رفتن چهار هندی به مسجد برای اقامه نماز | شرح و تفسیر

رفتن چهار هندی به مسجد برای اقامه نماز | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

رفتن چهار هندی به مسجد برای اقامه نماز | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 3027 تا 3045

نام حکایت : هندو که با یار خودش جنگ می کرد بر کاری

بخش : 1 از 3 ( رفتن چهار هندی به مسجد برای اقامه نماز )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان

چهار نفر هندی به مسجدی وارد می شوند و به نماز می ایستند . در اثنای نماز مؤذنی وارد می شود . یکی از آن چهار تن در وسطِ نماز به حرف می آید و به او می گوید : مگر وقتِ نماز شده است ؟ رفیق او در اثنای نماز این حرف را می شنود و برای اینکه وی را متوجه کار خلافِ خود کند به او می گوید : حالا که وسطِ نماز حرف زدی ، …

متن کامل « حکایت هندو که با یار خودش جنگ می کرد بر کاری » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار رفتن چهار هندی به مسجد برای اقامه نماز

ابیات 3027 الی 3045

3027) چار هندو ، در یکی مسجد شدند / بهرِ طاعت ، راکع و ساجد شدند

3028) هر یکی بَر نیّتی تکبیر کرد / در نماز آمد به به مسکینیّ و درد

3029) مُؤذِن آمد ، زان یکی لفظی بجَست / کای مؤذَن بانگ کردی وقت هست ؟

3030) گفت آن هندوی دیگر از نیاز / هَی سخن گفتی و ، باطل شد نماز

3031) آن سوم گفت آن دوم را : ای عمو / چه زنی طعنه بر او ؟ خود را بگو

3032) آن چهارم گفت : حَمدُالله که من / در نیفتادم به چَه چون آن سه تن

3033) پس نمازِ هر چهاران شد تباه / عیب گویان بیشتر گُم کرده راه

3034) ای خُنُک جانی که عیب خویش دید / هر که عیبی گفت : آن بر خود خرید

3035) ز آنکه نیمِ او به عیبستان بُده ست / و آن دگر نیمش ز غیبستان بُده ست

3036) چون که بر سر مر تو را دَه ریش هست / مَرهَمت بر خویش باید کار بَست

3037) عیب کردن ریش را دارویِ اوست / چون شکسته گشت ، جایِ اِرحَمُوست

3038) گر همان عیبت نبود ، ایمن مباش  / بوک آن عیب از تو گردد نیز فاش

3039) لاتَخافُوا از خدا نشینده یی ؟ / پس چه خود را ایمن و خوش دیده یی ؟

3040) سال ها ابلیس ، نیکو نام زیست / گشت رسوا ، بین که او را نام چیست

3041) در جهان ، معروف بُد عُلیایِ او / گشت معروفی به عکس ، ای وایِ او

3042) تا نه یی ایمن ، تو معروفی مجو / رُو بشُو از خوف ، پس بنمای رُو

3043) تا نروید ریشِ تو ای خوبِ من / بر دگر ساده زَنَخ طعنه مَزَن

3044) این نگر که مبتلا شد جانِ او / تا در افتاده ست و ، او شد پندِ تو

3045) تو نیفتادی که باشی پندِ او / زهر ، او نوشید ، تو خور قندِ او

شرح و تفسیر رفتن چهار هندی به مسجد برای اقامه نماز

چار هندو ، در یکی مسجد شدند / بهرِ طاعت ، راکع و ساجد شدند


چهار نفر هندی وارد مسجدی شدند و برای طاعت اقامۀ نماز به رکوع و سجده رفتند .

هر یکی بَر نیّتی تکبیر کرد / در نماز آمد به به مسکینیّ و درد


هر یک از آن چهار نفر نیّت کرد و تکبیرة الالحرام گفت و با خضوع و دردمندی روحی به نماز ایستاد .

مُؤذِن آمد ، زان یکی لفظی بجَست / کای مؤذَن بانگ کردی وقت هست ؟


در آن هنگام ، مؤذنی وارد شد تا اذان گوید . یکی از آنها در حال نماز به آن مؤذن گفت : آیا وقت اذان و یا نماز شده است ؟

گفت آن هندوی دیگر از نیاز / هَی سخن گفتی و ، باطل شد نماز


در این موقع هندی دیگری با تضرّع در وسط نماز به رفیقش گفت : هی ، چونکه وسط نماز حرف زدی نمازت باطل است .

آن سوم گفت آن دوم را : ای عمو / چه زنی طعنه بر او ؟ خود را بگو


هندی سومی به دومی گفت : ای عمو جان چرا به او طعنه می زنی ؟ به خودت بگو .

آن چهارم گفت : حَمدُالله که من / در نیفتادم به چَه چون آن سه تن


هندی چهارمی گفت : حمد و ستایش خدا را که من مانند آن سه نفر به چاهِ اشتباه نیفتادم .

پس نمازِ هر چهاران شد تباه / عیب گویان بیشتر گُم کرده راه


از اینرو نمازِ هر چهار نفر باطل شد زیرا عیب گویان گمراه ترند .

ای خُنُک جانی که عیب خویش دید / هر که عیبی گفت : آن بر خود خرید


خوشا به سعادت کسی که معایب خود را ببیند و هر کس که عیب کسی را به زبان آورد . او آن عیب را در وجودِ خود جستجو کند .

ز آنکه نیمِ او به عیبستان بُده ست / و آن دگر نیمش ز غیبستان بُده ست


زیرا وجودِ انسان از دو عنصر تشکیل شده ، نیمی از عیب و مادیّت است و نیمه ای از عالم غیب و معنویت .

چون که بر سر مر تو را دَه ریش هست / مَرهَمت بر خویش باید کار بَست


چونکه در سرِ تو دَه زخم وجود دارد باید مرهم را بر سرِ خود بگذاری .

عیب کردن ریش را دارویِ اوست / چون شکسته گشت ، جایِ اِرحَمُوست


هر گاه تو زخمِ خود را عیب بدانی ، این عیب کردن ، ابتدای درمان است . وقتی خود را شکستی ، سزاوارِ لطف و رحمت می شوی . [ اِرحَمُوا = رحم کنید ، اشاره است به حدیث » رحم کنید تا به شما رحم شود »

گر همان عیبت نبود ، ایمن مباش  / بوک آن عیب از تو گردد نیز فاش


اگر آن عیب در شما وجود نداشت آسوده خاطر مشو ، ای بسا همان عیب از تو نیز سرزند .

لاتَخافُوا از خدا نشینده یی ؟ / پس چه خود را ایمن و خوش دیده یی ؟


مگر از خدا نشنیده ای که می فرماید : نترسید ؟ پس چرا احساس ایمنی می کنی و آسوده خاطری ؟ [ مصراع اوّل اشاره است به آیه 30 سورۀ فصّلّت ، که شرح آن در بیت 1429 دفتر اوّل آمده است » این خطاب ، متوجه مؤمنان است وقتی حق تعالی به مؤمنان می گوید : نترسید . نشان می دهد که همواره عاملِ هوای نَفس و گمراهی ، انسان را تهدید می کند . بنابراین وقتی مؤمنان از لغزش مصون نباشند وای به حالِ دیگران ، پس نباید از خطا ایمن و آسوده خاطر بود . لاتَخافوا = نترسید ]

سال ها ابلیس ، نیکو نام زیست / گشت رسوا ، بین که او را نام چیست


سالیانِ سال ، ابلیس با خوش نامی زندگی کرد ولی سرانجام رسوا شد . اینک تأمل کن که نامِ او چه شده است . یعنی ابلیس با هزاران سال عبادت ، خوش نام زیست . امّا به سببِ عیب جویی و خودبینی بَدنامِ ابدی شد .

در جهان ، معروف بُد عُلیایِ او / گشت معروفی به عکس ، ای وایِ او


او در جهانِ هستی به عظمت و بزرگی نام آور بود ولی سرانجام ، این آوازۀ او بر عکس شد . پس وای به حالِ او .

تا نه یی ایمن ، تو معروفی مجو / رُو بشُو از خوف ، پس بنمای رُو


تا وقتی که به مرحلۀ اطمینانِ روحی و معنوی نرسیده ای . خواهانِ شهرت و آوازه مباش . ابتدا بیمِ لغزش را از روحِ خود پاک کن و آنگاه خود را نمایان ساز . [ تا وقتی که سالک به اطمینان نرسیده همواره میانِ خوف و رَجا ، متردّد است . و چون ایمانش کمال یابد به اطمینان می رسد و در آن مرحله بیمِ لغزش از او ساقط می شود زیرا اطمینان و آرامشِ روحی ، ثمرۀ ایمانِ کامل است . ]

تا نروید ریشِ تو ای خوبِ من / بر دگر ساده زَنَخ طعنه مَزَن


مثلاََ ای نیک مرد ، تا وقتی که ریش بر رخشاره ات نروییده ، کسانی را که هنوز موی بر صورتشان نرُسته تمسخر مکن . [ ساده زَنَخ = آنکه در صورتش مو نَرُسته باشد ]

این نگر که مبتلا شد جانِ او / تا در افتاده ست و ، او شد پندِ تو


به این نکته توجه کن که روحِ ابلیس دچار ابتلا شد و سرانجام هبوط کرد و مایۀ اندرز و عبرت همگان شد .

تو نیفتادی که باشی پندِ او / زهر ، او نوشید ، تو خور قندِ او


تو هبوط نکردی تا مایۀ عبرتِ او شوی بلکه او زَهرِ قهر را نوشید و تو شیرینی لطفِ حق را بخور .

دکلمه رفتن چهار هندی به مسجد برای اقامه نماز

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر دوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟