غزل شماره 4 دیوان غزلیات شمس تبریزی

شرح و تفسیر غزل شماره 4 دیوان غزلیات شمس تبریزی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 4 دیوان غزلیات شمس تبریزی

شاعر : جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 4 دیوان غزلیات شمس تبریزی

دیوان شمس تبریزی
متن کامل ابیات 1 الی 5

1) ای یوسفِ خوش نامِ ما ، خوش می روی بر بامِ ما / ای دَر شکسته جامِ ما ، ای بَردَریده دامِ ما

2) ای نورِ ما ، ای سورِ ما ، ای دولتِ منصورِ ما / جوشی بِنِه در شورِ ما ، تا مَی شود انگورِ ما

3) ای دلبر و مقصودِ ما ، ای قبله و معبودِ ما / آتش زدی در عودِ ما ، نظّاره کن در دودِ ما

4) ای یارِ ما ، عیّارِ ما ، دامِ دلِ خَمّارِ ما / پا وامَکش از کارِ ما ، بِستان گِرو دستارِ ما

5) در گِل بمانده پایِ دل ، جان می دهم چه جایِ دل / وز آتشِ سودایِ دل ، ای وایِ دل ، ای وایِ ما

شرح و تفسیر غزل شماره 4 دیوان غزلیات شمس تبریزی

ای یوسفِ خوش نامِ ما ، خوش می روی بر بامِ ما / ای دَر شکسته جامِ ما ، ای بَردَریده دامِ ما


ای معشوقی که نام و آوازه ای نیک داری ، وجودِ ما را به تسخیر درآورده ای . و جام هستی کاذب ما را در هم شکسته ای و دام های تعیّنات و هویّاتِ موهوم ما را از هم پاره کرده ای . و منِ حقیقی ما را از این دام ها که از تار و پودِ خیالاتِ یاوه تنیده شده رهانیده ای . [ این غزل قافیه ای یکسان ندارد بلکه مانند قالب مثنوی ، هر بیت آن قافیه ای جداگانه دارد . ولی ردیف یکسان آن یعنی لفظ «ما» ، وحدت آهنگین غزل را حفظ کرده است . ]

یوسف خوش نام = ظاهراََ اشاره است به شمس تبریزی ، چنانکه در غزل 1439 می فرماید :

منم یعقوب و او یوسف که چشمم روشن از بویش / اگر چه اصل این بو را نمی دانم نمی دانم

خوش نام = کسی که نامش زیباست ، کسی که به نیک بودن آوازه یافته است .

رفتن بر بام = تعبیری است از سلطه و چیرگی . یعنی آن معشوق بر هستی عاشق چیره آمده است .

جام = در اینجا نماد هستی کاذب و شخصیت دروغین آدمی است .

دام = از نمادهای پُر تکرار مثنوی و غزلیات است که بر معانی گوناگون دلالت دارد . از جمله نماد تن و جسم : مثنوی 1 ، ابیات 388 و 389

هر شبی از دامِ تن ارواح را / می رهانی می کَنی الواح را

می رهند ارواح هر شب زین قفص / فارغان از حکم و گفتار و قصص

و نیز نماد دنیای ناسوتی : غزل 2028 بیت 10

دامی است دامِ دنیا کز وی شهان و شیران / ماندند چون سگ اندر مُردار تا به گردن

و نیز نماد دل عشق طلب : غزل 1689 بیت 4

دامی است در ضمیرم تا بازِ عشق گیرم / آن بازِ بازگونه چون مرغ درربودم

و نیز نماد عشق : غزل 1457 بیت 7

دامی که در افتادی بنگر سوی دام افکن / تا ناظر حق باشی ای مرغ گرفتارم

و نیز نماد وابستگی های دنیوی : مثنوی 6 ، بیت 378

این جهان دام است و دانه اش آرزو / در گریز از دام ها روی آر ، زو

ای نورِ ما ، ای سورِ ما ، ای دولتِ منصورِ ما / جوشی بِنِه در شورِ ما ، تا مَی شود انگورِ ما


ای معشوقی که وجود ما را روشن کرده ای ، و ای که مایه شادمانی حقیقی ما هستی . و ای دولت و سعادت پیروز ما ، از آتش محبّت خود جوششی به حالت شوریدگی ما بگذار تا انگور ما به شراب تبدیل گردد . [ مادام که آتش محبّت معشوق در جان عاشق اثر نگذارد ، او به کمال لایق خود نرسد . چنانکه تا انگور در خمرۀ شراب به جوش نیاید به شراب ناب بدل نگردد . ]

سُور = مجلس شادمانی ، مسیح (ع) ملکوت آسمان ها را به جشن عروسی تشبیه کرده است (انجیل متی ، باب 22 ، آیه 1 ت 11) . این تعبیر در اینجا تداعی می شود .

دولت منصور = سعادت و اقبال پیروز ، شاید هم به شکوه و سعادت حسین بن منصور حلّاج در وصال به حق اشارت داشته باشد . عارف عاشقی که در سال 309 هجری شهید عشق و عقیده اش شد .

ای دلبر و مقصودِ ما ، ای قبله و معبودِ ما / آتش زدی در عودِ ما ، نظّاره کن در دودِ ما


ای که دلِ ما را به محبّت برده ای و مقصود و منظور ما هستی ، ای معشوقی که قبله و معبود ما شده ای . در چوب تیرۀ وجودِ ما آتش عشق افکنده ای . اینک دودِ برخاسته از وجودمان را تماشا کن . یعنی به آثاری که عشق در ما پدید می آورد عنایت فرما .

عود = درختی است خوشبو در هندوستان که چوب آن را می سوزانند برای بوی خوش آن ، در اینجا مراد مطلق چوب است .

نظّاره کن در دود ما = در آثار سوختن ما از آتش عشق نظر بیفکن ، نظّاره بدون تشدید به معنی نظارت بر کارها و با تشدید در زبان عرب وارد شده است به معنی تماشاگران .

دُود = جسمی تیره رنگ و بخار مانند همچون ابر که از سوختن اجسام به هوا بلند می شود . امّا در زبان مولانا از جمله نمادهایی است که دلالت های گوناگون دارد . از جمله ، رمز نشانه ها و علامت هاست : مثنوی 3 ، بیت 4449

دودِ آن عشق و غمِ آتشکده / رفته در مخدومِ او مشفق شده

و نیز رمز حقارت و ناچیزی : مثنوی 2 ، بیت 1450

دودِ گُلخن کی رسد در آفتاب / چون شود عنقا شکسته از غُراب

و نیز رمز نفسانیّات و خواسته های پست است که جان پاک را می پوشاند : غزل 26 ، ابیات 4 و 5

جانی است چون شعله ولی دودش ز نورش بیشتر / چون دود از حد بگذرد در خانه ننماید ضیا

گر دود را کمتر کنی از نورِ شعله برخوری / از نورِ تو روشن شود هم این سرا ، هم آن سرا

و نیز رمز تن و جنبۀ فُرودین آدمی : غزل 2949 ، بیت 4

از دود گر گذشتی جان عین نور گشتی / جان شمع و تن چو طشتی ، جان آب و تن چو رودی

و نیز رمز دنیای ناسوتی ، که موجب پوشیدگی جهان غیب شود : غزل 2949 ، بیت 2

هستی ز غیب رسته بر غیب پرده بسته / و آن غیب همچو آتش در پرده های دودی

ای یارِ ما ، عیّارِ ما ، دامِ دلِ خَمّارِ ما / پا وامَکش از کارِ ما ، بِستان گِرو دستارِ ما


ای یاور ما ، ای جوانمرد ما ، ای که دامی شده ای برای دلِ مستِ ما . از کارِ عاشقی ما کناره مگیر ، دستار و عمّامۀ ما را گروگان بگیر . یعنی ما را از هستی کاذب و مجازی خود از جمله عناوین عالِمانه و فقیهانه ای که داریم رهایی بده . چرا که همۀ این امور از مصادیق جاه و از موانع راهِ سلوک است .

عیّار = جوانمرد ، زیرک و چالاک ، در قرن دوم و سوم هجری به کسی عیّار گفته می شد که راه بر کاروانیان می بست و اموال آنان را می گرفت و به نیازمندان می داد . عیّاران از صفات جوانمردی و گذشت برخوردار بودند . عیّاران برای آزادی وطن و امنیّت مردم با حاکمان خودکامه درمی افتادند و اوج تلاش عیّاران از سده سوم تا ششم هجری بود . در اینجا نظر به معنی لفظی عیّار است و مراد از آن حضرت معشوق است .

خمّار =مست

دستار = پارچه ای که دور سر می بندند ، عمّامه ، در زبان مولانا رمز تعیّن و جایگاه ممتاز اجتماعی است که بدان نشانه شناخته می شوند . غزل 1037 بیت 3

هین جامه بکن ، زود در این حوض فرو رو / تا باز رهی از سَر و از غُصّۀ دستار

در گِل بمانده پایِ دل ، جان می دهم چه جایِ دل / وز آتشِ سودایِ دل ، ای وایِ دل ، ای وایِ ما


پایِ دلِ ما در عشق حضرت معشوق درمانده و زمین گیر شده است و در راه معشوق ، دل که می دهم هیچ ، حتّی جان هم می دهم . و از آتش عشق دل ، وای بر دل ، وای بر ما . [ زیرا که نمی توانم عشق را بیان کنم و احوال شگفت انگیز خود را به گفت آرم . و اگر مراد از «گِل» وابستگی های جهان مادّی باشد . یعنی جان و دل اسیر وابستگی های دنیوی است . ]

گِل = خاکِ آمیخته به آب ، در زبان مولانا گِل و خاک نماد جنبۀ مادّی و اینجهانی انسان است . و آب نماد جان لطیف اهورایی . مثنوی 3 ، ابیات 2254 تا 2256

آبِ گِل خواهد که در دریا رَوَد / گِل گرفته پایِ آب و ، می کشد

گر رهاند پایِ خود از دستِ گِل / گِل بمانَد خشک و ، او شد مستقل

 آن کشیدن چیست از گِل آب را ؟ / جذبِ تو نُقل و شرابِ ناب را

همچنین گِل ، نماد خواسته های پست و فرودست دنیوی است . مثنوی 2 ، بیت 2441

گِل مخور ، گِل را مَخَر ، گِل را مَجو / زآنکه گِل خوارست دائم زردرُو

سودای دل = عشق دل ، در طب قدیم یکی از اخلاط چهارگانه شمرده می شده است که غلبۀ آن موجب امراض عصبی و خیالات واهی گردد و همچنین عشق را از امراض روانی می دانسته اند .

شرح و تفسیر غزل 3                     شرح و تفسیر غزل 5

دکلمه غزل شماره 4 دیوان غزلیات شمس تبریزی

زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی

غزلیات مولانا ثبت لحظه های سُکر و بی خویشی های اوست .

من خَمُش کردم و در جوی تو افکندم خویش / که ز جوی تو بُوَد رونقِ شعرِ ترِ من

به گفتۀ یکی از اقدامِ تذکره ها : « اکثر کلمات مولانا در حالت سُکر در بیان آمده است » ( زندگی نامه مولانا ، سپهسالار ، ص 46 ) . این غزلیات از حیث موسیقیایی و اُرکستراسیونِ واژگان در سراسر تاریخ ادبیات ایران ، همتا ندارد و گویی رقص و سماع مولانا و یارانش با تمام شور و شکوه در غزلیات او تابش یافته است . در این غزلیات معنی چنان بر لفظ ، پیشی گرفته که گاه بی هیچ حذری مرزهای سنّتی و کلیشه ای غزل را درمی نوردد و قواعد کهنه عروض و قافیه را در هم می ریزد و نوآوری می کند …

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان غزلیات شمس تبریزی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح دیوان شمس تبریزی از مولانا جلال الدین محمد بلخی – جلد اوّل – نوشته کریم زمانی

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟