اجتماع اجزای خر عزیر بعد از پوسیدن به اذن خدا | شرح و تفسیر

اجتماع اجزای خر عزیر بعد از پوسیدن به اذن خدا | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

اجتماع اجزای خر عزیر بعد از پوسیدن به اذن خدا | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 1763 تا 1771

نام حکایت : حکایت درویشی که در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت خلوت

بخش : 8 از 11 ( اجتماع اجزای خر عزیر بعد از پوسیدن به اذن خدا )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت درویشی که در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت خلوت

درویشی در کوهساری به دور از خلق می زیست . در آن کوهسار ، درختان سیب و گلابی و انار ، فراوان یافت می شد و او از آن تغذیه می کرد و در همانجا نیز به مراقبه و ذکر و فکر مشغول بود . روزی آن درویش با خدای خود عهد می کند که هرگز میوه ای از درخت نچیند و تنها به میوه هایی بسنده کند که باد از شاخساران بر زمین می ریزد .درویش مدّتی بر این پیمان ، پایدار ماند تا آنکه قضای الهی ، امتحانی برای او رقم زد . از آن پس دیگر هیچ میوه ای از شاخه ها بر زمین نمی ریخت و …

متن کامل « حکایت درویشی که در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت خلوت » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار اجتماع اجزای خر عزیر بعد از پوسیدن به اذن خدا

ابیات 1763 الی 1771

1763) هین عُزَیرا درنگر اندر خَرَت / که بپوسیدست و ، ریزیده بَرَت

1764) پیشِ تو گِرد آوریم اَجزاش را / آن سَر و دُمّ و ، دو گوش و ، پاش را

1765) دست نَی و جزو بر هم می نهد / پاره ها را اجتماعی می دهد

1766) در نگر در صنعتِ پاره زنی / کو همی دوزد کهن بی سوزنی

1767) ریسمان و سوزنی نَی وقتِ خَرز / آنچنان دوزد که پیدا نیست دَرز

1768) چَشم بگشا ، حشر را پیدا ببین / تا نمانَد شُبهه ات در یومِ دین

1769) تا ببینی جامعیّ ام را تمام / تا نلرزی وقتِ مُردن ز اهتمام

1770) همچنانکه وقتِ خُفتن ایمنی / از فَواتِ جُمله حس هایِ تنی

1771) بر حواسِ خود نلرزی وقتِ خواب / گر چه می گردد پریشان و خراب

شرح و تفسیر اجتماع اجزای خر عزیر بعد از پوسیدن به اذن خدا

این حکایت از مضمون آیه 259 سورۀ بقره برگرفته شده است . در این آیه سرگذشتِ کسی آمده که ضمن سفر در حالی که بر مرکوبِ خود سوار بود و مقداری آشامیدنی و خوردنی همراه داشت ، از کنار ویرانه ای خاموش و فراموش می گذشت . بقایای اجساد و استخوان های پوسیده ساکنان آن دیار روی زمین منظره ای دهشت ناک پدید آورده بود . آن شخص با خود می گفت : خدا چگونه این مردگان را زنده می کند ؟ البته این سؤال از روی انکار و عناد نبود بلکه از روی حیرت و شگفتی بود زیرا به قراینی که در این آیه و نیز تصریحاتی که در برخی روایات معتبر مشهود است . وی مقامِ نبوت داشته . در همین حال بود که خداوند ، جان او را می ستاند و صد سال بعد او را زنده می کند و از او می پرسد : چقدر در این ویرانۀ خاموش بوده ای ؟ او خیال می کند زمانی کوتاه در آنجا توقف داشته از اینرو می گوید : یک روز یا کمتر از یک روز .

ترجمۀ آیه : یا همانند کسی که بر دهی ویران بگذشت . (با خود) همی گفت : چگونه خداوند ، اینان را از پسِ مرگ زنده گرداند ؟ در این هنگام خدا او را بمیراند و از پسِ یکصد سال زنده اش کرد و بدو گفت : چند درنگ کردی ؟ گفت : درنگ کردم روزی و یا پاره روزی . خدا فرمود : نی ، بلکه صد سال ( در عالَمِ ماورای مادّه ) درنگ کردی . اینک به خوردنی و آشامیدانی خود بنگر ( که با گذرِ سال های متمادی ) هیچگونه تغییری در آن راه نیافته . و به الاغ خود بنگر ( که چه سان پوسیده است ) تا تو را نشانه ای برای مردمان کنیم . اینک به استخوان های ( مرکوب خود نگر ) که چگونه آنها را گِرد می آوریم و روی آن گوشت می پوشانیم . هنگامی که این حقایق بر او آشکار شد گفت : می دانم که خدا بر همه چیز تواناست »

همانگونه که ملاحظه شد ، قرآنِ کریم به اشاره از آن شخص سخن گفته و نامِ او را صریحاََ ذکر نکرده است . امّا مفسران نیز در این باب نظر واحدی ارائه نکرده اند . برخی آن شخص را بر عُزَیر تطبیق کرده اند و برخی بر ارمیا و برخی دیگر بر حضرتِ خِضر (ع) ، و آن قریه را نیز بیت المقدس دانسته اند ( مجمع البیان ، ج 2 ، ص 370 ) مولانا در این بخش ، قولِ اوّل را برگزیده است .

هین عُزَیرا درنگر اندر خَرَت / که بپوسیدست و ، ریزیده بَرَت


بهوش باش ای عُزَیر و به الاغت نگاه کن که گوشت ها و اعضایش پوسیده و در اطرافت ریخته است .

پیشِ تو گِرد آوریم اَجزاش را / آن سَر و دُمّ و ، دو گوش و ، پاش را


ما در مقابلِ دیدگانِ تو همۀ اعضاء و جوارح او را گِرد می آوریم یعنی سر و دُم و دو گوش و پا و خلاصۀ همۀ اعضای فانی شدۀ او را دوباره احیاء می کنیم .

دست نَی و جزو بر هم می نهد / پاره ها را اجتماعی می دهد


ظاهراََ دستی در میان نیست . امّا آن کسی که همۀ اعضاء و جوارح آن حیوان را بر هم می نهد و به صورتِ نخست ترکیب می کند و به آن حیات می بخشد خدای متعال است .

در نگر در صنعتِ پاره زنی / کو همی دوزد کهن بی سوزنی


تو به هنر دوخت و دوزِ حضرت حق نگاه کن که آن خالقِ متعال بدون بکار بردن نخ و سوزن ، کهنه های متلاشی شده را پیوند می دهد و حیات می بخشد . [ بی سوزنی = کنایه از این است که فعل و مشیّتِ حضرت حق به علل و اسبابِ مادّی مقیّد نیست / پاره زنی = پینه دوزی ، وصله زنی ]

ریسمان و سوزنی نَی وقتِ خَرز / آنچنان دوزد که پیدا نیست دَرز


حق تعالی به هنگامِ دوختن و پیوند از نخی کمک می گیرد و نه از سوزنی ، ولی چنان می دوزد که کوچکترین شکافی در آن دیده نشود . [ خَرز = دوخت و درز گرفتن ]

چَشم بگشا ، حشر را پیدا ببین / تا نمانَد شُبهه ات در یومِ دین


این بیت از قول حضرت حق ، خطاب است به عُزیر : ای عُزیر دیدگانت را باز کن و حشر اموات را آشکارا تماشا کن تا نسبت به روزِ قیامت شک و شبهه ای در تو نماند . [ در چند بیت اخیر از اعادۀ بدن در روز قیامت سخن رفته است . اعتقاد به حشر و نشئۀ برین در سراسر مثنوی ، موج می زند . مولانا به قدری به حیات بازپسین و ظهور قیامت یقین داشته که در واپسین لحظات حیات خود به حسام الدین چَلَبی سفارش می کند که طوری او را در قبر نهد که به گاهِ رستاخیز ، بی هیچ درنگی سر از خاک بردارد : « مرا بالای لَحد نِه که من از همه پیشتر خواهم برخاستن » ( مناقب العارفین ، ج 2 ، ص 584 ) در باب معاد و اعادۀ ابدان بطور کلی سه قول وجود دارد . 1) معاد جسمانی محض 2) معاد روحانی محض 3) معاد جسمانی و روحانی توأماََ . قول آخر ، مقبول ترین اقوال است . این همان چیزی است که ابن سینا در الهیات شفاء و نیز رسالۀ اضحویه از اثبات آن فروماند و شرعاََ مورد تصدیق قرار داد و بعدها ملاصدرا در پرتوِ حرکت جوهریه به اثبات معاد جسمانی پرداخت . ولی پیش از او این مسئله در سخنان مولانا به کرّات آمده و بعید نیست که از آن ملهم باشد . ]

مولانا یک بارِ دیگر داستان عُزیر را در دفتر چهارم ، ابیات 3271 تا 3275 نقل می کند . و از فحوای آن به روشنی برمی آید که او در حشر قائل به بدن مثالی است . یعنی به عقیده وی ، حشر ابدان با این بدن مادّیِ دنیایی نیست بلکه از نوعِ دیگری است که با نشئۀ اخروی مطابق است . چنانکه در آن ابیات ، وقتی عُزیر محشور می شود . بسیار جوان است و پسرانش کلانسال . از اینرو نمی توانند او را بشناسند . و دیگر آنکه مولانا در بیت 1613 دفتر سوم ، صراحتاََ این مسئله را بیان کرده .

آن تویی که بی بدن داری بدن / پس مترس از جسم ، جان بیرون شدن

تا ببینی جامعیّ ام را تمام / تا نلرزی وقتِ مُردن ز اهتمام


تا قدرت جمع کردنم را با چشمِ خود ، ببینی و وقت مرگ از عاقبتِ کار مغموم و بیمناک نشوی . [ برای صاحبان یقین ، مرگ ، برادر خواب است . همانگونه که از خواب ، کسی نمی هراسد از مرگ نیز نباید هراسی به دل راه داد . زیرا خوف و هراس از تصوّرِ فنا و هلاک ناشی می شود . حال که پس از مرگ ، بقا در کار است . بیم جایی ندارد ( شرح کبیر انقروی ، جزو دوم ، دفتر سوم ، ص 659 ) ]

همچنانکه وقتِ خُفتن ایمنی / از فَواتِ جُمله حس هایِ تنی


چنانکه به هنگامِ خوابیدن از قطع شدن و متلاشی گشتن همۀ حواس و مُدرکاتِ خود آسوده خاطری . [ به گاه خواب حواس تعطیل می شود ]

بر حواسِ خود نلرزی وقتِ خواب / گر چه می گردد پریشان و خراب


هنگامِ خوابیدن اگر چه حواست پریشان و خراب می شود امّا از متلاشی شدن آنها هیچگونه ترس و لرزی نداری . یعنی هر کس یقین دارد که تعطیلی حواسِ ظاهره در خواب به معنی نابودی و زوال آنها نیست .

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه اجتماع اجزای خر عزیر بعد از پوسیدن به اذن خدا

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟