شرح و تفسیر غزل شماره 47 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 47 دیوان حافظ شیرازی
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 47 دیوان حافظ شیرازی
1) به کوی میکده هر سالکی که ره دانست / دری دگر زدن اندیشۀ تبه دانست
۲) زمانه افسرِ رندی نداد جز به کسی/ که سرفرازیِ عالَم در این کُله دانست
۳) بر آستانۀ میخانه هر که یافت رهی / ز فیضِ جامِ می اسرارِ خانقه دانست
4) هر آنکه رازِ دو عالَم ز خطِ ساغر خواند / رموزِ جامِ جم از نقشِ خاکِ ره دانست
۵) ورایِ طاعتِ دیوانگان از ما مطلب / که شیخِ مذهبِ ما عاقلی گنه دانست
۶) دلم ز نرگسِ ساقی امان نخواست به جان / چرا که شیوۀ آن ترکِ دل سیه دانست
۷) ز جورِ کوکبِ طالع سحرگهان چشمم / چنان گریست که ناهید دید و مه دانست
8) حدیثِ حافظ و ساغر که میزند پنهان / چه جایِ محتسب و شحنۀ پادشه دانست
9) بلند مرتبه شاهی که نُه رواقِ سپهر / نمونه ای زِ خَمِ طاقِ بارگه دانست
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست / دری دگر زدن اندیشۀ تبه دانست
هر عاشق رندی که به محل میکده ره یافت یعنی درِ می فروش را شناخت . به درِ شخصِ دیگر رفتن را فکرِ فاسد دانست . یعنی یک فکر نادرست و بیهوده دانست .
زمانه افسرِ رندی نداد جز به کسی/ که سرفرازیِ عالَم در این کُله دانست
زمانه تاج رندی و سلطنت رند را به هر کس نداده است بلکه به کسی داده که دولت و رفعت عالم را در این کلاه دانسته . حاصل کلام : زمانه به کسی که رندی را پادشاهی می دانست تاج رندی را داده است ، نه به هر کس . [ افسر = تاج / سرافرازی = فرازیدن / سرفراز = عالی جناب و سربلند ]
بر آستانۀ میخانه هر که یافت رهی / ز فیضِ جامِ می اسرارِ خانقه دانست
هر که به آستانۀ میخانه ره یافت . از فیضِ قدحِ باده به اسرار اهل خانقه پی برد . یعنی در اثر کیفیت باده ، اهل شده و بالاخره اهلِ کشف می شود که چیزی برایش مخفی نمی ماند . [ فیض = در لغت وقتی که آب رودخانه طغیان می کند و دو طرف وادی را فرا می گیرد فیض گویند ]
هر آنکه رازِ دو عالَم ز خطِ ساغر خواند / رموزِ جامِ جم از نقشِ خاکِ ره دانست
هر آن کس که اسرار دو عالم را از خط وجه ساقی خواند ، اسرار و رموز جام جم را از نقش خاک دانست . حاصل کلام : کسی که به اسرار دو عالم مطلع باشد . سِرِ جام جم در نزد او از امور جزئیه است که می تواند آن را از نقوش خاک راه بفهمد . [ رموز = جمع رمز است به معنی اشاره با چشم و ابرو اما در اینجا یعنی اسرار/ خاک ره = مراد اثر پای که در راهها دیده می شود / خط ساغر = مراد ابیاتی است که به اطراف قدح ، با آب طلا می نویسند . ]
ورایِ طاعتِ دیوانگان از ما مطلب / که شیخِ مذهبِ ما عاقلی گنه دانست
غیر از طاعت دیوانگان از ما طاعتِ دیگر مخواه . زیرا شیخ و پیر مذهب ما عاقل بودن را گنه دانسته است . یعنی ما که عشاق مجنونیم . از ما تکلیف عبادات و طاعت را مخواه ، زیرا تکلیف از ما ساقط است . [ ورای = در اینجا یعنی غیر ]
دلم ز نرگسِ ساقی امان نخواست به جان / چرا که شیوۀ آن ترکِ دل سیه دانست
دل و جانم از چشمِ دل سیه ساقی امان نخواستند . یا خودِ دلم با دادن جان امان نخواست . زیرا از فن و شیوۀ آن تُرکِ دل سیاه و بی رحم فهمید که امان بده نیست پس تَرکِ طلب کرد . [ ترک سیه دل = مراد چشم ساقی است و مراد از دل سیاه مردمک است که سیاه است و بی امان بودنش به واسطه دل سیهی است ]
ز جورِ کوکبِ طالع سحرگهان چشمم / چنان گریست که ناهید دید و مه دانست
چشمم هنگام سحر از جورِ ستارۀ اقبالم چنان گریست که حتی گریستن مرا ستارۀ زهره دید و ماه هم از آن باخبر گشت . یعنی گریه من از عناصر تجاوز کرده به افلاک و نجوم رسیده است . خواجه در این بیت از نحوست طالع شکوه دارد . [ سحر گهان = هنگام سحر / ناهید = نام یکی از سیارات سبعه است که به عربی آن را زهره گویند و از پایین به بالا ، ستارۀ فلک سوم است . منظور از پایین به بالا ترتیب قرار گرفتن افلاک است . ]
حدیثِ حافظ و ساغر که میزند پنهان / چه جایِ محتسب و شحنۀ پادشه دانست
داستان حافظ و پنهانی ساغر زدنش یعنی باده خوردنش را نه تنها محتسب و شحنه فهمیده است بلکه شخص شاه هم از آن خبر دارد . حاصل کلام : از کارهای نهانی حافظ علاوه بر آنکه اعیان ناس اطلاع دارند و پادشاه هم با خبر است . [ حدیث = در اینجا یعنی داستان / شحنه = آبدار باشی / محتسب = در زمان های قدیم ناهی منکرات بوده است ]
بلند مرتبه شاهی که نُه رواقِ سپهر / نمونه ای زِ خَمِ طاقِ بارگه دانست
شاه مذکور یک شاه بلند مرتبه ای است که رواق نه فلک را نمونه ای از خم بارگاه خود دانست . یعنی در نَفسِ خود نه فلک را از خمِ بارگاه خود یک اورنگ تصور کرده ، چون فلک هم منحنی و طاق نما است . [ رواق = سقفی که مقدم خانه سازند / رواق نهم = کنایه از فلک نهم یا فلا الافلاک است ]
دکلمه غزل شماره 47 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه