شرح و تفسیر قصه آدم علیه السلام و بستن قضا

شرح و تفسیر قصه آدم علیه السلام و بستن قضا در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر قصه آدم علیه السلام و بستن قضا

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 1234 تا 1262

نام حکایت : نخچیران و شیر

بخش : 28 از 34

مثنوی معنوی مولوی
داستان و حکایت

آورده اند در مرغزاری خوش که نسیم آن ، بوی بهشت را معطر کرده بود و عکس آن روی فلک را منور گردانیده ، از هر شاخی هزار ستاره تابان و در هر ستاره ای سپهر حیران …. و وحوش بسیار به سبب چراخور و آب در خصب نعمت بودند ، لیکن به مجاورت شیر ، آن همه نعمت و آسایش منقص بود . روزی جمع شدند و به نزدیک شیر رفتند و گفتند : تو هر روز پس از رنج بسیار و مشقت فراوان از ما یکی شکار می کنی و ما پیوسته در بیم و هراسیم و تو در رنج و تلاش ، اکنون چیزی اندایشیده ایم که تو را از آن فراغت و …

متن کامل حکایت نخچیران و شیر را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات 1234 الی 1262

1234) بوالبشر کو علم الاسمابگ است / صد هزاران علمش ، اندر هر رگ است

1235) اسم هر چیزی ، چنان کان چیز هست / تا به پایان ، جان او داد دست

1236) هر لقب کو داد ، آن مبدل نشد / آنکه چستش خواند ، او کاهل نشد

1237) هر که آخر مومن است ، او اول بدید / هر که آخر کافر ، او را شد پدید

1238) اسم هر چیزی ، تو از دانا شند / سر رمز علم الاسما شنو

1239) اسم هر چیزی ، بر ما ظاهرش / اسم هر چیزی ، بر خالق سرش

1240) نزد موسی نام چوبش بد عصا / نزد خالق ، بود نامش اژدها

1241) بد عمر را نام ، اینجا بت پرست / لیک مومن بود ، نامش در الست

1242) آنکه بد نزدیک ما نامش منی / پیش حق بودی تو کین دم با منی

1243) صورتی بود این منی اندر عدم / پیش حق موجود ، نا بیش و نه کم

1244) حاصل آن آمد حقیقت ، نام ما / پیش حضرت ، کان بود انجام ما

1245) مرد را بر عاقبت نامی نهد / نی بر آن کو عاریت ، نامی نهد

1246) چشم آدم ، چون به نور پاک دید / جان و سر نام ها ، گشتش پدید

1247) چون ملک ، انوار حق در وی بتافت / در سجود افتاد و در خدمت شتافت

1248) این چنین آدم که نامش می برم / گر ستایم تا قیامت ، قاصرم

1249) این همه دانست ، چون آمد قضا / دانش یک نهی ، شد بر وی خطا

1250) کی عجب ، نهی از پی تحریم بود / یا به تاویلی بد و توهیم بود ؟

1251) در دلش تاویل چون ترجیح یافت / طبع ، در حیرت سوی گندم شتافت

1252) باغبان را خار چون در پای ، رفت / دزد ، فرصت یافت و کالا برئ تفت

1253) چون به حیرت رست ، باز آمد به راه / دید برده دزد ، رخت از کارگاه

1254) ربنا انا ظلمنا گفت و آه / یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه

1255) این قضا ابری بود خورشید پوش / شیر و اژدرها بود زو ، همچو موش

1256) من اگر دامی نبینم گاه حکم / من نه تنها جاهلم در راه حکم

1257) ای خنک آن کو نکوکاری گرفت / زور را بگذاشت ، او زاری گرفت

1258) گر قضا پوشد سیه ، همچون شبت / هم قضا دستت بگیرد عاقبت

1259) گر قضا صد بار ، قصد جان کند / هم قضا جانت دهد ، درمان کند

1260) این قضا صد بار اگر راهت زند / بر فراز چرخ ، خرگاهت زند

1261) از کرم دان اینکه می ترساندت / تا به ملک ایمنی بنشاندت

1262) این سخن پایان ندارد ، گشت دیر / گوش کن تو قصه خرگوش و شیر

شرح و تفسیر قصه آدم علیه السلام و بستن قضا

بوالبشر کو علم الاسمابگ است / صد هزاران علمش ، اندر هر رگ است


حضرت آدم ابوالبشر که به واسطه علم بر حقایق اشیاء سالار موجودات شده بود . در هر رگ او صدها هزار علم و معرفت نهفته است .

اسم هر چیزی ، چنان کان چیز هست / تا به پایان ، جان او را داد دست


اسم هر چیزی آنگونه که حقیقت دارد تا پایان کار به ضمیر و جان او تعلیم داده شد . [ حکیم سبزواری گوید : باید دانست که تعلیم اسماء نه همین الفاظ بود بلکه اگر منظور از این اسماء ، اسماءالله باشد . مراد مظهریت آدم است از برای کل اسماء که هیچ نوع از مخلوقات ، مظهریت کل را ندارد به جز آدم . چه ملائکه اگر چه مقربین باشند . مظهر سبوح و قدوس و سلام و مانند اینها هستند و حیوانات مظاهر سمیع و بصیر و حی و قدیر و مانند اینها . آدم هیکل توحید و مظهر جامع اسماءالله است . آینه سر تا به پاست . اصول اسماء و فروع اسماء را حکایت می کند . ]

هر لقب کو داد ، آن مبدل نشد / آنکه چستش خواند ، او کاهل نشد


خداوند از روز ازل به هر موجودی که لقبی داد . آن لقب تا ابد عوض نخواهد شد مثلا اگر خداوند از روز ازل نام حقیقی کسی را چالاک گذاشت . او هرگز تنبل نخواهد شد . [ خداوند به فعلیت بدوی و نهایی هر موجود علم دارد . و با توجه به فعلیت نهایی هر موجود ، حقیقت او را با نامی مشخص و موسوم می کند . و آن موجود طبق آن تسمیه به عرصه وجود می آید . ابن عربی در بحث قضا و قدر عقیده دارد که اعیان ثابته در ازل به نحو صور در لوح علم پروردگار منقوش بوده اند و چون اقتضای ظهور یابند آنها را مطابق با همان احوال و احکام قبلی بوجود می آورد . بنابراین اعیان تماما ازلی العدم اند . یعنی در ازل وجود عینی و تحققی ندارند بلکه فقط وجود علمی دارند . پس هیچ موجودی نمی تواند بر خلاف صورتی که در علم پروردگار داشته در ظهور آید . چنانکه یکی از قدیسان مسیحی گوید : آدمی همان است که در چشم خداست و جز آن نتواند بود . ]

هر که آخر مومن است ، او اول بدید / هر که آخر کافر ، او را شد پدید


او هر کس را که در پایان کارش به ایمان می گرایید و مومن می شد همانطور طبق فعلیت مومنانه اش می دید و نیز هر کس را که در پایان کارش به کفر می گرایید و کافر می شد . آن فعلیت کافرانه را نیز از همان روز ازل می دید .

اسم هر چیزی ، تو از دانا شنو / سر رمز علم الاسما شنو


حقیقت اسم هر چیزی را باید از کسی بشنوی که دانای علم لدنی است و راز حقیقت علم الاسماء را می داند . یعنی اسرار آسمانی را که خداوند به آدم (انسان کامل) تعلیم فرموده از عارف و عالم علوم باطنی یاد بگیر . [ منظور از دانا مالک علم لدنی است که همچون آدم ابوالبشر ، آنرا از خداوند کسب می کند و گوهر اشیاء را چنانکه در نفس الامر هستند می بیند . ]

اسم هر چیزی ، بر ما ظاهرش / اسم هر چیزی ، بر خالق سرش


 

ما فقط ظاهر هر اسمی را می شناسیم ولی حقیقت و سر هر اسم را فقط آفریدگار در لوح محفوظ (و به تعلیم او اولیاءالله) داند . [ اکبرآبادی می گوید : در این بیت و ابیات بعدی ، مولانا می خواهد به این حقیقت اشارت کند که جمیع موجودات عالم ، مظهر اسماء و صغات حق تعالی هستند زیرا که وقتی می گوییم دیوار یا پرده ، ایندو نام نشان دهنده پوشانندگی دو شی مشخص است و در واقع این دو شی مظهر اسم ستار (بسیار پوشاننده) است . یا مثلا شمشیر که برنده و کشنده است مظهر اسم قهار است . ( مقدمه رومی و تفسیر مثنوی معنوی ، ص 248 ) . بنابراین حق تعالی و انبیا و اولیا (به برکت علم الهی و حکمت ربانی) نظر به کنه حقیقی و فعلیت نهایی هر چیز دارند و بدینسان می توانند اسم حقیقی موجودات را به اعتبار آخرین فعلیت آنان تعیین و تسمیه کنند . حال آنکه دیگران فقط حکم به ظاهر توانند کرد و فعلیت نهایی هر چیز را در عالم ظهور و شهادت نتوانند شناخت . ]

نزد موسی نام چوبش بد عصا / نزد خالق ، بود نامش اژدها


مولانا در باب تحول اشیاء و موجودات و اینکه هر شی در آغاز و حسب ظاهر ، اسمی دارد ولی در نهایت ، اسم حقیقی خود را می یابد . عصای موسی را مثال می آورد و می گوید : موسی در دوره شبانی به چوبدستی خود عصا می گفت ولی خبر نداشت که آن عصا در حقیقت اژدهایی است زیرا آن عصا از روز ازل در نزد خالق ، حقیقت اش اژدها بوده نه عصا ، هرچند که ظاهرا عصا می نمود . [ اشارت اس به آیه 107 سوره اعراف ” پس موسی عصای خود افکند و در دم اژدهایی نمایان شد ” ]

بد عمر را نام ، اینجا بت پرست / لیک مومن بود ، نامش در الست


مثال دیگر : حالِ عمربن خطاب است که در عالم ظاهر و در نزد مردم ، بت پرست نامیده می شد ولی در عالم الست نام او مؤمن بوده است . یعنی فعلیت نهایی او به صورت ایمان ظهور کرد . [ لفظ الست اشارت است به آیه 172 سوره اعراف ” آیا من پروردگار شما نیستم ؟ آدمیزادگان گفتند : آری ما گواهی می دهیم که تو پروردگار ما هستی ” . مفسران قرآن کریم در تفسیر این آیه ، مسئله پیمان ازلی و میثاق فطری آدمیان را مطرح کرده اند . بدین معنی که همه آدمیان در عالمی به نام الست یا عالم ذر بر یگانگی و پروردگاری حق تعالی گواهی داده اند و عهد خود را بر این اصل با خدای خود بسته اند . ]

آنکه بد نزدیک ما نامش منی / پیش حق بودی تو کین دم با منی


مثال دیگر : چیزی را که ما بدان مایع منی می گوییم . همان مایع موجود حقیقی تو است و همانطور که اینک در برابر من ایستاده ای در ازل نزد خدا وجود داشتی . یعنی همین مایع بی مقدار در نزد خدا با فعلیت نهایی و نفس الامر حقیقی خود ظهور داشت . [ آنچه که در عالم خارج بر منی عارض می شود در واقع ظهور علم الهی است و هیچ امری بر خلاف علم خدا نسبت به منی بر آن عارض نمی شود . پس همه تحولاتی که بر موجودی وارد می شود تماما تحقق علم الهی است . ]

صورتی بود این منی اندر عدم / پیش حق موجود ، نه بیش و نه کم


این منی در عدم یعنی در مرحله علم حق در نزد حق تعالی صورتی داشت و اما اینک در همان صورت به فعلیت رسیده نه اندکی بیشتر از آن شده و نه اندکی کمتر .

حاصل آن آمد حقیقت ، نام ما / پیش حضرت ، کان بود انجام ما


حاصل کلام اینکه هر چیزی در نزد حق تعالی بر ما نام نهاده شده . عاقبت همان نام ، حقیقت ما را تعیین می کند . یعنی فعلیت نهایی ما طبق علم ازلی صورت می گیرد .

مرد را بر عاقبت نامی نهد / نی بر آن کو عاریت ، نامی نهد


 

انسان از طرف خداوند به اسمی نامیده می شود که در پایان کار نیز حقیقت وجودی او مطابق با همان اسم تحقق می یابد و این نام نظیر نام های عاریتی و موقتی نیست که میان مردم متداول است مثلا ممکن است مردم کسی را نام تقی نهند در حالیکه او شقی است . ولی نام گذاریهای خداوند عینا متحقق می شود .

چشمِ آدم ، چون به نور پاک دید / جان وسر نام ها ، گشتش پدید


چون چشم آدم با نور پاک حق بینایی و بصیرت یافته بود . یعنی چون بینش و دانش آدم از علم خداوند سرچشمه می گرفت . از این رو اسرار و حقیقت نام ها و اشیاء بر او هویدا می شد و او همه اسرار را در می یافت . [ مراد از آدم در اینجا حقیقت نوعیه آدم است . پس لفظ آدم در اینجا تمثیل انسان کامل است ]

چون ملک ، انوار حق در وی بتافت / در سجود آمد و در خدمت شتافت


همینکه فرشتگان نور خدایی را در وجود حضرت آدم (ع) دیدند ناچار در برابرش به سجده درآمدند . [ اشاره است به آیه 34 سوره بقره ” و یاد آر هنگامی که به فرشتگان گفتیم : بر آدم سجده آرید . جملگی سجده آوردند مگر ابلیس که رخ برتافت و تکبر ورزید ” . اکبرآبادی گوید : ملائک چون نور حق را در آدم مشاهده کردند بر آدم سجده آوردند . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 79 ) ]

این چنین آدم که نامش می برم / گر ستایم تا قیامت ، قاصرم


همین آدم که اگر تا روز رستاخیز مدح و ستایشش کنم باز از بیان آن قاصرم . (ادامه در ابیات بعدی)

این همه دانست ، چون آمد قضا / دانش یک نهی ، شد بر وی خطا


حضرت آدم (ع) همه این چیزها را می دانست ولی چون قضا در رسید دانستن یک نهی بر او مشتبه گشت . [ این بیت و سه بیت بعدی اشارت است به آیه 35 سوره بقره ” و گفتیم : ای آدم با جفت خود (حوا) در بهشت ساکن شوید و از نعمت های آن ، شادکامانه هر جه می خواهید بخورید و بدین درخت نزدیک نشوید که در آن صورت از ستمکاران خواهید بود ” ]

نهی تحریمی آن است که فاعل آن نهی ، مرتکب گناه شده و مستحق عذاب است اما نهی تنزیهی آن است که فاعل آن ، نهی مرتکب گناه نشده بلکه ترک اولی کرده است .مفسران شیعه قرآن کریم که به عصمت تام و تمام انبیا قائل اند . «نزدیک نشوید» در آیه فوق را از نوع نهی تنزیهی می دانند .

کی عجب ، نهی از پی تحریم بود / یا به تاویلی بد و توهیم بود ؟


آدم دچار این گمان و تردید شده بود و با خود می گفت : شگفتا ، اینکه خداوند مرا از این درخت نهی کرده ، آیا آن نهی جنبه تحریمی دارد یا تنزیهی ؟ [ بیت فوق طبق مشرب حنابله گفته شده است . حنبلیان در باب عصمت انبیا معتقدند که صدور گناه از ایشان بر سبیل خطای در تاویل جایز است . ( شرح اسرار ، ص 48 ) ]

در دلش تاویل چون ترجیح یافت / طبع ، در حیرت سوی گندم شتافت


چون در دل آدم تاویل خطاب حق تعالی قوت گرفت و پیش خود آنرا به نهی تنزیهی حمل کرد . پس انگیزه نفسانی او را به سوی خوردن گندم سوق داد . در حالی که او در همان لحظه واقعا مردد بود که آیا ماهیت این نهی ، تحریمی است یا تنزیهی .

باغبان را خار چون در پای ، رفت / دزد فرصت یافت و کالا برد تفت


 

مثلا اگر در پای باغبان خاری بخلد و سرگرم حال خود شود . دزد می آید و شتابان (تفت) میوه یا متاع او را به سرقت می برد . [ همینطور وقتی خار تاویل و تردید در پای روح آدم خلید و او را به خود مشغول داشت . دزد ایمان (شیطان) آمد و حقیقت را ربود و رفت . ]

چون ز حیرت رست ، باز آمد به راه / دید برده دزد ، رخت از کارگاه


وقتی که آدم از حیرت تاویل خلاص شد و مسئله برای او روشن گشت و حالت طبیعی یافت . دید که دزد (شیطان) متاع دینی او را در ربوده است . [ منظور مولانا از آوردن ابیات اخیر تعلیم درسی در سلوک است و آن اینکه سالک در راه سلوک باید قیاسات بی اساس را کنار بگذارد و بی هیچ تاویل و توحهی ، برنامه های تکمیل نفس را اجرا کند . ]

ربنا انا ظلمنا گفت و آه / یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه


آدم آهی از نهادش برکشید و گفت : پروردگارا ما بر خود ستم کرده ایم یعنی تیرگی تاویل و تردید بر ما چیره آمد و در نتیجه راه مستقیم از پیش روی ما ناپدید شد . [ مصراع اول اشاره به قسمتی از آیه 23 سوره اعراف است ]

این قضا ابری بود خورشید پوش / شیر و اژدرها شود زو ، همچو موش


 

قضای الهی همچو ابری است که خورشید را می پوشاند یعنی عقل جزیی با همه روشنی اش در برابر قضای الهی پوشیده و درمانده می شود و شیر و اژدها نیز با همه قدرت و صولت در برابر قضای الهی به موشی ناتوان مبدل می شوند . پس تقدیر رب بر ندبیر عبد چیره آید .

من اگر دامی نبینم گاه حکم / من نه تنها جاهلم در راه حکم


این بیت یادآور پاسخد هدهد به سلیمان است . اگر من به گاه فرارسیدن قضای قاهر الهی ، دام را نبینم . فقط من نیستم که در برابر قضای الهی نادان و غافل ام . بلکه حتی انبیا و اولیا نیز در برابر حکم محتوم الهی مقهور هستند .

ای خنک آن کو نکو کاری گرفت / زور را بگذاشت ، او زاری گرفت


زهی به حال آنکه راه نکوکاری پیش گرفت و زور و قلدری را رها کرد و به زاری و شیون روی آورد . [ دست به دعا گشود و قضای مقدر را با دعا بر طرف کرد . زیرا در شان دعا چنین روایت شده است . دعا موجب دفع بلای مقدر است . ]

گر قضا پوشد سیه ، همچون شبت / هم قضا دستت بگیرد عاقبت


اگر قضای الهی همچو تاریکی شب تو را بپوشاند و دیدن خیر و شر برایت میسر نگردد . بدان که باز همین قضای الهی است که دستت را می گیرد و تو را از تاریکی گمراهی می رهاند .

گر قضا صد بار ، قصد جان کند / هم قضا جانت دهد ، درمان کند


اگر قضای الهی صد بار قصد جان تو را بکند و تو را به ورطه هلاکت افکند . باز همان قضای الهی به تو جان می دهد و دردت را درمان می کند .

این قضا صد بار اگر راهت زند / بر فراز چرخ ، خرگاهت زند


اگر فرضا قضای الهی صد بار هم تو را درمانده کند . باز همان قضا خرگاه تو را بر بالای چرخ گردون می افرازد . یعنی تو را به مقام و مرتبت عالی می رساند .

از کرم دان اینکه می ترساندت / تا به ملک ایمنی بنشاندت


این را از کرم و بزرگواری حق تعالی بدان که تو را می ترساند . این ترساندن به جهت این است که تو را به مقام امن و ایمنی برساند .

این سخن پایان ندارد ، گشت دیر / گوش کن تو قصه خرگوش و شیر


اینگونه سخنان اسرارآمیز پایان پذیر نیست و ما از مقصد خود که بیان قصه شیر و خرگوش و نکات لطیف آن است دور افتادیم .

دکلمه قصه آدم علیه السلام و بستن قضا

دکلمه قصه آدم علیه السلام و بستن قضا

زنگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟