شرح و تفسیر غزل شماره 14 دیوان حافظ شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 14 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 14 دیوان حافظ شیرازی

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 14 دیوان حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی
متن کامل ابیات 1 الی 8

1) گففتم ای سلطانِ خوبان رحم کُن بر این غریب / گفت در دنبالِ دل ره گم کند مسکین غریب

2) گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار / خانه پَروردی چه تاب آرد غمِ چندین غریب

3) خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم / گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

4) ای که در زنجیر زلفت جایِ چندین آشناست / خوش فتاد آن خالِ مشکین بر رُخِ رنگین غریب

5) می نماید عکسِ می در رنگِ رویِ مهوشت / همچو برگِ ارغوان بر صفحه نسرین غریب

6) بس غریب افتاده است آن مورِ خط گِردِ رُخَت / گرچه نَبوَد در نگارستان خط مشکین غریب

7) گفتم ای شامِ غریبان طرۀ شبرنگِ تو / در سحرگاهان حذر کُن چون بنالد این غریب

8) گفت حافظ آشنایان در مقامِ حیرتند / دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب

شرح و تفسیر غزل شماره 14 دیوان حافظ شیرازی

گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب / گفت در دنبالِ دل ره گم کند مسکین غریب


گفتم ای سلطان ماهرویان ، به این بی کس و غریب رحم کن . در جوابم گفت : غربت در دنبال دل راهش را گم می کند . یعنی در اثر متابعت از هوای دل از حد اعتدال خارج شده و بالاخره دیوانه و شیدا می شود . یعنی کسانی که زمام اختیار را به دست دل می سپارند بالاخره سرگردان می مانند . [ دنبال = عقب و پشت سر هم . ره گم کند = در اینجا به معنی از حد اعتدال خارج شدن است . غریب = کسی که از وطن خود دور باشد ]

گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار / خانه پَروردی چه تاب آرد غمِ چندین غریب


به جانان گفتم اندکی توقف کن و زود مگذر . جانان در جوابم گفت : معذورم بدار زیرا یک خانه پرورد ، غمِ این همه غریب را چگونه طاقت بیاورد . یعنی طاقت نمی آورد . [ معشوق می گوید اینکه می گویی توقف کن و زود مگذر تا عشاق اظهار غموم بکنند . اما من تحمل آن را ندارم چون که یک خانه پرور ، طاقت تحمل انظار بیگانه را ندارد تا چه برسد که عرض هموم آنها را بشنود . ( خانه پرورد = به کسی گویند که فقط در خانه محدود بوده و هرگز در خارج از منزل با بیگانگان اختلاط نکرده باشد مثل شاهزادگان )

خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم / گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب 


نازنینی که در بستر شاهانه سنجابی در خواب راحت آرمیده چه غم دارد از غریبی که تشک اش از خار و بالین اش از سنگ خاره باشد . یعنی جانانی که در نهایت رفاه و آسایش و با ذوق و صفا باشد چه می داند حال عشاق بیچاره را که چگونه اسیر درد و بلا و غم و اندوه اند . چه هر کس هر چه به سرش آمده همان را می داند . [ نازنین = دارای ناز . خار = تیغ . خاره = نوعی سنگ . بستر = تشک . سنجاب = حیوانی است به رنگ خاکستری که به پوستش هم سنجاب گویند ]

ای که در زنجیرِ زلفت جای چندین آشناست / خوش فتاد آن خالِ مشکین بر رُخِ رنگین غریب


ای جانان که جانِ این همه آشنا در زنجیر زلفت گرفتار شده . در آن رخ رنگین ، آن خال مشکین عجب زیبا واقع شده . کلمه غریب در این بیا به معنای عجیب است .

مینماید عکسِ می در رنگ رویِ مهوشت / همچو برگِ ارغوان بر صفحه نسرین غریب


عکس سرخی شراب بر چهره مهوشت ، عجیب و غریب می نماید عینا مانند صفحه نسرین که برگ ارغوان بر رویش عجیب و غریب دیده می شود . یعنی از تاثیر باده ، سرخی صورت ات با سفیدی بشره ات متلون گشته و بی نهایت زیبا دیده می شود .

بس غریب افتاده است آن مورِ خط گردِ رُخَت / گرچه نَبوَد در نگارستان خط مشکین غریب


آن خط مشکین که چون مورِ سیاه در گردِ رخت سبز شده بسیار عجیب واقع شده . اگر چه در نگارخانه چین خط مشکین عجیب نیست . [ نگارستان = اسم خانه ای است در چین که نقاشی به نام مانی آن را پیدا کرده است و نقوش و تصاویر خود را در آن نقاش خانه رسم کرده است و غیر از مانی هر استادی که یک تصویر بدیع و غیر مکرر به وجود آورده در آن نقاش خانه نقش شده است . پس نگارستانی است پُر از نقوش غریبه که در اکثر کتب مذکور و مسطور است ]

گفتم ای شامِ غریبان طرۀِ شبرنگِ تو / در سحرگاهان حذر کُن چون بنالد این غریب


گفتم ای جانان که طرّۀ شبرنگ تو سیاه تر از ظلمت شام غریبان است . اگر این عاشق غریب تو وقت سحر بنالد از گریه و زاری او هنگام سحر حَذر کن زیرا که آه و ناله سحری بسیار موثر واقع می شود . [ طرّه = قسمت بالای پیشانی که به سر متصل می شود ]

گفت حافظ آشنایان در مقامِ حیرتند / دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب


جانان همی که سخنان حافظ را شنید . گفت : حافظ ، آشنایان در مقام حیرت اند . پس اگر غریبی چون تو غمین و بیمار بنشیند بعید نیست . یعنی عشاقی که قدیمی و آشنایند . برای وصلت وسیله نیافته و در حیرت اند . پس تو که مرد غریب و بیگانه هستی اگر ملول و غمین بنشینی عجیب نیست .

دکلمه غزل شماره 14 دیوان حافظ شیرازی

دکلمه غزل شماره 14 دیوان حافظ شیرازی

زنگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی

ا

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه

Tags:
2s یادداشت ها
  1. شکور 5 سال پیش

    سلام
    در اول صفحه، متن بیت ششم شعر اشتباهی نوشته شده است گر درخت، در حالی که گرد رخت بوده است.

    • نویسنده
      فقیه 5 سال پیش

      سلام . با تشکر از اطلاع رسانی شما . اصلاح شد .

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟