شرح و تفسیر سلام کردن رسول روم امیرالمومنین را در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر سلام کردن رسول روم امیرالمومنین را
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 1427 تا 1445
نام حکایت : آمدن رسول روم تا امیرالمومنین (رض) و دیدن او ، کرامات عمر
بخش : 3 از 8
فرستاده ای از سوی امپراطور روم به سوی عمر ( خلیفه دوم ) روانه شد . این شخص راههای پر پیچ و خم و دور و دراز را درنوردید و به سرزمین مسلمانان گام نهاد و از جایگاه و قصر عمر پرسیدن گرفت . به او پاسخ دادند که عمر قصری ندارد . تنها قصر او ، جان روشنن اوست . او در خانه ای ساده و محقر می زید . ای فرستاده تو چه سان می خواهی قصر باطنی او را مشاهده کنی در حالی که دیدگان تو را حجابی پوشانده که مانع از دیدن آن است ؟ فرستاده دولت روم ، عمر را جستجو کرد تا اینکه سرانجام زنی صحرا نشین بدو گفت : عمر در زیر خرمابنی آرمیده است . فرستاده نزدیک محل او رسید ولی پیشتر نتوانست رفتن ، زیرا هیبتی از عمر در دلش پدیدار آمده بود . و …
متن کامل حکایت آمدن رسول روم تا امیرالمومنین (رض) و دیدن او ، کرامات عمر را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1427) کرد خدمت مر عمر را والسلام / گفت پیغمبر : سلام ، آنگه کلام
1428) پس علیکش گفت او را ، پیش خواند / ایمنش کرد و به پیش خود نشاند
1429) لا تخافوا هست نزل خایفان / هست در خور از برای خایف ، آن
1430) هر که ترسد ، مر ورا ایمن کنند / مر ، دل ترسنده را ساکن کنند
1431) آنکه خوفش نیست چون گویی مترس ؟ / درس چه دهی ؟ نیست او محتاج درس
1432) آن دل از جا رفته را دلشاد کرد / خاطر ویرانش را آباد کرد
1433) بعد از آن گفتش سخن های دقیق / وز صفات پاک حق ، نعم الرفیق
1434) وز نوازش های حق ، ابدال را / تا بداند او مقام و حال را
1435) حال ، چون جلوه ست آن زیبا عروس / وین مقام ، آن خلوت آمد با عروس
1436) جلوه بیند شاه و غیر شاه نیز / وقت خلوت ، نیست جز شاه عزیز
1437) جلوه کرده عام و خاصان را عروس / خلوت اندر شاه باشد با عروس
1438) هست بسیار اهل حال از صوفیان / نادر است اهل مقام اندر میان
1439) از منازل های جانش یاد داد / وز سفرهای روانش یاد داد
1440) وز زمانی کز زمان ، خالی بده ست / وز مقام قدس که اجلالی بده ست
1441) وز هوایی کاندر او سیمرغ روح / پیش از این دیده ست پرواز و فتوح
1442) هر یکی پروازش از آفاق ، بیش / وز امید و نهمت مشتاق ، بیش
1443) چون عمر اغیاررو را یار یافت / جان او را طالب اسرار یافت
1444) شیخ ، کامل بود و طالب ، مشتهی / مرد ، چابک بود و مرکب ، درگهی
1445) دید آن مرشد که او ارشاد داشت / تخم پاک ، اندر زمین پاک کاشت
کرد خدمت مر عمر را والسلام / گفت پیغمبر : سلام ، آنگه کلام
فرستاده قیصر روم به عمر سلام کرد و تعظیم نمود . زیرا پیامبر (ص) نیز فرموده است : نخست ، سلام کنید و بعد سخن بگویید . [ اشارت است به حدیث ” نخست سلام کنید و بعد سخن بگویید . (احادیث مثنوی ، ص 17) ]
پس علیکش گفت او را ، پیش خواند / ایمنش کرد و به پیش خود نشاند
عمر نیز جواب سلام فرستاده را داد و او را نزد خویش خواند و ترسش را زدود و ایمنش ساخت و پیش خود نشاند .
لاتخافوا هست نزل خایفان / هست در خور از برای خایف ، آن
مترسید رزق و روزی کسانی است که فقط از خدا می ترسند . این پاداش سزاوار کسی است که فقط از خدا می ترسد . [ مصراع اول اشارت شده به آیه 30 سوره فصلت ” آنان که گفتند خدای ما الله است و سپس بر این سخن ، پایداری کردند ، فرشتگان بر آنان فرود آیند و بدانان گویند : هرگز مترسید و اندوه مخورید . و مژده باد شما را بدان بهشت موعود ” لاتخافوا = فعل نهی به معنی نترسید می باشد . نُزل = طعامی است که برای مهمان فراهم آورند . خایف به معنی ترسان و ترسنده می باشد . ]
– منظور بیت : هر که از خدا ترسد از کسی نترسد .
هر که ترسد ، مر ورا ایمن کنند / مر ، دل ترسنده را ساکن کنند
هر کس از خداوند بترسد . البته که خداوند او را ایمن سازد و دل ترسان و خاطر پریشان او را آرامش دهد .
آنکه خوفش نیست چون گویی مترس ؟ / درس چه دهی ؟ نیست او محتاج درس
از کسی که بخاطر ترس از خدا از هیچکس بیمی ندارد . چگونه به او می گویی از کسی نترس ؟ مسلما این نهی تو مناسبتی ندارد و نوعی تحصیل حاصل است . به او چه درسی می دهی ؟ او که محتاج این درس ها نیست .
آن دل از جا رفته را دلشاد کرد / خاطر ویرانش را آباد کرد
عمر ، فرستاده قیصر روم را که به بیم دچار آمده بود . شادمان و با نشاط کرد و خاطر پریشان او را آرامش داد .
بعد از آن گفتش سخن های دقیق / وز صفات پاک حق ، نعم الرفیق
سپس عمر به آن فرستاده روم سخن های نغز و دقیقی گفت و از صفات پاک و بی مانند حق تعالی که نکو رفیق است سخنانی گفت . [ نعم الرفیق به معنی “چه نکو دمسازی” آمده است ]
وز نوازش های حق ، ابدال را / تا بداند او مقام و حال را
و نیز از لطف ها و دلنوازی های حق تعالی نسبت به اولیائش ، سخنانی گفت . تا آن فرستاده از مقام و حال آگاه شود . [ توضیح « ابدال » در بیت 264 ، و توضیح « مقام و حال » در بیت 551 ، همین دفتر آمده است ]
حال ، چون جلوه ست آن زیبا عروس / وین مقام ، آن خلوت آمد با عروس
حال در مثل مانند جلوه عروس زیبا رخسار است و مقام در مثل خلوت کردن با عروس است . [ جلوه عروس را جمع فراوانی توانند دید و این تمثیل حال است ولی خلوت کردن با عروس ، مخصوص داماد است و این تمثیل مقام است .حال ممکن است به بسیاری از سالکان دست دهد ولی مقام تنها نصیب عارفان مقرب است . چنانکه در ابیات بعدی این مطلب بخوبی روشن می شود . ]
جلوه بیند شاه و غیر شاه نیز / وقت خلوت ، نیست جز شاه عزیز
جلوه عام را شاه (داماد) و غیر شاه (عموم مدعوین) می بینند ولی جلوه خاص و خلوت مخصوص ، تنها ویژه شاه گرامی و عالی مقام (داماد) است . [ عروس حقیقت نیز تنها برای شاه دامادان سلوک ، بی برقع و حجاب ظهور می کند . ]
جلوه کرده عام و خاصان را عروس / خلوت اندر شاه باشد با عروس
عروس برای عام و خاص جلوه می کند ولی فقط شاه داماد است که در خلوت با عروس انس می گیرد . [ فقط سالکین اهل مقام محرم عروس حقیقت اند و اصحاب حال تنها جلواتی از او بینند ]
هست بسیار اهل حال از صوفیان / نادر است اهل مقام اندر میان
در میان صوفیان بسیاری اهل حال هستند ولی اهل مقام در میان آنان اندک شمارند .
از منازل های جانش یاد داد / وز سفرهای روانش یاد داد
عمر ، منزلگاههای روح قدسی را به فرستاده روم تعلیم داد و بدو آموخت که روح چه سفرهایی کرده تا بدین عالم ناسوت درآمده است .
مولانا و جمعی از عرفا ، روح قدسی انسان را بالفعل مجرد و کامل می دانند و عقیده دارند که روح قبل از درآمدن به کالبد ، در عالم قدس سیر و سلوکی داشته است و آنگاه به امر حق بدین بدن عنصری تعلق گرفته است . استاد فروزانفر گوید : …. و انتقال روح از موقفی به موقف دیگر به منزله سفری است که مسافران در منازل محسوس دارند و این منازل بی نهایت است و به حدی محدود نمی شود . پس می توان گفت که منازل جان ، مراتب تحول او و سفرهای روان ، انتقالات وی در این مراتب است . به عقیده صوفیه میان بنده و حق تعالی هزار مقام است . که جنید بغدادی آنها را قصر و بعضی منزل نامیده اند . فرق منازل و مقام از آنجاست که اگر سالک از مرتبه ای درگذرد . آن مرتبه نسبت بدو منزل است و اگر در آن مرتبه متوقف شود . آن مرتبه نسبت بدو مقام است و آنرا موقف نیز گویند . ایست و توقف نشانه ضعف مومن و فقدان استعداد و به حقیقت ، مرگ روح است . زیرا جان نیرومند و قوی پر و بلند پرواز در هیچ آشیانه ، درنگ نمی کند و به هیچ دانه قربت و وصلت و کرامت دل نمی بندد و تا به نهایت مقصد نرسد دل از پرواز نمی گسلد . ( شرح مثنوی شریف ، ج 2 ، ص 535 و 536)
وز زمانی کز زمان ، خالی بده ست / وز مقام قدس که اجلالی بده ست
از زمانی سخن گفت که از زمان خالی بوده است و نیز او را از مقام قدس که شایسته احترام و بزرگداشت است . آگاه ساخت . مراد از مقام قدس ، مرتبه احدیت است که از شائبه کثرت و مزاحمت اغیار پاک و مقدس است .
وز هوایی کاندرو سیمرغ روح / پیش از این دیده ست پرواز و فتوح
نیز از فضایی آگاهش کرد که در آن ، سیمرغ روح پیش از آمدن بدین عالم عنصری در پرواز بوده و فتوحی را مشاهده کرده است . [ منظور بیت : سیمرغ روح انسان پیش از درآمدن به این کالبد عنصری ، مکاشفات و الطافی در آن عالم دیده بود . ]
فتوح = در لغت به معنی حاصل شدن چیزی است که حصول آن توقع نرود ( شرح فصوص الحکم ، ج 1 ، ص 405 ) امّا در اصطلاح عرفان عبارت است از نوعی مکاشفه که سب معرفت حق شود . بی آنکه زحمت و طلبی در بارۀ آن صورت گیرد و این را فتوح مکاشفه گویند ( فتوحات مکیّه ، ج 2 ، ص 505 ) ولی اگر فتوح ، جمعِ فتح باشد به معنی چیزهایی است که بر بنده گشوده شود ، پس از آنکه بر او بسته بود از قبیل نعمت های ظاهری و باطنی مانند ارزاق و عبادات و علوم و مکاشفات ( شرح الاسماء الحسنی ، ص 102 ) .
هر یکی پروازش از آفاق ، بیش / وز امید و نهمت مشتاق ، بیش
هر پروازی که سیمرغ روح در آسمان غیب می کرد . آن پرواز به قدری بلند بود که از همه این فضاها و آفاقی که ما می شناسیم فراتر و بالاتر بود و حتی از میدان امید و اوج آرزوی آرزومندان نیز درمی گذشت . [ پرواز در عالم معنا حدی ندارد . نهمت به معنی حرص ، آرزو ، نیاز و همت آمده است ]
چون عمر اغیاررو را یار یافت / جان او را طالب اسرار یافت
همینکه عمر ، آن فرستاده رومی بیگانه نما ، را یار حقیقت یافت و دید که جان او خواهان درک اسرار است . [ اغیاررو به معنی «بیگانه نما یا کسی که ظاهرا بیگانه نماید» آمده است ]
شیخ ، کامل بود و طالب ، مشتهی / مرد ، چابک بود و مرکب ، درگهی
عمر شیخی کامل بود و فرستاده روم خواهان درک حقیقت ، عمر سوارکاری چالاک بود و آن فرستاده ، مرکبی رام و نیرومند . [ به شرح بیت بعد توجه شود ]
دید آن مرشد که او ارشاد داشت / تخم پاک ، اندر زمین پاک کاشت
آن شیخ کامل (عمر) چون فرستاده روم را مستعد ارشاد یافت . تخم پاک معرفت و یقین و اسرار دین را در ضمیر دل او کاشت . [ از سه بیت اخیر مستفاد می شود که شرط ارشاد ، دو چیز است . یکی کمال مرشد و دیگری صدق طالب ]
دکلمه سلام کردن رسول روم امیرالمومنین را
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات