شرح و تفسیر غزل شماره 162 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 162 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 162 دیوان سعدی شیرازی
1) طُرفه می دارند یاران صبر من بر داغ و درد / داغ و دردی کز تو باشد ، خوشتر است از باغِ وَرد
2) دوستانت را که داغ مهربانی دل بسوخت / گر به دوزخ بگذرانی ، آتشی بیند سرد
3) حاکمی ، گر عدل خواهی کرد با ما یا ستم / بنده ایم ، ار صلح خواهی جُست با ما یا نَبَرد
4) عقل را با عشق خوبان طاقت سرپنجه نیست / با قضای آسمانی برنتابد جهدِ مرد
5) عافیت می بایدت ، چشم از نکورویان بدوز / عشق می ورزی ، بساط نیکنامی درنورد
6) زَهرۀ مردان نداری ، چون زنان در خانه باش / ور به میدان می روی ، از تیرباران برمگرد
7) حمل رعنایی مکن بر گریۀ صاحب سماع / اهل دل داند که تا زخمی نخورد ، آهی نکرد
8) هیچ کس را بر من از یاران مجلس دل نسوخت / شمع می بینم که اشکش می رود بر روی زرد
9) با شکایت ها که دارم از زمستان فراق / گر بهاری باز باشد ، لَیسَ بَعدَالوَرد بَرد
10) هر که را دردی چو سعدی می گُدازد ، گو منال / چون دلآرامش طبیبی می کند ، داروست درد
طُرفه می دارند یاران صبر من بر داغ و درد / داغ و دردی کز تو باشد ، خوشتر است از باغِ وَرد
دوستان از شکیبایی من از درد و داغی که بر من وارد آمده تعجب می کنند . امّا درد و داغی که عامل آن تو باشی ، از باغ گُل سرخ نیز نیکوتر است . [ طُرفه = عجیب ، زیبا و جمیل / درد = احساس نیاز و تمنّای شدید برای رسیدن به معشوق / وَرد = گُل سرخ ]
دوستانت را که داغ مهربانی دل بسوخت / گر به دوزخ بگذرانی ، آتشی بیند سرد
دوستانت را که داغ مهربانی دلشان را سوزانده است ، اگر بر آتش دوزخ هم بگذرانی ، آن را آتشی افسرده خواهند یافت . [ مهربانی = محبّت و عشق / دل سوختن = کنایه از به رنج و زحمت انداختن ]
حاکمی ، گر عدل خواهی کرد با ما یا ستم / بنده ایم ، ار صلح خواهی جُست با ما یا نَبَرد
حکم از آنِ توست ، چه بر ما به عدالت رفتار کنی و چه ستم ورزی . ما بنده توایم چه با ما از در صلح درآیی و چه سر ستیز داشته باشی .
عقل را با عشق خوبان طاقت سرپنجه نیست / با قضای آسمانی برنتابد جهدِ مرد
عقل توان پنجه درافکندن با عشق را ندارد . آری ، کوشش انسان نمی تواند از عهدۀ تقدیر آسمانی برآید . [ خوبان = جمع خوب به معنی زیبارویان / قضای آسمانی = سرنوشت و حکم الهی / برنتابیدن = تحمّل نکردن / سرپنجه = کنایه از زور و قوّت ]
عافیت می بایدت ، چشم از نکورویان بدوز / عشق می ورزی ، بساط نیکنامی درنورد
اگر صحّت و سلامت می طلبی به خوب رویان نگاه مکن و اگر عشق می ورزی نیکنامی را چونان بساطی درنورد ، زیرا عشق و نیکنامی با هم جمع نمی شود . [ عافیت = سلامت ، نجات و رستگاری که نتیجۀ دوری از خلق و دنیای مادّی است / بساط = فرش و هر جیز گستردنی / درنوردیدن = جمع کردن ، پیچیدن و به کنار نهادن / چشم دوختن = کنایه از چشم پوشی و صرف نظر کردن ]
زَهرۀ مردان نداری ، چون زنان در خانه باش / ور به میدان می روی ، از تیرباران برمگرد
اگر دل و جرآت مردها را نداری ، مثل زنان در خانه بمان ، ولی چنانچه به میدان جنگ می روی ، از باریدن تیر روی برمگردان و مگریز . [ زَهره = جرأت ]
حمل رعنایی مکن بر گریۀ صاحب سماع / اهل دل داند که تا زخمی نخورد ، آهی نکرد
گریه اهل سماع را به به رعنایی آنان نسبت مده ، اهل دل و صاحب نظران می دانند تا به دل کسی جراحتی وارد نشود ، آهی از او برنمی آید . [ حمل کردن = نسبت دادن / رعنایی = احمقی و ابلهی / اهل دل = زنده دل و صاحب دل / زخم = ضربه ]
سماع = در لغت به معنی نغمه و آواز است و در اصطلاح صوفیه ، عبارت است از آواز خوش و آهنگ دل انگیز روح نواز و به طور مطلق قول و غزل و آنچه ما امروز از آن به موسیقی تعبیر می کنیم . که به قصد صفای دل و حضور قلب و توجّه به حق شنیده شود . تأثیر موسیقی در ذهن و درون انسان موضوعی نیست که محتاج شرح و بیان باشد به خصوص اگر در نظر بگیریم که صوفی عاشق و اهل دل و سر و کارش با تخیّلات زیبا و احساسات است و همواره می خواهد خود را نابود انگاشته ، در حق فانی گردد . برای ایجاد چنین حالتی و وصل به چنین عالَمی ، بهتر از موسیقی وسیلتی نمی توان یافت . سماع به محبّت و عاطفه قوّت می بخشد ، دل را نرم و احساسات را لطیف می کند . به تخیّلات شه پری می دهد تا به عالم لامکان و حضرت لایموت اوج می گیرد و ذهن اندک اندک کلمات و عبارات و اصوات و نغمات را فراموش می کند و از عالم اجسام به عالم ارواح می گراید و در آن عالم به سیر می پردازد ( فرهنگ اشعار حافظ ) .
هیچ کس را بر من از یاران مجلس دل نسوخت / شمع می بینم که اشکش می رود بر روی زرد
هیچ یک از همنشینان من بر من دل نمی سوزاند ، فقط می بینم که دل شمع به حال من می سوزد و اشک به روی زرد خویش می بارد . [ دل سوختن = کنایه از ترحّم کردن ]
با شکایت ها که دارم از زمستان فراق / گر بهاری باز باشد ، لَیسَ بَعدَالوَرد بَرد
با وجود آنکه جدایی چونان زمستان سردی خود را بر من تحمیل کرد و از دست او شکوه ها دارم ، اگر پس از آن زمستان جدایی ، فصل شکوفایی گُل سرخ وصال فرارسد ، دیگر سرمای فراق از میان خواهد رفت . [ بَرد = سرما ]
هر که را دردی چو سعدی می گُدازد ، گو منال / چون دلآرامش طبیبی می کند ، داروست درد
به هر کسی که در ، او را مثل سعدی ذوب می کند ، بگو که ناله سر مده ، زیرا آنگاه که معشوق چونان طبیبی به پرستاری عاشق کمر می بندد ، درد در حکم داروست . [ گداختن = ذوب کردن ، سوزاندن / طبیبی کردن = درمان و مداوا کردن / دلآرام = کنایه از معشوقِ آرامش دهندۀ دل ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار