شناختن هر حیوانی بوی عدو خود را و حذر کردن | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شناختن هر حیوانی بوی عدو خود را و حذر کردن | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 3618 تا 3634
نام حکایت : وفات یافتن بلال رضی الله عنه با شادی
بخش : 7 از 10 ( شناختن هر حیوانی بوی عدو خود را و حذر کردن )
خلاصه حکایت وفات یافتن بلال رضی الله عنه با شادی
بلالِ حبشی هنگامی که بر اثرِ ضعفِ مزاج مانند هلالِ ماه ، لاغر و نزار شده بود . در آستانۀ مرگ قرار گرفت . همسرش از دیدن این منظرۀ غم انگیز گریست و گفت : واویلا که مرگت فرا رسیده . بلال گفت : غم مدار که اینک وقتِ شادمانی است نه اندوه . چرا که من در این سرای سپنج در غرقابه رنج و بلا غوطه ور بودم و حالا وقتِ آن رسیده که قفسِ مِحنت و ابتلا بشکند و …
متن کامل « حکایت وفات یافتن بلال رضی الله عنه با شادی » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
متن کامل اشعار شناختن هر حیوانی بوی عدو خود را و حذر کردن
ابیات 3618 الی 3634
3618) اسب داند بانگ و بویِ شیر را / گرچه حیوان است اِلّا نادرا
3619) بل عدوِ خویش را هر جانور / خودد بداند از نشان و ، از اثر
3620) روز ، خفّاشک نیارد بَر پرید / شب بُرون آمد ، چو دزدان و چَرید
3621) از همه محرومتر خفّاش بود / که عدوِ آفتابِ فاش بود
3622) نه تواند در مَصافش زخم خَورد / نه به نفرین تانَدش مهجور کرد
3623) آفتابی که بگردانَد قَفاش / از برایِ غصّه و ، قهرِ خُفاش
3624) غایتِ لطف و ، کمالِ او بُوَد / گر نه خفاشش کجا مانع شود ؟
3625) دشمنی گیری ، به حدِ خویش گیر / تا بُوَد ممکن که گردانی اسیر
3626) قطره با قُلزُم چو اِستیزه کند / ابله است او ، ریشِ خود برمی کنَد
3627) حیلتِ او از سِبالش نگذرد / چنبرۀ حُجرۀ قمر چون بَر دَرَد ؟
3628) با عدوِ آفتاب این بُد عِتاب / ای عدوِ آفتابِ آفتاب
3629) ای عدوِ آفتابی کز فَرَش / می بلرزد آفتاب و ، اخترش
3630) تو عدوِ او نه یی ، خصمِ خودی / چه غم آتش را ، که تو هیزم شدی ؟
3631) ای عجب ، از سوزشت او کم شود ؟ / یا ز دزدِ سوزشت پُر غم شود ؟
3632) رحمتش نه رحمتِ آدم بُوَد / که مِزاجِ رحمِ آدم ، غم بُوَد
3633) رحمتِ مخلوق باشد غُصّه ناک / رحمتِ حق از غم و غصّه ست پاک
3633) رحمتِ بی چون ، چنین دان ای پدر / نآید اندر وَهم از وَی جُز اثر
شرح و تفسیر شناختن هر حیوانی بوی عدو خود را و حذر کردن
اسب داند بانگ و بویِ شیر را / گرچه حیوان است اِلّا نادرا
هر چند اسب ، حیوان است ، امّا بویِ شیرِ درنده را از مسافتی دور تشخیص می دهد و بیدرنگ از آن حوالی دور می شود . و به ندرت اتفاق می افتد که اسب ، متوجه شیر نشود .
بل عدوِ خویش را هر جانور / خودد بداند از نشان و ، از اثر
این حالت تنها به اسب اختصاص ندارد بلکه هر حیوانی دشمن خود را از علایم و نشانه هایی باز می شناسد . [ اینکه هر حیوانی بی آنکه دشمن خود را قبلاََ دیده باشد او را فوراََ می شناسد و از او می رمد در حیوانات ، صورت غریضی دارد . قدما این حالت را به قوۀ وهمیّه نسبت داده اند . ]
روز ، خفّاشک نیارد بَر پرید / شب بُرون آمد ، چو دزدان و چَرید
مثلاََ خفّاش هنگام روز ، قادر به پرواز نیست . از اینرو ماند دزدان ، شب هنگام از لانۀ خود بیرون می آید و به دنبالِ قُوت و غذای خود می رود . [ مولانا در این بیت و ابیات بعدی «خفّاش» را به عنوان تمثیلی از حق ستیزان و ظاهر بینان بکار می گیرد . چرا که اینان به اقتضای باطنِ تاریک خود ، رویت شمسِ حقیت را برنمی تابند و همواره وجودِ حقیر خود را در حجابِ ده توی جهل و غفلت نهان می دارند . و نیز «آفتاب» تمثیلی از انسان کامل و عارف واصل است . رجوع کنید به شرح بیت 47 دفتر دوم ]
از همه محرومتر خفّاش بود / که عدوِ آفتابِ فاش بود
خفّاش از همۀ حیوانات محروم تر و بینواتر است . زیرا او دشمنِ آفتابِ عالمتاب است .
نه تواند در مَصافش زخم خَورد / نه به نفرین تانَدش مهجور کرد
خفّاشِ حقیر نه می تواند در نبرد با خورشید ، زخم و ضربه ای را تحمل کند و نه می تواند با نفرینِ خود ، آفتاب را مهجور و منزوی کند .
آفتابی که بگردانَد قَفاش / از برایِ غصّه و ، قهرِ خُفاش
اگر آفتاب به خاطر ناراحتی و غمی که خفّاش از شعاعِ خورشید پیدا می کند ، پرتوِ خود را از او بگیرد و بدو پشت کند . ( قَفا = پسِ گردن ) [ ادامه معنا در بیت بعد ]
غایتِ لطف و ، کمالِ او بُوَد / گر نه خفاشش کجا مانع شود ؟
این کارِ خورشید ، نهایت لطف و کمالی است که نسبت به خفّاش اظهار کرده است . و گرنه خفّاش کجا می تواند مانع از نورافشانی خورشید شود ؟
دشمنی گیری ، به حدِ خویش گیر / تا بُوَد ممکن که گردانی اسیر
ای حق ستیز اگر قصدِ آن داری که با کسی دشمنی کنی ، کسی را به عنوان دشمن انتخاب کن که بتوانی او را مغلوب و مقهور کنی .
قطره با قُلزُم چو اِستیزه کند / ابله است او ، ریشِ خود برمی کنَد
برای مثال ، اگر قطره با دریای پهناور ستیزه کند حاصلی ندارد جز آنکه آن نادان آبروی خود را می ریزد و بیهوده ناراحتی می کشد . ( قلزم = دریای سرخ ، در مثنوی غالباََ به معنی مطلقِ دریای پهناور بکار رفته است . در اینجا کنایه از هادیان و مرشدان حقیقی است / ریش برکندن = تشویش بی فایده کشیدن ، خود را بیهوده ناراحت کردن ) [ همینطور هرگاه حق ستیزانِ حقیر با هادیان دریا دل به مقابله برخیزند قطعاََ خود را مسخره کرده اند . ]
حیلتِ او از سِبالش نگذرد / چنبرۀ حُجرۀ قمر چون بَر دَرَد ؟
حیلۀ این شخصِ حقیر که حتی از سبیل های ناچیزش نیز فراتر نمی رود چگونه می تواند حلقۀ منزلگاهِ رفیعِ ما را از هم بگسلد ؟ ( سِبال = سبلت ، سبیل / چَنبره = حلقه ) [ حجرۀ قمر = اشاره است به منزلِ ماه ، در اصطلاح نجومی منزل ، جایگاه ماه است در میان مجموعۀ ستارگان در منطقة البروج و یا نزدیک آن . زیرا حجره ، لفظاََ به معنی اتاق و چهار دیواری است ، آمّا منظور از آن در این بیت ، انسان کامل و عارف واصل است که دمادم از شمس حقیقت ، نورِ ولایت و هدایت اقتباس می کند . بنابراین افراد ظاهربین نمی توانند با اولیاء درآویزند . ]
با عدوِ آفتاب این بُد عِتاب / ای عدوِ آفتابِ آفتاب
ای دشمنِ آفتابِ آفتاب ، یعنی ای کسی که با آفتاب حقیقت مخالفت می کنی ، دشمن آفتاب را اینگونه نکوهش می کنند . [ شاه داعی ، « آفتابِ آفتاب » را حضرت رب الارباب می داند ( شرح مثنوی معنوی شاه داعی ، ج 2 ، ص 104 ) ]
ای عدوِ آفتابی کز فَرَش / می بلرزد آفتاب و ، اخترش
ای کسی که دشمنِ آفتابی ، از شکوه و جلالِ چنین آفتابی همۀ خورشیدها و ستارگانش به خود می لرزند .
تو عدوِ او نه یی ، خصمِ خودی / چه غم آتش را ، که تو هیزم شدی ؟
تو در واقع با خود دشمنی می کنی نه با خورشیدِ حقیقت . برای مثال ، آتش از وجودِ هیزم چه غمی دارد ؟ مسلماََ هیچ غمی ندارد و تو را می سوزاند . [ بنابراین تو ای حق ستیز در برابر آتشِ قهرِ الهی چیزی نیستی . ]
ای عجب ، از سوزشت او کم شود ؟ / یا ز دردِ سوزشت پُر غم شود ؟
آیا اگر آتشِ قهرِ الهی ، تو را بسوزاند از سوختن تو چیزی از او کاسته می شود ؟ مسلماََ نمی شود و یا مثلاََ از دردِ سوختن تو غمگین می شود ؟
رحمتش نه رحمتِ آدم بُوَد / که مِزاجِ رحمِ آدم ، غم بُوَد
رحمتِ بیکرانِ الهی را نباید با ترحّمِ انسان مقایسه کرد . زیرا ترحّمی که در انسان وجود دارد آمیخته با اندوه است . [ صفت رحمت در انسان ، جنبۀ انفعالی دارد یعنی آدمی ابتدا دچارِ رقّتِ قلب و حُزنِ درونی می شود و سپس موجِ رحمت و مهربانی در قلبش پدید می آید . در حالی که صفتِ رحمت در حق تعالی ذاتی است و هیچگونه انفعالی در ذاتِ اقدسِ او راه ندارد . ]
رحمتِ مخلوق باشد غُصّه ناک / رحمتِ حق از غم و غصّه ست پاک
مهربانی و ترحّمِ آدمیان با اندوه درآمیخته است ، امّا رحمتِ حق تعالی از اندوه و غصه پاک و مبرّاست .
رحمتِ بی چون ، چنین دان ای پدر / نآید اندر وَهم از وَی جُز اثر
ای پدر جان ، رحمتِ حق تعالی را باید بی چون و چند بدانی ، یعنی رحمتِ او از حیطۀ توصیف ، خارج است و نمی توان برای آن ، حدّ و رسمی تعیین کرد . بنابراین رحمتِ او در ظرفِ وَهم و گمانِ ما نمی گنجد . بلکه تنها آثاری از آن را می توان دریافت .
دکلمه شناختن هر حیوانی بوی عدو خود را و حذر کردن
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات