شرح و تفسیر غزل شماره 12 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 12 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 12 دیوان سعدی شیرازی
1) دوست می دارم من این نالیدن دلسوز را / تا به هر نوعی که باشد ، بگذرانم روز را
2) شب همه شب انتظارِ صبح رویی می رود / کآن صباحت نیست این صبحِ جهان افروز را
3) وه که گر من باز بینم چهرِ مهرافزای او / تا قیامت شُکر گویم طالعِ پیروز را
4) گر من از سنگِ ملامت روی برپیچم ، زَنَم / جان سپر کردند مردان ناوکِ دل دوز را
5) کام جویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست / بر زمستان صبر باید طالبِ نوروز را
6) عاقلانِ خوشه چین از سرّ لیلی غافلند / این کرامت نیست جز مجنونِ خرمن سوز را
7) عاشقانِ دین و دنیاباز را خاصیّتی است / کآن نباشد زاهدانِ مال و جاه اندوز را
8) دیگران را در کمند آور ، که ما خود بنده ایم / ریسمان در پای ، حاجت نیست دست آموز را
9) سعدیا ، دی رفت و فردا همچنان موجود نیست / در میانِ این و آن فرصت شمار امروز را
دوست می دارم من این نالیدن دلسوز را / تا به هر نوعی که باشد ، بگذرانم روز را
برای اینکه به هر کیفیتی روزگار جدایی را سپری کنم . به این ناله های سینه سوز و حزین دل خوش کرده ام .
شب همه شب انتظارِ صبح رویی می رود / کآن صباحت نیست این صبحِ جهان افروز را
پس از سپری شدن روز ، انتظار محبوبی را که رویش به سانِ صبح ، روشن و درخشان است می کشم . زیرا صبحِ طبیعت ، یعنی خورشید صبحگاهی که جان را بر می افروزد و روشن می کند به زیبایی روی معشوق نیست . [ شب همه شب = سراسر شب ، هر شب / صباحت = جمال و زیبایی / در این بیت روی به صبح تشبیه شده است ]
وه که گر من باز بینم چهرِ مهرافزای او / تا قیامت شُکر گویم طالعِ پیروز را
چه زیباست اگر رویِ با محبّتِ او را ببینم . زیرا در آن صورت تا قیامت از بختِ پیروز خود سپاسگزار خواهم بود . [ وه = کلمه ای است که برای تحسین و شگفتی بکار می رود ، خوشا ، نیکا / مهرافزا = افزاینده مهر و محبت / طالع = در لغت به معنی طلوع کننده ، اما در اصطلاح نجوم جزوی است از منطقةالبروج که در وقتِ مفروض در افق شرقی باشد . اگر آن وقت ، زمانِ ولادت شخصی بود ، آن را طالع مولود یا طالع آن شخص گویند ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ) ، بخت و اقبال ]
گر من از سنگِ ملامت روی برپیچم ، زَنَم / جان سپر کردند مردان ناوکِ دل دوز را
اگر من از ملامت که مثلِ سنگ به سویم پرتاب می شود ، روی برگردانم . مرد نیستم . زیرا مردان در برابر تیر دل خراش ، جان خویش سپر می کنند . خلاصه کلام : مردان که از جان خود می گذرند ، من چرا از ملامت روی بگردانم . [ ناوک = تیر کوچک / دل دوز = آنچه موجب آزار و رنج دل گردد ، دل خراش / ملامت به سنگ تشبیه شده است ]
کام جویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست / بر زمستان صبر باید طالبِ نوروز را
آنان که در طلبِ آرزوی خویشند ، جز تحمّلِ ناکامی چاره ندارند . همانطور که طالبانِ نوروز ناگزیر باید در برابر سختی های زمستان شکیبایی پیش گیرند . [ کام جویان = جویندگان کام و مراد ]
عاقلانِ خوشه چین از سرّ لیلی غافلند / این کرامت نیست جز مجنونِ خرمن سوز را
خوشه چینان حسابگر و عاقل به دلیل توجّه به تمتّعِ آنی و مادّی خویش از آنچه در لیلی نهفته است بی خبرند . این کارِ شگفت و بزرگ و تن به سختی دادن ، جز از مجنونِ خرمن سوخته و هستی بر باد داده برنمی آید . [ خوشه چین = درویش و فقیری را گویند که بعد از درو و جمع آوری محصول ، خوشه های باقی مانده را برای خود جمع می کند / کرامت = در لغت به معنی بزرگواری و بخشندگی است و در اصطلاح صوفیان ، امر خارق العاده ای که به سبب عنایت خداوندی از سوی صوفیِ کامل و واصل صادر می شود . مثل اِخبار از معقّبات و اِشراف بر ضمایر و شفای بیماران و رام کردن درندگان و نظایر اینها ]
عاشقانِ دین و دنیاباز را خاصیّتی است / کآن نباشد زاهدانِ مال و جاه اندوز را
عاشقانی که دین و دنیای خود را در راهِ عشق می بازند . سِرشت و خصوصیّتی دارند که آن را نمی توان نزدِ زاهدان مال و جاه اندوز یافت . [ دین و دنیاباز = آنکه دین و دنیا را می بازد و از دست می دهد / خاصیّت = طبیعت و خوی / زاهدان = جمع زاهد به معنی پارسایان و بی میلان به دنیا ]
دیگران را در کمند آور ، که ما خود بنده ایم / ریسمان در پای ، حاجت نیست دست آموز را
ای معشوق ، با کمند صیدِ خود ، دیگری را صید کن زیرا ما خود اسیر و بندۀ توایم . مرغ رام شده به بند و دام نیازی ندارد . [ دست آموز = پرورش یافته و مأنوس ، رام ]
سعدیا ، دی رفت و فردا همچنان موجود نیست / در میانِ این و آن فرصت شمار امروز را
ای سعدی ، دیروز سپری شد و فردا نیز وجود ندارد . پس در میان دیروز سپری شده و فردایِ نیامده ، امروز را غنیمت شمار و از آن بهره برگیر . [ دی = دیروز / همچنان = همانا ، هنوز ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار