رجوع کردن به قصۀ فقیر روزی خواه و قبّه و گنج

رجوع کردن به قصۀ فقیر روزی خواه و قبّه و گنج | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

رجوع کردن به قصۀ فقیر روزی خواه و قبّه و گنج| شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر ششم ابیات 2257 تا 2287

نام حکایت : حکایت فقیرِ مفلسِ روزی طلبِ بدون واسطۀ کسب و تلاش

بخش : 7 از 9 ( رجوع کردن به قصۀ فقیر روزی خواه و قبّه و گنج )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت فقیرِ مفلسِ روزی طلبِ بدون واسطۀ کسب و تلاش

فقیری مفلس که از فرط فقر و فاقه جانش به لب رسیده بود در نماز و دعا از خداوند رزقی بی سعس و تلاش درخواست کرد تا باشد که از چنبر نکبت برهد . او مدّتی مدید بر این کار بود تا آنکه شبیدر خواب هاتفی بدو گفت : گنجنامه ای در میان کاغذ پاره های فلان ورّاق ( = کاغذ فروش ، کتابفروش ، کاتب ) هست . به مغازۀ او برو و آن گنجنامه را مخفیانه بردار و به خلوت آن را بخوان و طبق دستور عمل کن تا به گنجی عظیم دست یازی …

متن کامل ” حکایت فقیرِ مفلسِ روزی طلبِ بدون واسطۀ کسب و تلاش را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات رجوع کردن به قصۀ فقیر روزی خواه و قبّه و گنج

ابیات 2257 الی 2287

2257) نک خیالِ آن فقیرم ، بی ریا / عاجز آورد از بیا و از بیا

2258) بانگِ او تو نشنوی ، من بشنوم / زآنکه در اسرار همراز وی ام

2259) طالبِ گنجش مَبین ، خود گنج اوست / دوست کی باشد به معنی غیرِ دوست ؟

2260) سَجده خود را می کند هر لحظه او / سجده پیشِ آینه ست از بهرِ رُو

2261) گر بدیدی ز آینه او یک پشیز / بی خیالی ، زو نماندی هیچ چیز

2262) هم خیالاتش ، هم او ، فانی شدی / دانشِ او محوِ نادانی شدی

2263) دانشی دیگر ز نادانیِّ ما / سر برآوردی عیان که : اِنّی اَنا

2264) اُسجُدوالآدَم ندا آمد همی / کآدم اید و خویش بینیدش دَمی

2265) اَحوَلی از چشمِ ایشان دور کرد / تا زمین شد عینِ چرخِ لاژورد

2266) لااِلهَ گفت و ، اِلّالله گفت / گشت لااِلّاالله و ، وحدت شِکُفت

2267) آن حبیب و آن خلیلِ با رَشَد / وقت آن آمد که گوشِ ما کشد

2268) سویِ چشمه که دهان زینها بشو / آنچه پوشیدیم از خلقان ، مگو

2269) ور بگویی ، خود نگردد آشکار / تو به قصدِ کشف ، گردی جُرم دار

2270) لیک من اینک بر ایشان می تنم / قایلِ این ، سامعِ این ، هم منم

2271) صورتِ درویش و نقشِ گنج گو / رنج کیش اند این گروه ، از رنج گو

2272) چشمۀ رحمت بر ایشان شد حرام / می خورند از زهرِ قاتل جام جام

2273) خاک ها پُر کرده دامن ، می کشند / تا کنند این چشمه ها را خشک بند

2274) کی شود این چشمۀ دریا مَدَد / مُکتَبَس زین مشت خاکِ نیک و بَد ؟

2275) لیک گوید : با شما من بسته ام / بی شما من تا اَبَد پیوسته ام

2276) قومِ معکوس اند ، اندر مُشتَها / خاک خوار و آب را کرده رها

2277) ضِدِّ طبعِ انبیا دارند خَلق / اژدها را مُتَّکا دارند خَلق

2278) چشم بندِ ختم چون دانسته ای ؟ / هیچ دانی از چه دیده بسته ای ؟

2279) بر چه بگشادی بَدَل این دیده ها ؟ / یک به یک بئسَ البَدَل دان آن تو را

2280) لیک خورشیدِ عنایت تافته ست / آیِسان را از کَرَمیرایه دهد دریافته ست

2281) نردِ بس نادر ز رحمت باخته / عینِ کُفران را اِنابت ساخته

2282) هم ازین بدبختیِ خلق ، آن جواد / منفجر کرده دو صد چشمۀ وَداد

2283) غنچه را از خار ، سرمایه دهد / مُهره را از مار ، پیرایه دهد

2284) از سوادِ شب برون آرَد نهار / وز کفِ مُعسِر برویاند یَسار

2285) آرد سازد ریگ را بهرِ خلیل / کوه با داود گردد هم رسیل

2286) کوه با وحشت در آن ابرِ ظُلَم / برگُشاید بانگِ چنگ و زیر و بم

2287) خیز ، ای داودِ از خلقان نفیر / ترکِ ما کردی عوض از ما بگیر

شرح و تفسیر رجوع کردن به قصۀ فقیر روزی خواه و قبّه و گنج

نک خیالِ آن فقیرم ، بی ریا / عاجز آورد از بیا و از بیا


اینک خیالِ آن فقیر از بس بیا بیا گفت که حقاََ مرا عاجز کرد . [ مولانا یک بارِ دیگر می خواهد به صورت حکایت آن فقیر بازگردد ولی دوباره طوفانِ معانی او را با خود می برد و حکایت او را پی نمی گیرد . از بس نکات معنوی بسیار است . ]

بانگِ او تو نشنوی ، من بشنوم / زآنکه در اسرار همراز وی ام


البته صدای آن فقیر را تو نمی شنوی . من می شنوم . زیرا که من امینِ اسرار او هستم . یعنی بیا بیا گفتن های آن فقیر با حرف و صوت نیست که هر گوشی آن را بشنود بلکه فقط با گوشِ جان می توان آن نداها را شنید .

طالبِ گنجش مَبین ، خود گنج اوست / دوست کی باشد به معنی غیرِ دوست ؟


ای طالب حقیقت ، مبادا آن فقیر را خواهانِ گنج فرض کنی . نه ، ایطور نیست . بلکه خودِ او گنج است . زیرا در معنا دوست (= عاشق) ، کی می تواند غیر از دوست (= معشوق) باشد . پس آن فقیر که طالب گنج بود نمی دانست که گنج در باطنِ اوست . بلکه اصلاََ گنج ، خودِ اوست . [ در مکتب مولانا عاشق ، بر حسب ظاهر ، عاشق است و بر حسب باطن ، معشوق . نیکلسون از سَنت آگوستین (حکیم و فیلسوف الهی) نقل می کند « آدمی همان است که بدان عشق می ورزد » (شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر ششم ، ص 2139) ]

سَجده خود را می کند هر لحظه او / سجده پیشِ آینه ست از بهرِ رُو


او (فقیر) هر لحظه خود را سجده می کند . یعنی انسان به خودی خود ، حامل گنجِ حقیقت است . ولی از این امر خبر ندارد و لذا برای یافتن گنجِ معنوی به این در و آن در می زند . چنانکه مثلاََ سجده در برابر آینه به خاطر روی اوست . [ بنده حقیقی آینۀ اسماء و صفات حضرت حق تعالی است . یعنی اسماء و صفات الهی در انسان کامل تجلّی کرده است . همینطور حق تعالی نیز آینه انسان کامل است . یعنی انسان خودِ حقیقی خود را در ذات الله می بیند و لاغیر . پس سجدۀ انسان به حضرت حق سجده به خویشتن حقیقی خویش است . زیرا جز هُو وجودی نیست . ]

گر بدیدی ز آینه او یک پشیز / بی خیالی ، زو نماندی هیچ چیز


آن فقیر اگر بدون تصرّف اوهام و خیالات اندکی از آینۀ الهی را می دید یعنی اگر حصّه ای از تجلّیات الهی را در دل می دید . دیگر چیزی از وجودِ موهوم او باقی نمی ماند . [ زیرا درمی یافت که هر چه هست اوست . ]

هم خیالاتش ، هم او ، فانی شدی / دانشِ او محوِ نادانی شدی


هم اوهام و خیالاتش محو می شد و هم هویّتِ او به فنا می رفت . علمِ ظاهری او نیز مقهور جهل عارفانۀ او می شد و به زوال می رفت . [ علم و جهل در اینجا به معنای مرسوم نیست . عرفا و صوفیه بدان علم که انسان را در زندان غرایز حیوانی محبوس کند و خودبینی او را تشدید نماید حجاب اکبر و جهل مرکب گویند .

ملا صدرا در رسالۀ سه اصل می گوید : « خویشتن شناسی ، کلیدِ همۀ علوم است » مولانا در اثر دیگر خود می گوید : « اکنون همچنین علمایِ اهل زمان در علوم ، موی می شکافند و چیزهای دیگر را که به ایشان تعلّق ندارد بغایت دانسته اند و بر آن احاطتِ کُلّی گشته و آنچه مهم است و به او نزدیکتر از همۀ آن است ، خودیِ اوست و خودیِ خود را نمی داند . همه چیز را به حِلّ و حرمت حکم می کند که این جایز است و آن جایز نیست . این حلال است و یا حرام است . خود را نمی داند که حلال است و یا حرام ، جایز است یا ناجایز ، پاک است یا ناپاک ( فیه ما فیه ، ص 17 ) . سلطان وَلَد نیز گوید : « پس سیر در خود کُن و به معرفتِ خود مشغول شو که معرفتِ چیزِ دیگر تو را سود ندارد و اصل ، شناختِ خود است که با تو این تعلّق دارد و باقی در شناختِ چیزهای دیگر همچنان است که رنجی بر زمینِ دیگران می بری و منفعت آن بر تو عاید نخواهد شدن ( معارف ، ص 304 ) . و بالاخره شمس الدین تبریزی می گوید : « تحصیل و زحمتِ آدمی برای آن است که نَفسِ حَرونِ خود را همچون هارون و موسی منقاد و ذَلول کند . چنانکه یوغی به گردن گاو می اندازند تا رام شود و زمین را شیار کند تا آن زمینِ دانا دانه پرور شود و به عوضِ خار انواعِ ریاحینِ رعنا دهد و گُل برویاند . پس علمی که نَفسِ تو را مطیع نکند . رنج و زحمتی بیش نیست ( مناقب العارفین ، ج 1 ، ص 650 ) ]

دانشی دیگر ز نادانیِّ ما / سر برآوردی عیان که : اِنّی اَنا


آنگاه از جهل ما ، علمی وضوحاََ نمایان می شد و می گفت : حقاََ که من منم . [ اِنّی اَنا = من منم ، مقتبس از آیه 30 سورۀ قصص است ]

منظور بیت : اگر خود را از علومی که در تو تکبّر و خودبینی می انگیزد پرهیز دهی به علم حقیقی و معرفت اعلی دست یازی و وجود حقیقی خود را رویت کنی .

اُسجُدوالآدَم ندا آمد همی / کآدم اید و خویش بینیدش دَمی


از جانب حق ندا در رسید که ای فرشتگان بر آدم سجده آرید که شما نیز آدمید . پس لحظه ای او را در خود ببینید . [ وقتی که خداوند آدم (ع) را در وجود آورد و خلقت او را به اعتدال بیاراست . به فرشتگان امر کرد که بر آدم سجده کنند ( شرح بیت 2617 دفتر دوم ) در این بیت نکته ای دقیق نهفته است . منظور از آدم بودن ملائکه چیست . منظور اینست که چون آدم مظهر تام اسماء و صفات الهی است . پس جامع جمیع مراتب وجودی است . بنابراین آدم جامع مرتبۀ جماد و نبات و حیوان و ملائکه است . و چون آدم ، مرتبۀ فرشتگی را نیز حائز است پس فرشتگان می توانند خود را مِرآة آدم مشاهده کند . ]

اَحوَلی از چشمِ ایشان دور کرد / تا زمین شد عینِ چرخِ لاژورد 


ندای حضرت حق ، کثرت بینی را از چشم فرشتگان دور کرد تا اینکه زمین در نظر آنان عینِ آسمان لاجوردین شد . [ اَحوَلی = لوچی ، دوبینی / انقروی گوید « چون آدم در زمین خلق شد . زمین رفعت یافت و در نظر فرشتگان عین آسمان شد » ( شرح کبیر انقروی ، ج 15 ، ص 728 ) /  اکبرآبادی گوید « زمین عبارت از جسم آدم و چرخ لاجورد کنایه از حقیقت مطلقه است » ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر ششم ، ص 101 ) ]

لااِلهَ گفت و ، اِلّالله گفت / گشت لااِلّاالله و ، وحدت شِکُفت


حضرت حق به فرشتگان کلمۀ توحیدیه لااِللهَ اِلّاالله را تعلیم فرمود . زیرا این کلمۀ شریفه معبودهای متعدد را نفی می کند . و فقط وجود حق را اثبات می کند . بدین سان وحدت حقیقی شکوفا می شود .

آن حبیب و آن خلیلِ با رَشَد / وقت آن آمد که گوشِ ما کشد


وقت آن رسیده است که آن محبوب و دوستِ هدایت کننده ، گوشِ ما را بکشد . [ مراد از حبیب و خلیل کیست ؟ انقروی می گوید : خداوند است ( شرح کبیر انقری ، ج 15 ، ص 729 ) . اکبرآبادی می گوید : رسول اکرم (ص) است ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر ششم ، ص 101 ) . نیکلسون می گوید : مطلقاََ اشاره به انسان کامل است ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر ششم ، ص 2141 ) . نظر نیکلسون ظاهراََ با سیاق ابیات سازگارتر است . ]

سویِ چشمه که دهان زینها بشو / آنچه پوشیدیم از خلقان ، مگو


و به سویِ چشمۀ حقیقت ببرد و بگوید : دهانت را از سخنانی که کشف اسرار و احوال حقیقت می کند بشُوی . و آن اسراری که از عامۀ مردم پوشیده داشته ایم بر زبان جاری مکن .

ور بگویی ، خود نگردد آشکار / تو به قصدِ کشف ، گردی جُرم دار


اگر اسرار حقّانی را آشکار هم کنی باز آشکار نشود . زیرا نااهلان این اسرار را در نیابند . امّا تو چون به قصدِ افشای اسرار ربوبی سخن گفته ای مجرم شناخته خواهی شد .

لیک من اینک بر ایشان می تنم / قایلِ این ، سامعِ این ، هم منم


امّ من اکنون نااهلان را احاطه می کنم تا چیزی نشنوند . در حقیقت گویندۀ این اسرار و شنوندۀ آن خودم هستم . [ عارف مجذوب هنگام شهود وحدت خود با حق ، احاطه و معیّت حق تعالی با اشیاء را احاطه و معیّت خود می بیند . از اینرو زبان او زبان حق است . ]

صورتِ درویش و نقشِ گنج گو / رنج کیش اند این گروه ، از رنج گو


تو صورت ظاهری حکایت آن درویش و قضیّه گنجنامه و گنج را بگو زیرا اینگونه فقرا جماعتی رنج کشیده اند . پس ، از رنج حرف بزن . یعنی بگو که آن فقیر برای یافتن گنج چه زحماتی متحمل شد . [ اکبرآبادی «این گروه» را به عوام النّاس اشارت دانسته است که طالب صورت حکایت اند . در حالی که صورت هر چیز برای اهل معنا رنج و زحمت محسوب شود ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر ششم ، ص 101 ) ]

چشمۀ رحمت بر ایشان شد حرام / می خورند از زهرِ قاتل جام جام


چشمۀ رحمت برای این گروه حرام شد یعنی اهل ظاهر نمی توانند از چشمۀ اسرار ربّانی بنوشند . بلکه از زهرِ کُشندۀ ظواهر و مسائل دنیوی جام اندر جام می خورند .

خاک ها پُر کرده دامن ، می کشند / تا کنند این چشمه ها را خُشک بَند


دامن های خود را از خاک پُر می کنند تا این چشمه را مسدود سازند . یعنی حیوان سیرتان با مطامع و مطالب دنیوی که همچون خاک بی ارزش است می خواهند وجود شریف انبیاء و اولیاء را که همچون چشمه ای حیات بخش است از اثر بیندازند . [ خُشک بَند = بستن زخم بدون دوا و مرهم ، در اینجا به معنی مسدود کردن و خشکاندن چشمه است ]

کی شود این چشمۀ دریا مَدَد / مُکتَبَس زین مشت خاکِ نیک و بَد ؟


آخر چگونه ممکن است که چشمۀ وجود انبیاء و اولیاء که پشتوانه اش دریای حقیقت است با یک مشت خاکِ مردم بد و خوب پوشیده و مسدود شود ؟ (  مُکتَبَس = به خاک انباشته ، پوشیده شده بوسیلۀ تودۀ خاک ، مدفون / «دریا مدد» صفت «چشمه» است یعنی چشمه ای که از دریا به او مدد می رسد . ) [ مردم بد که عالماََ با ایشان مخالفت می کنند افرادی مغرض اند . ممکن است افرادی با نیّت خوب با ایشان به مخالفت برمی خیزند که اینان جاهلان بی غرض اند . ]

لیک گوید : با شما من بسته ام / بی شما من تا اَبَد پیوسته ام


امّا چشمه ، یعنی انبیا و اولیا به نااهلان و مخالفان خود گویند : ما برای شما بسته و مسدودیم . لیکن برای غیر شما یعنی برای اهلان تا ابد جاری هستیم .

قومِ معکوس اند ، اندر مُشتَها / خاک خوار و آب را کرده رها


مردم حق ستیز واقعاََ آدم های وارونه کاری هستند و اصولاََ خواسته هاشان وارونه است . بطوری که خاک می خورند و آبِ زُلال را رها می کنند . یعنی به پلیدی های دنیوی و شهوات حیوانی توجه می کنند ولی به صفای معنوی اولیا بی اعتنا هستند .

ضِدِّ طبعِ انبیا دارند خَلق / اژدها را مُتَّکا دارند خَلق


طبع و خُوی مردم دنیا طلب درست مغایر طبع و خُویِ پیامبران است . بطوریک مثلاََ اینان به اژدها اعتماد می کنند یعنی به اژدهای نَفس و دنیا تکیه دارند . [ مُتَّکا = تکیه گاه ]

چشم بندِ ختم چون دانسته ای ؟ / هیچ دانی از چه دیده بسته ای ؟


چگونه ممکن است دنیا طلبانی مانند شما حقیقتِ چشم بندی حضرت حق را درک کنند ؟ آیا هیچ می دانید که به چه سبب چشمانِ دلتان بسته شده است ؟

بر چه بگشادی بَدَل این دیده ها ؟ / یک به یک بِئسَ البَدَل دان آن تو را


تو که چشم از خدا فروبسته ای به جای او به چه چیزی چشم گشوده ای ؟ بدان که چشم به هر چه جز خدا بگشایی یکایکِ آنها برای تو بَدیلِ ناپسندی است . [ بِئسَ البَدَل = بدیلی ناپسند است ]

لیک خورشیدِ عنایت تافته ست / آیِسان را از کَرَمیرایه دهد دریافته ست


امّا خورشید عنایت و کرامت الهی طالع شده است و به برکت کرامتش ناامیدان را دلگرم کرده است . [ آیس = ناامید ]

نردِ بس نادر ز رحمت باخته / عینِ کُفران را اِنابت ساخته


خداوند از روی رحمانیّت خود نَردی بس شِگرف بازی کرده است . یعنی لطف الهی کارهای محیرالعقولی انجام می دهد . بطوریکه مثلاََ ماهیّت کفر به توبه و بازگشت از گناه تبدیل می کند .

هم ازین بدبختیِ خلق ، آن جواد / منفجر کرده دو صد چشمۀ وَداد


آن خداوند کریم به خاطر بدبختی های روحی و اخلاقی مردم چشمه های بسیاری از قبیل لطف و دوستی جوشانده است . [ وَداد = همان وِداد به معنی دوستی است ]

غنچه را از خار ، سرمایه دهد / مُهره را از مار ، پیرایه دهد


لطف او به گونه ای است که گُل را از بوتۀ خار می رویاند و مُهرۀ مار را سبب زیب و زیور مردم می سازد . [ در سرِ مارهای بزرگ قطعه استخوانی به شکل بیضی یافت شود که در طب قدیم به عنوان پادزهر استعمال می شده است . و می گفتند اگر کسی این مُهره را همراه داشته باشد اثر زهر را کاهش می دهد ( تنسوخ نامه ایلخانی ، ص 142 ) . همچنین عقیده عامه بر اینست که همراه داشتن مُهرۀ مار سبب جلب محبّت و دوستی دیگران شود . به هر حال مولانا این بیت را بر سبیل مثال در تبیین افعال الهی آورده است . تا نشان دهد که او از هر چیزی ضِدِّ خود را پدید می آورد . ]

از سوادِ شب برون آرَد نهار / وز کفِ مُعسِر برویاند یَسار


آن صانع متعال از دل سیاه شب ، روز پُر فروز را بیرون می آورد . و از دست فقیران ، ثروت پدیدار کند . ( مُعسر = فقیر / یَسار = فراخی نعمت ، ثروت ) [ این بیت نیز بر سبیل مثال است تا افعال محیر الهی را بیان دارد . ]

آرد سازد ریگ را بهرِ خلیل / کوه با داود گردد هم رسیل


مثلاََ ریگ را برای ابراهیم خلیل (ع) مبدّل به آرد می سازد . کوه با داود نبی (ع) هم آواز می شود . ( رَسیل = هم آواز ، همراه ) [ مصراع اول اشاره ای است به یکی از معجزات حضرت ابراهیم (ع) که به صورت های مختلف نقل شده است . خلاصۀ آن اینست که چون آن حضرت از قبول آیین نِمرود سرباز زد . نِمرود بر او خشم گرفت و او را تبعید کرد . ابراهیم به پشته ای از ریگ گذر کرد و کیسه ای از آن پُر ساخته و برای خانواده اش بُرد . ولی حق تعالی آن ریگ ها را به آرد تبدیل کرد . ( قصص الانبیاء ، ثعلبی به نقل از شرح کفافی ، ج 2 ، ص419 ) / مصراع دوم اشاره است به آیۀ 10 سورۀ سبا « و ما از فضلِ خود به داوود بخشیدیم و گفتیم : ای کوه ها و ای پرندگان ، شما نیز با نیایش داوود ، همنوا شوید و آهن را برای او نرم کردیم » ]

کوه با وحشت در آن ابرِ ظُلَم / برگُشاید بانگِ چنگ و زیر و بم


کوه در زیر آن ابرِ تیره ، با حالت بیم ، نالۀ زیر و بم سر می دهد . یعنی کوه که ظاهراََ سخت و پُر قسوت است . خداوند آن را نرم و منعطف می کند . بطوریکه با داود همنوا می شود .

خیز ، ای داودِ از خلقان نفیر / ترکِ ما کردی عوض از ما بگیر


برخیز ای داودی که از مردمان عزلت گزیده ای . اینک پاداش آنچه که از دست داده ای از ما بگیر . [ نفیر = رمنده ، دور شونده ]

شرح و تفسیر بخش قبل                      شرح و تفسیر بخش بعد  

دکلمه رجوع کردن به قصۀ فقیر روزی خواه و قبّه و گنج

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر ششم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟