شرح و تفسیر غزل شماره 154 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 154 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 154 دیوان سعدی شیرازی
1) جان من ، جان من فدای تو باد / هیچت از دوستان نیاید یاد ؟
2) می رویّ و التفات می نکنی / سرو هرگز چنین نرفت آزاد
3) آفرینِ خدای بر پدری / که تو پرورد و ، مادری که تو زاد
4) بخت نیکت به منتهای امید / برساناد و ، چشم بَد مَرَساد
5) تا چه کرد آن که نقش روی تو بست / که درِ فتنه بر جهان بگشاد ؟
6) من بگیرم عنان شَه روزی / گویم از دست خوب رویان داد
7) تو بدین چشم مست و پیشانی / دل ما بازپس نخواهی داد
8) عقل با عشق برنمی آید / جَورِ مزدور می بَرد استاد
9) آن که هرگز بر آستانۀ عشق / پای ننهاده بود ، سر بنهاد
10) روی در خاک رفت و ، سر نه عجب / که رود هم در این هوس بر باد
11) مرغ وحشی که می رمید از قید / با همه زیرکی به دام افتاد
12) همه از دست غیر ناله کنند / سعدی از دست خویشتن فریاد
13) روی گفتم که در جهان بنَهم / گردم از قیدِ بندگی آزاد
14) که نه در بیرون پارس منزل هست / شام و روم است و بصره و بغداد ؟
15) دست از دامنم نمی دارد / خاک شیراز و آب رکناباد
جان من ، جان من فدای تو باد / هیچت از دوستان نیاید یاد ؟
ای محبوبی که جانم فدای تو باد ، آیا هیچ از دوستان یاد نمی کنی ؟
می رویّ و التفات می نکنی / سرو هرگز چنین نرفت آزاد
می روی و توجّهی نداری ، حتّی سرو هم با آن قامت رعنا این سان آزاد و بی توجّه نمی گذرد . [ التفات = توجّه و عنایت / آزاد رفتن = کنایه از فارغ بال رفتن ، بی قید و سرمست رفتن ]
آفرینِ خدای بر پدری / که تو پرورد و ، مادری که تو زاد
درود خدای بر مادری که تو را بزاد و آفرین خدای بر پدری که تو را پرورده است .
بخت نیکت به منتهای امید / برساناد و ، چشم بَد مَرَساد
الهی بخت مساعد تو را به نهایت آمالت برساند و خدای چشم بد را از تو دور کند . [ چشم بَد = چشم زخم ، آزار و نقصانی که از اثر نظر بد و یا چیزی رسد ، چشم شور (لغت نامه) ]
تا چه کرد آن که نقش روی تو بست / که درِ فتنه بر جهان بگشاد ؟
بنگر که که آن کس که روی تو را نگارین آراست ، چه شور و غوغایی در جهان به پای ساخت ؟ [ نقش بستن = نگاشتن و به وجود آوردن ]
من بگیرم عنان شَه روزی / گویم از دست خوب رویان داد
من روزی سر راه شاه را می گیرم و از ستم زیبارویان نزد او دادخواهی می کنم . [ عنان = دهنه و لگام و افسار / خوب رویان = زیبارویان / عنان شَه = عنان اسب شاه ]
تو بدین چشم مست و پیشانی / دل ما بازپس نخواهی داد
تو با این چشمان مست و پیشانی گره خورده و گستاخ ، دل ما را که غارت کردی ، پس نخواهی داد .
عقل با عشق برنمی آید / جَورِ مزدور می بَرد استاد
عقل نمی تواند از عهدۀ عشق برآید و همانطور که استاد باید جور شاگرد را بکشد ، عشق هم باید جور عقل را تحمّل کند . [ برآمدن = برابری و غلبه کردن / مزدور = شاگرد / جور بردن = جور کشیدن و تحمّل کردن ]
آن که هرگز بر آستانۀ عشق / پای ننهاده بود ، سر بنهاد
کسی که هرگز عاشق نگشته و به درگاه عشق پای ننهاده بود ، در برابر عشق تسلیم شد و سر را بر آستان آن نهاد . [ آستانه = درگاه ، پیشگاه / پای ننهادن = کنایه از وارد نشدن ، مشغول نگشتن / سر نهادن = کنایه از مطیع و تسلیم شدن ]
روی در خاک رفت و ، سر نه عجب / که رود هم در این هوس بر باد
بر آستان عشق روی بر خاک نهادیم و اگر سر هم در این راه بر باد رود ، عجیب نیست . [ هوس = عشق و آرزو / بر باد رفتن = کنایه از نیس و نابود شدن ]
مرغ وحشی که می رمید از قید / با همه زیرکی به دام افتاد
مرغ وحشی که از دام می گریخت و مراقب بود که اسیر نشود ، با تمام زیرکی به دام افتاد . [ قید = بند و دام ]
همه از دست غیر ناله کنند / سعدی از دست خویشتن فریاد
همه از بیگانگان می نالند ولی سعدی از خود به فریاد آمده است . [ غیر = نامحرم و بیگانه ]
روی گفتم که در جهان بنَهم / گردم از قیدِ بندگی آزاد
با خود گفتم : ترک یار و دیار کنم و آواره جهان گردم تا شاید از بند اسارت آزاد گردم . [ روی نهادن = روی آوردن ، توجّه کردن ]
که نه در بیرون پارس منزل هست / شام و روم است و بصره و بغداد ؟
آیا جز پارس جایگاهی مثل شام و روم و بصره و بغداد یافت نمی شود ؟
دست از دامنم نمی دارد / خاک شیراز و آب رکناباد
خاک شیراز و آب نهر رکناباد دست از دامنم برنمی دارد و مرا به ماندن در پارس فرامی خواند .[ دست از دامن برنداشتن = کنایه از چشم پوشی و رها نکردن ]
آب رکناباد = از نهرهای معروف شیراز که در سال 338 هجری قمری احداث شد و منبع آن در یک و نیم فرسخی شمال شیراز است . این آب از تنگِ الله اکبر عبور کرده و صحرای مصلی و باغ نو و و تکیۀ هفت تنان و چهل تنان و تکیۀ خواجه حافظ را مشروب می کند .
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار