قصه صوفی که در میان گلستان سر بر زانو مراقب بود | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
قصه صوفی که در میان گلستان سر بر زانو مراقب بود| شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 1358 تا 1372
نام حکایت : حکایت شاعر و عطا دادن شاه و مضاعف کردن وزیر آن را
بخش : 7 از 10 ( قصه صوفی که در میان گلستان سر بر زانو مراقب بود )
خلاصه حکایت شاعر و عطا دادن شاه و مضاعف کردن وزیر آن را
شاعری به طمع دریافتِ صِله و خِلعَت و رسیدن به جاه و مقام ، شعری در مدحِ پادشاهی ساخت و به دربار سلطنتی رفت و آن را در مقابلِ شاه و وزیر و اطرافیان او خواند . شاه از این شعر شادمان شد و دستور داد هزار سکه طلا به او پاداش دهند . وزیر که مردی خُوش خُلق و بلند طبع بود گفت : ای پادشاه ، این پاداش برای چنین شاعری گرانقدر ناچیز است . بهتر است ده هزار سکه به او داده شود . باز وزیر با بیانی شیوا و مستدل شاه را قانع کرد که حتّی ده هزار سکه نیز کم است . سرانجام شاه پس از شنیدن سخنان وزیر دستور داد علاوه بر ده هزار سکه ، خِلعتِ شایسته ای نیز بدو دهند . شاعر پس از دریافت این همه پاداش سراپا شادمان شد و …
متن کامل ” حکایت شاعر و عطا دادن شاه و مضاعف کردن وزیر آن را ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل ابیات قصه صوفی که در میان گلستان سر بر زانو مراقب بود
ابیات 1358 الی 1372
1358) صوفیی در باغ از بهرِ گشاد / صوفیانه روی بر زانو نهاد
1359) پس فرو رفت او به خود ، اندر نُغول / شد ملول از صورتِ خوابش فَضُول
1360) که چه خُسپی ؟ آخر اندر رَز نگر / این درختان بین و آثارِ خُضَر
1361) امرِ حق بشنو که گفتست : اُنظُرو / سویِ این آثارِ رحمت آر رُو
1362) گفت : آثارش دل است ای بُوالهَوَس / آن بُرون ، آثارِ آثار است و بس
1363) باغ ها و سبزه ها در عینِ جان / بَر بُرون ، عکسش چو در آبِ روان
1364) آن خیالِ باغ باشد اندر آب / که کند از لطفِ آب آن اضطراب
1365) باغ ها و میوه ها اندر دل است / عکسِ لطفِ آن برین آب و گِل است
1366) گر نبودی عکسِ آن سِرّ و سُرور / پس نخواندی ایزدش دارُالغُرُور
1367) این غرور آن است ، یعنی این خیال / هست از عکسِ دل و جانِ رجال
1368) جمله مغروران بر این عکس آمده / بر گمانی کین بُوَد جَنّت کده
1369) می گریزند از اصولِ باغ ها / بر خیالی می کنند آن لاغ ها
1370) چونکه خوابِ غفلت آیدشان به سر / راست بینند و ، چه سود است آن نظر ؟
1371) پس به گورستان غریو افتاد و آه / تا قیامت زین غلط واحَسرَتاه
1372) ای خُنُک آنرا که پیش از مرگ ، مُرد / یعنی او از اصلِ این رَز بوی ، بُرد
شرح و تفسیر قصه صوفی که در میان گلستان سر بر زانو مراقب بود
یکی از صوفیان برای انبساطِ روحی در باغی نشست و به مراقبه مشغول شد . مردکی فضول که از حالتِ مراقبۀ او دلتنگ و بی حوصله شده بود رو به صوفی کرد و گفت : چرا خوابیده ای ؟ برخیز و گیاهان و درختانِ سرسبز باغ را تماشا کن . صوفی گفت : همۀ زیبایی ها در دلِ آدمی است و هر چه زیبایی در این دنیاست . تماماََ انعکاسی است از آن . امّا عامۀ مردم گمان می دارند که جلوه های مظاهر دنیوی ذاتی است . پس شیفته و مفتونِ آن می شوند . لیکن وقتی که حجاب دنیوی واپس رود بدین حقیقت واقف شوند .
مأخذ این حکایت ، روایتی است که شیخ عطار در تذکرة اولیا. ، جلد اوّل ، صفحۀ 68 ، در شرح حال رابعۀ عَدَویّه نقل می کند : « وقتی در فصلِ بهار در خانه شد و سر فرو بُرد . خادمه گفت : یا سیّده بیرون آی تا صنع بینی . گفت : تو باری در آی تا صانع بینی ( مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 139 ) .
مولانا در این بخش از مثنوی شریف به نکتۀ مهمّی اشارت می کند و اینکه منشأ زیبایی ، جهانِ درون است نه بُرون . و زیبایی و جمالِ جهانِ خارج ، جلوه ای است از عالَمِ دل .
صوفیی در باغ از بهرِ گشاد / صوفیانه روی بر زانو نهاد
یکی از صوفیان برای گشایش قلبی ، به روش صوفیان سر بر زانوی خود نهاد و مشغول به مراقبه شد .
پس فرو رفت او به خود ، اندر نُغول / شد ملول از صورتِ خوابش فَضُول
آن صوفی با تمرکزی ژرف در خود فرو رفته بود و شخصی گستاخ از ظاهر به خواب رفتۀ او حوصله اش سر رفت . [ صوفی مشغول مراقبه ( = شرح بیت 158 فتر دوم ) شده بود / نُغول = ژرف / فَضول = زیاده گو ، یاوه گو ، کسی که به افعالِ غیر ضروری پردازد ]
که چه خُسپی ؟ آخر اندر رَز نگر / این درختان بین و آثارِ خُضَر
و گفت : ای صوفی برای چه خوابیده ای ؟ آخر سرت را بلند کن و به درختان و گیاهان سرسبز نگاه کن . [ رَز = درخت مو ، در اینجا مطلق درخت / خُضَر = سبزی ها ]
امرِ حق بشنو که گفتست : اُنظُرو / سویِ این آثارِ رحمت آر رُو
فرمان حضرت حق را گوش کن که فرموده است : بنگرید به آثارِ رحمتِ الهی و به آن روی آورید . [ اشاره است به آیه 50 سورۀ روم « بنگر به نشانه های رحمتِ خداوندی که چه سان زمین را زنده کند از پسِ مرگِ آن . براستی که پروردگار زنده کنندۀ مُردگان است . و اوست بر هر چیز توانا » مولانا از زبانِ آن شخصِ ملول و آن صوفی صافی به دو نوع معرفت اشاره می کند : یکی معرفت از راهِ مطالعه و مشاهدۀ آثار و آیات خارجی و برون ذات . و دیگری معرفت از طریق مراقبۀ باطنی که قهراََ این معرفت ژرف تر و مطمئن تر است . ]
گفت : آثارش دل است ای بُوالهَوَس / آن بُرون ، آثارِ آثار است و بس
صوفی به آن شخصِ گستاخ گفت : ای اهلِ هوی و هوس ، آثارِ رحمتِ الهی دل است . و آنچه در بیرون دل است ، تنها آثارِ آثار است . [ مولانا در اثرِ دیگر خود می گوید : « هر چه در این عالَم می بینی در آن عالَم چنان است . بلکه اینها همه اَنمُوذَجِ ( = نمونه ) آن عالَم اند . و هر چه در این عالَم است همه از آن عالَم آوردند » ( فیه ما فیه = ص 62 و 63 ) ]
باغ ها و سبزه ها در عینِ جان / بَر بُرون ، عکسش چو در آبِ روان
باغ ها و سبزه ها در درونِ جان است . و آنچه که در بیرون است . انعکاس و بازتابِ آن باغ ها و سبزه هاست . درست مانندِ تصاویری که در آبِ روان انعکاس پیدا می کند . [ لطافت و نشاطِ روحی باید در دل پدید آید . و اِلّا گلزار طبیعت بلاستقلال نمی تواند منشأ لطافت روحی شود . بسا کسی که در باغ و بوستان احساس دلتنگی می کند و شخصی در کنجِ سیاهچال احساس نشاط . ]
آن خیالِ باغ باشد اندر آب / که کند از لطفِ آب آن اضطراب
مسلماََ آن تصاویری که از باغ و سبزه زار در اب منعکس می شود . خودِ باغ و سبزه زار نیست بلکه صورتِ خیالی آن است که بر اثرِ صافی و زلالی آب روی آن می افتد و با حرکت و لرزش اب ، حرکت می کند و می لرزد . [ خیال = در اینجا منظور فوّۀ خیال نیست بلکه معنی لغوی آن موردِ نظر است . یعنی آنچه برای تو در خواب و یابیداری مُمَثَّل می شود ( شرح اسرار ، ص 289 ) ]
باغ ها و میوه ها اندر دل است / عکسِ لطفِ آن برین آب و گِل است
باغ ها و میوه ها در دل است که صفای آن بر این آب و گِل انعکاس یافته است . [ باغ و گُلزارِ حقیقی در دلِ اصحابِ معرفت است . زیرا افکار و احوالِ لطیف آنان ، باغی مصفّا در درونشان پدید آورده است و بر اثرِ لطافتِ روحی است که جهانِ طبیعت نیز جلوه و رونقی پیدا کرده است . ]
گر نبودی عکسِ آن سِرّ و سُرور / پس نخواندی ایزدش دارُالغُرُور
اگر انعکاسِ آن سِرّ و شادمانی درونی نبود . خداوند هرگز دنیا را سرای فریب نمی خواند . [ در ایه 158 سورۀ آل عمران و آیه 20 سورۀ حدید ، حیات دنیوی را متاع الغرور ( = کالای فریب ) دانسته است . مولانا می گوید سِرِّ هویتِ اصحاب معرفت بر عالَمِ طبیعت تجلّی کرده و باعثِ جلوه و رونق آن شده است و به همین سبب خداوند دنیا را خانۀ فریب خوانده زیرا که جلوۀ دنیا با اینکه ناشی از عالَمِ دل است امّا مردم را می فریبد و آنها خیال می کنند که جلوۀ دنیا ذاتی است . ]
این غرور آن است ، یعنی این خیال / هست از عکسِ دل و جانِ
منظور از این غرور آن است یعنی این خیال ، انعکاسی است از قلب و روحِ مردان خدا . [ دنیا نیز خیالی است که دنیا پرستان را می فریبد و سایه را حقیقت می پندارند . چنانکه مولانا در تمثیل مرغ ، در ابیات 417 تا 422 دفتر اوّل ، این مطلب را بیان کرد که دنیا سایه است و طالب دنیا بی جهت عمرِ گرانمایه خود را صرف آن می کند . ]
جمله مغروران بر این عکس آمده / بر گمانی کین بُوَد جَنّت کده
همۀ فریب خوردگان پیرامونِ این تصویر خیالی ازدحام کرده اند به این گمان که این تصویرِ خیالی همان باغِ حقیقی است .
می گریزند از اصولِ باغ ها / بر خیالی می کنند آن لاغ ها
از باغ های حقیقی که ریشه و منشأ این باغ هاست می گریزند و بر خیالی زندگی لغو و بیهوده می کنند . [ لاغ = هرزه ، بیهوده ، مسخره ، شوخی ]
چونکه خوابِ غفلت آیدشان به سر / راست بینند و ، چه سود است آن نظر ؟
همینکه خوابِ غفلتِ آنان به پایان رسد . باغ و بوستان حقیقی را می بینند . امّا دیدن در آن وقت چه سودی دارد . [ مردم تا وقتی که به دنیا مشغول اند در حقیقت در خواب هستند و چوت بمیرند بیدار می شوند . ]
پس به گورستان غریو افتاد و آه / تا قیامت زین غلط واحَسرَتاه
پس در گورستان ناله و فریادِ مُردگان طنین انداخته و تا قیامت به خاطرِ این خطا فریاد آه و حسرت آنان بلند است .
ای خُنُک آنرا که پیش از مرگ ، مُرد / یعنی او از اصلِ این رَز بوی ، بُرد
خوشا به حالِ کسی که پیش از مردن بمیرد یعنی روح و روانِ او از رایحۀ این باغِ حقیقی بویی ببرد . ( رَز = درخت انگور ، در اینجا به معنی باغ و درختزار است . ) [ به توضیح مرگ اختیاری در شرح بیت 4 دفتر اوّل رجوع شود . ]
دکلمه قصه صوفی که در میان گلستان سر بر زانو مراقب بود
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات
سلام
اگر تا ابدیت ممنون شما باشیم بابت شرح و تفسیر مثنوی و راه و روش زندگی را رایگان در اختیار همگان گذاشتید کاری نکرده باشیم، انشالله بشنوید هر روز بلند وبلند تر سلام یار را