شرح و تفسیر بیان تفسیر قول فریدالدین العطار در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر بیان تفسیر قول فریدالدین العطار
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 1603 تا 1614
نام حکایت : بازرگان که طوطی او را پیغام داد به طوطیان هندوستان
بخش : 4 از 13
بازرگانی ، طوطی زیبا در قفس داشت . روزی برای تجارت ، آهنگ سفر به هندوستان کرد و پیش از رفتن ، همه اهل خانه را فراخواند و گفت : برای شما از این سفر چه ارمغانی آورم ؟ هر یک از بستگان چیزی درخواست کرد . وقتی نوبت به طوطی رسید بدو گفت : تو چه تحفه ای می خواهی ؟ طوطی گفت : وقتی که به هندوستان رسیدی و طوطیان همنوع مرا دیدی . حال مرا برای آنان بازگو کن و بگو که قضا و قدر مرا در زندان قفس افکنده و اینک از شما استمداد می جوید . آیا این رواست که شما خوش و خرم پرواز کنید و من ، مهجور و غمزده در کنج قفس باشم ؟ بازرگان به هندوستان رفت و
متن کامل حکایت بازرگان که طوطی او را پیغام داد به طوطیان هندوستان را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
1603) صاحبِ دل را ندارد آن زیان / گر خورَد او زَهرِ قاتل را عِیان
1604) زآنکه صِحّت یافت واز پرهیز رَست / طالب مسکین ، میان تَب ، دَر است
1605) گفت گیغمبر که ای طالب جِری / هان مکن با هیچ مطلوبی مِری
1606) در تو نَمرودی است ، آتش در مَرو / رفت خواهی ، اوّل ابراهیم شو
1607) چون نِه ای سبّاح و نَی دریاییی / در میفکن خویش از خودراییی
1608) او ز قعرِ بَحر ، گوهر آورد / از زیانها سود بر سَر آورد
1609) کاملی گر خاک گیرد ، زَر شود / ناقص ار زَر بُرد ، خاکستر شود
1610) چون قبولِ حق بُوَد آن مردِ راست / دستِ او در کارها ، دستِ خداست
1611) دستِ ناقص ، دستِ شیطان است و دیو / زآنکه اندر دامِ تکلیف است و ریو
1612) جهل آید پیش او ، دانش شود / جهل شد علمی که در ناقص رود
1613) هر چه گیرد عِلّتی ، عِلّت شود / کفر گیرد کاملی ، ملّت شود
1614) ای مِری کرده پیاده با سوار / سَر نخواهی بُرد ، اکنون پای دار
صاحبِ دل را ندارد آن زیان / گر خورَد او زَهرِ قاتل را عِیان
اگر صاحبدلی ، آشکارا زهری کشنده بخورد . آن زهر بدو هیچ زیانی نرساند . [ هر یک از کاملان و ناقصان مرتبه ای دارند و تا وقتی که ناقص به مرتبه کامل نرسیده نباید خود را با او قیاس کند . ]
– مولانا در این بخش جلیل ، تفاوت میان سالک ناقص و سالک کامل را بیان داشته است . سالک در بدایت سلوک باید بر ریاضت و ترک امور مباح ، سخت مواظبت داشته باشد . اما وقتی به مرتبۀ گختگی و کمال نسبی رسید . بدان ریاضات و ترک امور مباح حاجتی نیست . صوفیه حالت اول را مجاهده و حالت دوم را مشاهده نامند که حاکی از وصول به اصول و شهود حقیقت است . این بخش از مثنوی مطالبی دارد که اگر به مبانی تفکر مولانا و نیز سیرۀ عملی او دقت نشود . سوء برداشت هایی را نیز در پی خواهد داشت . از آن جمله اباحه گران و لااُبالیان با استناد به متونی از این قبیل خود را مقید به ترک حرام و پرهیز از مَنهیّات شرعیه ندانند و گویند ما به مرتبه کمال رسیده ایم و زین پس تکلیف از گردنمان ساقط است . اما مولانا این مطلب را نمی خواهد بگوید زیرا یکی از ویژگی های اخلاقی مولانا تقیّد دقیق او به تکالیف شرعی بود و این دقت را تا آخرِ عمرِ خود رعایت کرد . نه تنهت بر فرائض که در نوافل نیز مواظبت داشت و هرگز فعل اباحه گران را تائید نکرد .
زآنکه صِحّت یافت واز پرهیز رَست / طالب مسکین ، میان تَب ، دَر است
زیرا که صاحبدل از امراض روحانی و اخلاقی رهیده است و به کمالِ سلامتیِ روح دست یافته است . و نیازی بدین پرهیزها ندارد ولی آن طالب نانوان و تازه راه افتاده ، هنوز دچار تَب است . یعنی همچنان دلش از بار تعلّقان دنیوی آزاد نشده است . پس بر او لازم است که تا مرتبۀ کمال پرهیز را رعایت کند . [ همانگونه که در بیت قبل گفته آمد . منظور مولانا این نیست که انجام واجبات و ترک محرمات و مَنهیّات از شخص کامل برداشته می شود ]
گفت پیغمبر که ای طالب جِری / هان مکن با هیچ مطلوبی مِری
پیامبر فرمود : ای خواستار جیره و مستمری ، بهوش باش که با هیچ مطلوب و مرادی ستیز مکنی . یعنی ای سالک مبتدی که در مرتبه طلبی ، خود را با کاملانی که به مرتبه کمال رسیده اند قیاس مکن . [ ( طالبِ جِری = خواستار جیره و مستمری ) ( مِری = ستیز و جدال ) ]
در تو نَمرودی است ، آتش در مَرو / رفت خواهی ، اوّل ابراهیم شو
زیرا در باطن تو نمرودِ نفس امّاره وجود دارد . پس نباید به آتش نفسانیات درآیی . اگر می خواهی به میان آتش روی ، نخست ابراهیم شو و آنگاه قدم بر آتش نِه . یعنی ای سالک مقیّد به نفس ، تا وقتی روحت را مانند ابراهیم خلیل از لوثِ آویزش های نفسانی پاک نکرده ای به دنیا و لواحق آن روی مکن .
چون نِه ای سبّاح و نَی دریاییی / در میفکن خویش از خودراییی
ای کسی که مقیّد به تعلقات نفسانی هستی ، حال که تو نه شناگری بلدی و نه به فن دریانوردی آشنایی داری پی خودسرانه خویش را به کام دریا میفکن . [ خود را به دریای دنیا میفکن و در لذایذ آن غرق مشو که به سلامت نرهی ]
او ز قعرِ بَحر گوهر آورد / از زیانها سود بر سَر آورد
اما منتَهیّان سلوک که از بند هوی رسته اند و فن شناگری و دریانوردی را در بحر دنیا آموخته اند . از ژرفای آن دریا ، گوهرهای معنوی صید می کنند . [ سالکین منتهی اگر در این دنیا می زیند . صیاد گوهرهای معرفت و کمال هستند ولی سالکین مبتدی باید با حزم و احتیاط حرکت کنند که مبادا از دریای دنیا ، خَزَفِ بی مقدار صید کنند ]
کاملی گر خاک گیرد ، زر شود / ناقص ار زَر بُرد ، خاکستر شود
اگر انسان کامل و سالک منتهی مثلا از زمین مشتی خاک بردارد . آن مشت خاک به طلای پربها تبدیل شود ولی انسان نالقص و سالک مبتدی اگر طلا بدست آرد . آن طلا به خاکستر تبدیل شود . [ انسان کامل هر چیز را به جای خود و برای مصلحت بکار می برد برخلاف ناقص که نه در موضع و نه برای مصلحت استعمال می کند و او خود ، مصلحت را از مفسده باز نمی شناسد و از اینرو شیخ راستین به عملی خوارمایه ، مرید را در درجات کمال انسانی پیش می برد و گاهی به نگاهی کار او را تمام می کند . در صورتیکه ناقص اگر از پیش خود و یا به دستور کسی مانند خویش ، وظایف بسیار سنگین بر عهده گیرد به جایی نمی رسد و مانند بیماری است که به سلیقه خود یا عطار سرِگذر بخواهد به علاج مرض ، اقدام کند . ]
چون قبولِ حق بُوَد آن مردِ راست / دست او در کارها ، دستِ خداست
زیرا انسان کامل ، مقبول درگاه حضرت حق تعالی است . بدین سبب در هر کاری ، دست او به منزله دستِ خداست . یعنی او واسطه اجرای مشیّت الهی است .
دستِ ناقص ، دستِ شیطان است و دیو / زآنکه اندر دام تکلیف است و ریو
اما دست انسان ناقص به منزله دست شیطان و دیو است زیرا او در دام تکلیف و حیله های نفس و شیطان است یعنی فعلا عبادات را متکلفانه انجام می دهد نه عاشقانه . و پیوسته زهد و تعبّد در او ایجاد غرور و خودبینی می کند نه رهایی از خود . ( ریو = حیله و نیرنگ )
جهل آید پیش او ، دانش شود / جهل شد علمی که در ناقص رود
اگر جهل به نزد انسان کامل آید به علم و معرفت بدل می گردد ولی علمی که به نزد انسان ناقص رود به جهل بدل گردد . [ جهلی که در ذات انسان کامل است عین دانش و معرفت است زیرا جهل او از دانش و معرفت والای او سرچشمه گرفته نه از جهل مطلق که در عوام است . زیرا عالمان و نوابغ مجهولات بسیار دارند . غایت علم ، تهذیب و تصفیه نفس از غبار خودبینی و خود پسندی است نه حفظ الفاظ و اصطلاحات علوم و کسب سمعه . چنانکه در آیه 3 سوره جمعه امده است « آنان که دانش تورات ( یا هر کتاب آسمانی دیگر ) را اندوختند ولی به حقیقت آن عمل نکردند همانند خرانی هستند که کتابی چند بر پشت حمل می کنند » بنابراین هرآنکه از اندوختن علم و حفظ الفاظی چند دچار عُجب و خود بینی شود . علم را به جهل تبدیل کرده است . ]
هر چه گیرد عِلّتی ، عِلّت شود / کفر گیرد کاملی ، ملّت شود
برای مثال ، شخص بیمار هر چه بخورد باز بر اثر خوردن آن چیز بر بیماری اش افزوده می شود و اگر انسان کاملی ، کُفر را پیشه کند . همان کُفر را به مذهب و آیین حق مبدل سازد . (ملّت = دین و آئین)
– کفر و بت پرستی ، صورت ممسوخ یکتاپرستی است . پرستش بت نیز نشان از این است که پرستش و عبودیت امری فطری است . منتهی آدمی بر اثر کژبینی به جای پرستش خالق حقیقی به سوی بت و صنم روی می کند . ولی عارف کامل بدین نکته واقف است که بت مِن حیث الحقیقه ، مبیّن رابطه بنده و خالق است . لذا بت نیز در نظر عارف به عنوان مظهر پرستش و بندگی جلوه می کند . چنانکه شیخ محمود شبستری گوید : (گلشن راز ، ص 643 تا 645) .
مسلمان گر بدانستی که بت چیست ؟ / بدانستی که دین در بت پرستی است
وگر مشرک ز بت آگاه گشتی/ کجا در دین خود گمراه گشتی ؟
درون هر بتی جانی است پنهان/ به زیر کفر ، ایمانی است پنهان
ای مِری کرده پیاده با سوار / سَر نخواهی بُرد ، اکنون پای دار
ای پیاده که با سوار می ستیزی . بدان که از این ستیز ، سَرَت را به سلامت نخواهی برد . [ مراد از پیاده ، مبتدی و سالک تازه راه افتاده است و مراد از سواره ، مرشد منتهی و عارف کامل است . (شرح کبیر انقروی ، ج 2 ، ص 656) ]
دکلمه بیان تفسیر قول فریدالدین العطار
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات