شرح و تفسیر غزل شماره 11 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 11 دیوان حافظ شیرازی
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : دیوان اشعار حافظ شیرازی غزل شماره 11
1) ساقی به نور باده برافروز جام ما / مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
2) ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم / ای بی خبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما
3) هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده عالم دوامِ ما
4) چندان بود کِرشمه و ناز سهی قدان / کاید به جلوه سرو صنوبر خرامِ ما
5) ای باد اگر به گُلشنِ احباب بگذری / زنهار عرضه ده برِ جانان پیامِ ما
6) گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری / خود آید آنکه یاد نیاری ز نامِ ما
7) مستی به چشمِ شاهدِ دلبندِ ما خوش است / زان رو سپرده اند به مستی زمامِ ما
8) ترسم که صرفۀ نبرد روزِ بازخواست / نانِ حلالِ شیخ ز آب حرامِ ما
9) حافظ ز دیده دانۀ اشکی همی فشان / باشد که مرغِ وصل کند قصدِ دامِ ما
10) دریایِ اخضرِ فلک و کشتی بلال / هستند غرقِ نعمتِ حاجی قوامِ ما
ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما / مطرب بگو که کارِ جهان شد به کامِ ما
ای ساقی با بادۀ صاف و خالص چون نور ، جام مرا روشن کن یعنی پُر کن . ای مطرب بخوان که جهان و کارِ جهان بر وفق مرادمان شد . شاید مضمون مصراع دوم بیت زیر باشد .
ما در پیاله عکس رخِ یار دیدم ایم / ای بی خبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما
ما در پیاله یعنی در نور پیاله عکس رخ یار را دیده ایم . ای که از شربِ مدام ما یا از باده نوشی ما بی خبری ما را معذور بدار . [ پیاله = کاسه کوچک ، به قدح خالی نیز گفته می شود . مدام = دائم و ثابت ]
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده عالم دوامِ ما
کسی که دلش با آتش عشق و محبت زنده شد . او برای همیشه زنده است و هرگز نخواهد مُرد . پس دوام و بقای ما در جریده عالم ثابت است زیرا ما از آن زندگانیم . [ جریده = دفتر بزرگی است از کاغذ نازک که به شکل بادبزن چیده می شود و از دو جانب خوانده می شود ]
چندان بُوَد کرشمه و ناز سهی قدان / کاید به جلوه سرو صنوبر خرامِ ما
ناز و شیوه محبوب های سرو قامت تا زمانی است که محبوبه صنوبر خرام ما هنوز جلوه نکرده است . همین که این عرض جمال نمود دیگر برای آنها اعتباری باقی نمی ماند . [ کرشمه = مترادف ناز است . سهی = راست و مستقیم . سهی قدان = دلبران متناسب اندام . به جلوه = عرض جمال . صنوبر = در اینجا شکل درخت صنوبر معنی می دهد . خرام = با تانی راه رفتن ]
ای باد اگر به گُلشنِ احباب بگذری/ زنهار عرضه ده برِ جانان پیامِ ما
ای باد اگر از گلشن یعنی از مجلس دوستان گذر کردی . البته سفارش یا پیغام ما را به حضور جانان عرض کن و آنچه عرض خواهد کرد مضمون بیت بعد است . [ احباب = جمع حب به معنی دوستان است و مراد از احباء جانان و سایر دوستان است . گلشن = گلستان و گلزار . برِ جانان = نزد جانان . پیام = خبر و پیغام ]
گو نامِ ما ز یاد به عمدا چه میبری / خود آید آنکه یاد نیاری ز نامِ ما
ای باد به جانان بگو نام ما را چرا به قصد فراموش می کنی . خود آید آن زمانی که هرگز اسم مان به خاطرها نمی آید یعنی می میریم و نام و نشان مان از دفتر کائنات محو می گردد . [ یاد کردن = به خاطر آوردن . عمد = قصد ]
مستی به چشمِ شاهدِ دلبندِ ما خوش است / زان رو سپرده اند به مستی زمام ما
به چشم محبوبه ای که دل ما را به خود متعلق ساخته یعنی ما را عاشق خود ساخته ، مستی پسندیده و خوش است . از آن جهت است که زمام اختیار ما را به مستانگی حواله کرده اند . یعنی چون او مستانه چشم است ما هم مستی را اختیار کردیم . [ شاهد = کنایه از محبوب . دلبند = مالک دل . خوش = پسندیده . سپرده اند = حواله . زمام = عنان اختیار ]
ترسم که صرفِه ای نبرد روزِ بازخواست / نانِ حلالِ شیخ ز آبِ حرامِ ما
می ترسم روزِ قیامت فضیلتی داشته باشد نانِ وقفی که شیخ آن را حلال دانسته و می خورد با آبی که ما آن را حرام می دانیم و می خوریم . یعنی زندگی ریایی شیخ که ذوقی از آن می برد با رندی ما برابر گردد و بلکه ممکن است رندبازی ما افضل باشد . [ صرفه = زیاده . روز بازخواست = روز قیامت . نان حلال = کنایه از نان وقف است زیرا اکثر مشایخ در خانه ها نان وقف می خوردند . آب حرام = کنایه از خمر است ]
حافظ ز دیده دانه اشکی همی فشان / باشد که مرغِ وصل کند قصدِ دامِ ما
ای حافظ اشکِ چشمت یعنی دانه اشک چشمت را نثار کن شاید که مرغِ وصل به دام ما میل کند . یعنی گریه کن شاید که جانان اشک چشم ترا ببیند و به تو رحم کند . [ فشان = نثار کردن . قصد دام = تله شکار ]
دریایِ اخضرِ فلک و کشتی هلال / هستند غرقِ نعمتِ حاجی قوامِ ما
دریای اخضر فلک و کشتی هلالی آن ، یعنی حتی افلاک و نجوم هم غرق نعمت حاجی قوام ما هستند . حاصل کلام اینکه به طریق مبالغه به ولی نعمتی این صاحب سعایت اعتراف است . [ اخضر = سبز ]
– حاجی قوام یعنی قوام الدین حسن وزیر اعظم سلطان حسن ایلخان بوده که برای خواجه حافظ مدرسه ای بنا کرد و خواجه سالها در آنجا به تدریس و تذکیر مشغول بوده است .
دکلمه غزل شماره 11 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه
بسیار زیبا بود معنی غزل
عالی