شرح و تفسیر غزل شماره 25 دیوان سعدی شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 25 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 25 دیوان سعدی شیرازی

شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 25 دیوان سعدی شیرازی

غزلیات سعدی
متن کامل ابیات 1 الی 11

1) اگر تو برفکنی در میانِ شهر نقاب / هزار مؤمنِ مُخلِص درافکنی به عِقاب

2) که را مجالِ نظر بر جمالِ میمونت / بدین صفت که تو دل می بَری و رای حجاب ؟

3) درون ما ز تو یک دَم نمی شود خالی / کنون که شهر گرفتی ، روا مدار خراب

4) به مویِ تافته پای دلم فروبستی / چو موی تافتی ای نیک بخت ، روی متاب

5) تو را حکایت ما مختصر به گوش آید / که حالِ تشنه نمی دانی ای گُلِ سیراب

6) اگر چراغ بمیرد ، صبا چه غم دارد ؟ / وگر بریزد کتّان ، چه غم خورد مهتاب ؟

7) دعات گفتم و دشنام اگر دهی ، سهل است / که با شِکر دهنان خوش بُوَد سؤال و جواب

8) کجایی ای که تَعَنُّت کنی و طعنه زنی ؟ / تو بر کناری و ما اوفتاده در غرقاب

9) اسیرِ بندِ بلا را چه جای سرزنش است ؟ / گرت معاونتی دست می دهد ، دریاب

10) اگر چه صبرِ من از رویِ دوست ممکن نیست / همی کنم به ضرورت چو صبرِ ماهی از آب

11) تو باز دعوی پرهیز می کنی سعدی ؟ / که دل به کس ندهم ، کُلُّ مُدَّعِِ کذّاب

شرح و تفسیر غزل شماره 25 دیوان سعدی شیرازی

اگر تو برفکنی در میانِ شهر نقاب / هزار مؤمنِ مُخلِص درافکنی به عِقاب


اگر تو در میانِ شهر نقاب از چهرۀ خویش براندازی ، دل هزار مؤمنِ راستین را دچار عذاب و عقوبت خواهی کرد . [ نقاب = برقع و روی بند زنان / مخلص = خالص و بی ریا ، پاک و صاف / عقاب = عقوبت ، رنج و عذاب ]

که را مجالِ نظر بر جمالِ میمونت / بدین صفت که تو دل می بَری و رای حجاب ؟


با این خصوصیتی که تو از عشاق دل می بری ، چه کسی می تواند به طلعت فرخنده ات ، بدون حجاب بنگرد . [ نظر = نگاه / میمون = خجسته و مبارک / صفت = شکل و مانند / ورای حجاب = آن سوی حجاب و پرده ]

درون ما ز تو یک دَم نمی شود خالی / کنون که شهر گرفتی ، روا مدار خراب


دل و ضمیر ما در هیچ لحظه ای خالی از یاد تو نیست . اکنون که آن را تسخیر کرده ای به آبادی آن همّت گمار . همانطور که هر کشورگشایی به ترمیم خرابی های سرزمین تسخیر شده می اندیشد .

به مویِ تافته پای دلم فروبستی / چو موی تافتی ای نیک بخت ، روی متاب


با گیسوانِ تابدارِ خویش پای دلم را بستی و مرا اسیر خویش ساختی ، ای کامروا ، اکنون که موی خود را برای اسارت دلم تاب داده ای ، از من روی مگردان و به من بی اعتنا مباش . [ موی تافته = موی تابدار و پیچیده / روی تابیدن = روی برگرداندن ، بی اعتنایی کردن ]

تو را حکایت ما مختصر به گوش آید / که حالِ تشنه نمی دانی ای گُلِ سیراب


ای زیباروی ، از آنجا که تو بی نیازی و من نیازمند ، به ژرفای داستان عاشقی ما پی نمی بری ، آری ، سیرابی و بی اعتنایی تو به آب ، نمی گذارد حال تشنه را همچنان که هست دریابی .

اگر چراغ بمیرد ، صبا چه غم دارد ؟ / وگر بریزد کتّان ، چه غم خورد مهتاب ؟


اگر چراغ خاموش شود ، باد صبا که موجبِ خاموشی آن است ، غمی ندارد و اگر تار و پود کتان در اثر تابش نور ماه از هم بگسلد ، مهتاب را غمی نیست . یعنی اگر من در راهِ عشق تو نابود شوم ، تو اندوهی به دل راه نمی دهی . [ صبا = نسیم صبحگاهی و باد سحری / چه غم دارد = غمی ندارد / ریختن = پاره شدن / کتان = نوعی پارچه که از کتان سازند بدین معنی که ساقه های کتان را در آب می خیسانند و از آن رشته های سفید حاصل می کنند و آنها را بافته ، پارجه های کتانی بدست می آورند . قدما معتقد بودند که در برابر نور مهتاب ، پارچه کتان پاره می شود ( لغت نامه ) ]

دعات گفتم و دشنام اگر دهی ، سهل است / که با شِکر دهنان خوش بُوَد سؤال و جواب


تو را دعا کردم ، اما اگر تو در پاسخ دعای من دشنام دهی ، به سهولت آن را می پذیرم . چرا که به هر حال میان من و تو گفت و گویی روی داده و با شیرین سخنانی چون تو گفت و شنید خوش و لذّت بخش است .

کجایی ای که تَعَنُّت کنی و طعنه زنی ؟ / تو بر کناری و ما اوفتاده در غرقاب


ای کسی که مرا ملامت و سرزنش می کنی ، تو کجایی و ما کجا ؟ زیرا تو بر ساحلی و حال غرقه در ژرفای آب را درنمی یابی . [ تعنّت = سرزنش و زخم زبان / کنار = ساحل / غرقاب = آب عمیق و ژرف که سبب غرق شدن گردد ]

اسیرِ بندِ بلا را چه جای سرزنش است ؟ / گرت معاونتی دست می دهد ، دریاب


جای آن نیست که گرفتار دامِ بلا را سرزنش کنی . اگر کمکی از دستت برمی آید ، از او دریغ مدار . [ معاونت = یاری و کمک / دست دادن = کنایه از میسر بودن و امکان داشتن ]

اگر چه صبرِ من از رویِ دوست ممکن نیست / همی کنم به ضرورت چو صبرِ ماهی از آب


اگر چه برای من مقدور نیست که در فراق یار شکیبایی پیشه سازم ، اما ناگزیر همانند ماهی که از آب بیرون افتاده و برای بازگشتِ به آن می تپد ، در بی تابی عشق او شکیبایی می کنم . [ به ضرورت = به ناچار ]

تو باز دعوی پرهیز می کنی سعدی ؟ / که دل به کس ندهم ، کُلُّ مُدَّعِِ کذّاب


ای سعدی باز هم ادعا می کنی که از عشق می پرهیزی و دل به کسی نمی سپاری ؟ بدان که هر لاف زن و ادعا کننده ای دروغگوست . [ کُلّ مدّع کذّاب = هر ادعا کننده و لاف زنی دروغگوست ]

دکلمه غزل شماره 25 دیوان سعدی شیرازی

زنگینامه سعدی شیرازی

افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …

متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی

در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .

این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟