شرح و تفسیر غزل شماره 82 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 82 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 82 دیوان سعدی شیرازی
1) هزار سختی اگر بر من آید ، آسان است / که دوستیّ و ارادت هزار چندان است
2) سفر دراز نباشد به پای طالب دوست / که خار دشت محبّت گل است و ریحان است
3) اگر تو جَور کنی ، جور نیست ، تربیت است / وگر تو داغ نهی ، داغ نیست ، درمان است
4) نه آبروی ، که گر خون دل بخواهی ریخت / مخالفت نکنم ، آن کنم که فرمان است
5) ز عقل من عجب آید صواب گویان را / که دل به دست تو دادم ، خلاف در جان است
6) من از کنار تو دور افتاده ام ، نه عجب / گَرَم قرار نباشد ، که داغ هجران است
7) عجب در آن سر زلف مُعَنبَر مفتول / که در کنار تو خسبد ، چرا پریشان است
8) جماعتی که ندانند حظّ روحانی / تفاوتی که میان دَواب و انسان است
9) گمان برند که در باغ عشق سعدی را / نظر به سیب زنخدان و نارِ پستان است
10) مرا هر آینه خاموش بودن اولاتر / که جهل پیش خردمند عذر نادان است
11) وَ ما اُبَرِّیُ نَفسی وَ لا اُزَکّیها / که هر چه نقل کنند از بشر ، در امکان است
هزار سختی اگر بر من آید ، آسان است / که دوستیّ و ارادت هزار چندان است
اگر در راه دوست هزاران سختی بر من تحمیل شود ، آنها را به آسانی تحمّل می کنم . زیرا مهرورزی و میل ما به دوست هزار بار بیش از آن است که تصوّر شود . [ ارادت = دوستی از روی اخلاص و توجّه خاص ]
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست / که خار دشت محبّت گل است و ریحان است
سفر برای پای کسی که دوست را می طلبد دراز به نظر نمی آید . زیرا در قلمرو محبّت که به دشتی می ماند ، خارهای خلنده و رنج و سختی مثل گل و ریحان ، لطیف و دوست داشتنی است . [ گل = گل سرخ / ریحان = گیاهی است علفی به رنگ های سفید و گلی و گاهی هم بنفش و مجتمع که در گنار برگ های انتهایی ساقه قرار دارند و به معنی هر گیاه خوشبوست ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) ]
اگر تو جَور کنی ، جور نیست ، تربیت است / وگر تو داغ نهی ، داغ نیست ، درمان است
اگر تو بر من جور و ستم روا داری ، آن را جوری در راه پرورش دادن تلقّی می کنم و اگر داغ گذاری ، آن را وسیله ای برای درمان نهایی خویش می پندارم . [ تربیت = پروراندن ، احسان و تفقّد نسبت به شاعر و دیگر زیردستان (لغت نامه) / داغ = سوزش و حرارت ]
نه آبروی ، که گر خون دل بخواهی ریخت / مخالفت نکنم ، آن کنم که فرمان است
نه تنها اگر آبرویم را بریزی ، بلکه اگر خونم را هم بریزی ، مخالفتی ندارم . بلکه کاری را انجام می دهم که تو فرمان دهی .
ز عقل من عجب آید صواب گویان را / که دل به دست تو دادم ، خلاف در جان است
آنان که به پندار خویش صواب را تشخیص می دهند ، از عقل من درشگفتند که چرا عاشق تو شدم . آری ، اختلاف من با ایشان در این است که من جان داده ام ، ولی ایشان می پندارند که من تنها دل داده ام و عاشق شده ام . [ صواب گویان = راستگویان ، درستگویان ، کسانی که سخن به صواب گویند ، مقابل خطاگویان / خلاف = اختلاف ، قبول نکردن / دل به دست کسی دادن = کنایه از عاشق و شیفتۀ کسی شدن ]
من از کنار تو دور افتاده ام ، نه عجب / گَرَم قرار نباشد ، که داغ هجران است
من از تو دور شده ام و این ، داغ جدایی است بر جان من . پس تعجّبی ندارد اگر بی آرام باشم .
عجب در آن سر زلف مُعَنبَر مفتول / که در کنار تو خسبد ، چرا پریشان است
درشگفتم از اینکه چرا آن سر زلف خوشبوی درهم بافته که در کنار تو می خوابد و باید آرام یابد ، آشفته است . [ معنبر = عنبرآلود و خوشبو ، عنبر ماده ای است چرب و خوشبو و سیاه رنگ که از رودۀ نوعی وال یا ماهی عنبر (کاشالو) می گیرند / مفتول = تابدار و پیچیده ]
جماعتی که ندانند حظّ روحانی / تفاوتی که میان دَواب و انسان است
آن گروهی که لذّت معنوی را که وجه تمایز انسان و چهارپا است درنیافته اند . [ جماعت = گروه و عدّه / حظّ = بهره و نصیب / روحانی = معنوی / دواب = چهارپایان ، به فارسی یعنی ستور که سواری می دهد و بار می کشد (لغت نامه) ]
گمان برند که در باغ عشق سعدی را / نظر به سیب زنخدان و نارِ پستان است
می پندارند که در باغ دوستی ، سعدی به زنخدان سیب مانند و پستان چون انار یار نظر دارد . [ زنخدان = چانه / نار = انار ]
مرا هر آینه خاموش بودن اولاتر / که جهل پیش خردمند عذر نادان است
بی تردید سکوت من در برابر این نادانان شایسته تر است ، زیرا نادانی آنان در برابر من ، عذرخواه آنان است و آنان را از فهم موضوع معذور می دارد . [ اولاتر = سزاوارتر ، نیکوتر / هر آینه = البتّه ، در هر حال ]
وَ ما اُبَرِّیُ نَفسی وَ لا اُزَکّیها / که هر چه نقل کنند از بشر ، در امکان است
من نَفس خویش را مبرّا نمی دانم و آن را از هوا و هوس پاک نمی پندارم ، زیرا هر چیزی که در باب آدمی گفته شود امکان دارد که تحقّق یابد . [ وَ ما اُبَرِّیُ نَفسی = من خویشتن را بی گناه نمی دانم ، بخشی از آیه 53 سورۀ یوسف است / وَ لا اُزَکّیها = و آن را پاک نمی دانم / در امکان بودن = ممکن بودن ، امکان داشتن ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار