قصه بط بچگان که مرغ خانگی آنها را پرورش داد | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
قصه بط بچگان که مرغ خانگی آنها را پرورش داد | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 3766 تا 3787
نام حکایت : پیدا کردن آن درخت که هر که میوه آن خورد نمیرد
بخش : 5 از 6 ( قصه بط بچگان که مرغ خانگی آنها را پرورش داد )
خلاصه حکایت پیدا کردن آن درخت که هر که میوه آن خورد نمیرد
مردی حکیم با زبان رمز و استعاره به دوستان خود می گوید : در هندوستان درختی هست که هر کس از میوۀ آن بخورد ، نه پیر شود و نه بمیرد . این مطلب به گوشِ پادشاهی می رسد و سخت شیفتۀ آن درخت می شود . از اینرو قاصدی می فرستد تا به هر صورتی که هست آن درخت را پیدا کند . قاصد ، سال ها در سرزمینِ هندوستان می گردد و جستجو می کند ولی اثری از آن درخت نمی یابد . حتی موردِ تمسخر و ریشخند بسیاری از مردم نیز قرار می گیرد . سرانجام از یافتن آن نومید می شود و …
متن کامل « حکایت پیدا کردن آن درخت که هر که میوه آن خورد نمیرد » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
متن کامل اشعار قصه بط بچگان که مرغ خانگی آنها را پرورش داد
ابیات 3766 الی 3787
3766) تخمِ بَطّی گر چه مرغِ خانگی / زیرِ پَرِّ خویش کردت دایگی
3767) مادرِ تو بَطِّ آن دریا بُده ست / دایه ات خاکی بُد و خشکی پَرست
3768) میلِ دریا ، که دلِ تو اندرست / آن طبیعت ، جانت را از مادرست
3769) میلِ خشکی ، مَر تو را زین دایه است / دایه را بگذار ، که او بَدرایه است
3770) دایه را بگذار بر خشک و ، بران / اندرآ در بحرِ معنی چون بطّان
3771) گر تو را مادر بترساند ز آب / تو مَترس و ، سویِ دریا ران شتاب
3772) تو بطی ، بر خشک و بر تَر زنده یی / نی چو مرغِ خانه ، خانه گَنده یی
3773) تو ز کرّمنا بَنی آدم شَهی / هم به خشکی ، هم به دریا پا نهی
3774) که حَمَلناهُم عَلَی البَحری به جان / از حَمَلناهُم عَلَی البَر ، پیش ران
3775) مَر ملایک را سویِ بَر ، راه نیست / جنسِ حیوان هم ز بحر ، آگاه نیست
3776) تو به تن حیوان ، به جانی از مَلَک / تا رَوی هم بر زمین ، هم بر فَلَک
3777) تا به ظاهر مِثلُکُم باشد بشر / با دلِ یُوحی اِلَیهِ دیده ور
3778) قالَبِ خاکی فتاده بر زمین / روحِ او گردان بر آن چرخِ بَرین
3779) ما همه مرغابیانیم ای غلام / بحر می داند زبانِ ما تمام
3780) پس سلیمان بحر آمد ، ما چو طَیر / در سلیمان تا اَبَد داریم سَیر
3781) با سلیمان پای در دریا بِنِه / تا چو داود آب ، سازد صد زِرِه
3782) آن سلیمان ، پیشِ جمله حاضرست / لیک غیرت چشم بند و ، ساحرست
3783) تا ز جهل و ، خوابناکیّ و ، فضول / او به پیشِ ما و ، ما از وَی مَلول
3784) تشنه را دردِ سَر آرد بانگِ رعد / چون نداند کو کشاند ابرِ سعد
3785) چشمِ او مانده ست در جُویِ روان / بی خبر از ذوقِ آبِ آسمان
3786) مَرکبِ هِمّت سویِ اسباب راند / از مُسَبّب لاجرم محروم ماند
3787) آنکه بیند او مُسَبّب را عیان / کی نهد دل بر سبب هایِ جهان ؟
شرح و تفسیر قصه بط بچگان که مرغ خانگی آنها را پرورش داد
اصلِ تو مرغابی است نه مرغِ خاکی . هر چند توسط مرغِ خاکی پرورش پیدا کنی .
مأخذ این حکایت کوتاه تمثیل زیر است که در مقالات شمس آمده است . از عهدِ خُردَکی این داعی را واقعۀ عجیب افتاده بود ، کس از حالِ داعی واقف نی ، پدرِ من از من واقف نی ، می گفت : تو اولّا دیوانه نیستی ، نمی دانم چه روش داری ؟ ترتیب ریاضت هم نیست و فلان نیست . گفتم : یک سخن از من بشنو ، تو با من چنانی که خایۀ بَط را در زیر مرغ خانگی نهادند ، پرورد و بَط بچگان برون آورد . بط بچگان کلان تَرَک شد . با مادر به لبِ جُو آمدند ، مادرشان مرغِ خانگی بود . لب لب جُو می رود ، امکانِ درآمدن در آب نی . اکنون ای پدر ، من دریا می بینم مرکب من شده است . و وطن و حالِ من اینست ، اگر تو از منی و یا من از توام ، درآ در این دریا و اگر نه ، برو بر مرغانِ خانگی ( مأخذِ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 84 ) .
جامی در نفحات الاُنس ، این مطلب را در ضمنِ حکایتی از مجدالدین بغدادی روایت می کند . روزی شیخ مجدالدین با جمعی از درویشان نشسته بود ، سُکری بر وی غالب شد . گفت : ما بیضۀ بط بودیم بر کنار دریا ، و شیخ ما ، شیخ مجدالدین ، مرغی بود . بالِ تربیت بر سرِ ما فرود آورد . امّا از بیضه بیرون آمدیم ما چون بیضۀ بط بودیم در دریا رفتیم و شیخ بر کنار دریا بماند ( مأخذِ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 84 ) .
در این حکایت تمثیلی ، عالَمِ روحانی را به دریا و عالَمِ مادّی را به دریا مَثَل می زند . و انسان نیز در اصل همانند پرندۀ دریایی است که به عالَمِ روحانی تعلّق دارد و چون قدم در خشکی ( مادّه ) نهاده ، اصل خود را فراموش کرده است . ( شرح کفافی ، ج 2 ، ص 582 ) حاج ملا هادی سبزواری می گوید : اینها (مرغابی) تمثیلی است از برای نفوسِ ناطقه که اصلشان از عالَمِ قدسِ مجردات است و به تن در این عالمِ اجسام تربیت می یابند ( شرح اسرار ، ص 183 ) .
تخمِ بَطّی گر چه مرغِ خانگی / زیرِ پَرِّ خویش کردت دایگی
طبع و میلی که در تو نسبت به دریا وجود دارد ناشی از سرشتِ طبیعی مادرِ توست . [ منظور بیت : ای انسان تو فطرتاََ از عالَمِ روحانی و ماوراطبیعی هستی . امّا موقتاََ در کالبد عنصری گرفتار آمده ای . ]
مادرِ تو بَطِّ آن دریا بُده ست / دایه ات خاکی بُد و خشکی پَرست
مادرِ تو مرغابی دریاهاست ولی دایه تو مرغ خاکی و شیفتۀ خشکی است . [ مرغابی ، کنایه از روح انسان و مرغ خاکی ، کنایه از روح حیوانی است ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 243 ) آدمی هرچند که محصور در مادّه و مدّت و غرایز حیوانی است . ولی باطناََ کشش و کوششی به سوی جهانِ ماوراء مادّه دارد ، این کشش و کوشش ها نشان می دهد که اصلِ آدمی از دریای ماورای مادّه است . ]
میلِ دریا ، که دلِ تو اندرست / آن طبیعت ، جانت را از مادرست
طبع و میلی که در تو نسبت به دریا وجود دارد ناشی از خوی و سرشتِ طبیعی مادرِ توست . [ گرایش های معنوی تو نشان می دهد که از آن جهانی نه این جهان ]
میلِ خشکی ، مَر تو را زین دایه است / دایه را بگذار ، که او بَدرایه است
امّا میلی که اینک تو نسبت به خشکی داری ناشی از پرورندۀ توست ، پرورنده ات را رها کن که او بداندیش است .
دایه را بگذار بر خشک و ، بران / اندرآ در بحرِ معنی چون بطّان
دایه را در خشکی عالَمِ مادّه رها کن و خود به سوی جهانِ ماوراء مادّه بشتاب و مانند مرغابیان دریای معرفت و معنویت شناور شو .
گر تو را مادر بترساند ز آب / تو مَترس و ، سویِ دریا ران شتاب
اگر مادرت تو را از آب بترساند ، ترسی به خود راه مده و به سوی دریای بیکران معنویت بشتاب . [ مادر ، در این بیت معادلِ «دایه» در ابیات قبل می باشد . منظور بیت : اگر طبیعت مادّی ، تو را از آن جهان ترسانید ، تو بیمی به خود راه مده که آن جهانی هستی . ]
تو بطی ، بر خشک و بر تَر زنده یی / نی چو مرغِ خانه ، خانه گَنده یی
مولانا در اینجا نکته ای مهم را مطرح می کند و می فرماید : ای انسان تو همان مرغابی ای هستی که که هم در خشکی و هم در دریا زندگی می کنی . تو مانند مرغ خانگی نیستی که لانه ای گندیده داشته باشی . [ کفافی «برتر» را به معنی بالاتر گرفته که در اینصورت معنی بیت اینست : تو مرغابی ای هستی که هر چند در خشکی به سر می بری ولی برتر و بالاتر از آن زندگی می کنی ( شرح کفافی ، ج 2 ، ص 374 ) ]
تو ز کرّمنا بَنی آدم شَهی / هم به خشکی ، هم به دریا پا نهی
تو به اقتضای قولِ حضرت حق تعالی « ما آدمی زادگان را گرامی داشتیم » پادشاه بشمار می روی ، زیرا هم در خشکی گام می نهی و هم در دریا . [ انسان جامع عالم و روح و جسم است . مصراع دوم اشاره دارد به آیه 70 سورۀ اِسراء که شرح آن در بیت 67 دفتر دوم گذشت ]
که حَمَلناهُم عَلَی البَحری به جان / از حَمَلناهُم عَلَی البَر ، پیش ران
تو از حیثِ روح مشمولِ معنای این آیه هستی « آنان را بر دریا حمل کردیم » از عالَمِ خاک و مادّه درگذر و به سوی دریای معنا بشتاب . [ منظور بیت : تو باطناََ به آن جهان تعلق داری . پس ، از جهانِ مادّه در گذر ]
مَر ملایک را سویِ بَر ، راه نیست / جنسِ حیوان هم ز بحر ، آگاه نیست
فرشتگان هیچ راهی به سوی خشکی ندارند ، جنس حیوان نیز از دریا آگاهی ندارد . [ فرشته ، موجودی تک ساحتی است و حیوان نیز همینطور ، ولی انسان موجودی دو ساحتی است زیرا جامعِ مادیت و معنویت است ]
تو به تن حیوان ، به جانی از مَلَک / تا رَوی هم بر زمین ، هم بر فَلَک
ای انسان ، تو از حیثِ جسمانی ، حیوانی و از نظرِ روحانی ، فرشته . بدین سان هم می توانی روی زمین راه بروی و هم بر اوجِ افلاک سیر کنی .
تا به ظاهر مِثلُکُم باشد بشر / با دلِ یُوحی اِلَیهِ دیده ور
همینطور آن بصیر و روشن بینی که به او وحی می شود بر حسب ظاهر مانند همۀ شما آدمیان ، آدمی معمولی بوده است . [ اشاره به آیه 110 سورۀ کهف « ای پیامبر بگو من نیز بشری مانند شما هستم که به من وحی می شود » ]
قالَبِ خاکی فتاده بر زمین / روحِ او گردان بر آن چرخِ بَرین
جسم خاکی انسانِ کامل ، روی زمین است ولی روحِ او بر اوجِ افلاک سیر می کند .
ما همه مرغابیانیم ای غلام / بحر می داند زبانِ ما تمام
ای نوجوان ، ما همه به منزلۀ مرغابی هستیم یعنی به دریای روح تعلق داریم . دریای روح ، زبانِ حالِ ما را می داند .
پس سلیمان بحر آمد ، ما چو طَیر / در سلیمان تا اَبَد داریم سَیر
بنابراین ، سلیمان به منزلۀ دریاست و ما همچو پرندگانی که بطورِ جاودانه در آن دریا سیر می کنیم .
با سلیمان پای در دریا بِنِه / تا چو داود آب ، سازد صد زِرِه
همراهِ سلیمان ، قدم در دریای روح بگذار و سیر و سلوک معنوی را آغاز کن . تا آبِ دریا برای تو همچو حضرت داود (ع) ، صد نوع زره بسازد . [ طبق آیات 10 و 11 سورۀ سبا حضرت داود (ع) از آهن ، زره های جنگی می ساخته است . رجوع کنید شرح بیت 915 دفتر دوم . مراد از « زره ساختن دریا » شاید این باشد که هرگاه سطحِ آبِ دریا ملایم و آرام باشد از کنار ساحل و یا از ارتفاعی مناسب ، همانند حلقه های بیشمار به نظر می رسد که ذهنِ خیّالِ مولانا آن را به زره های در هم بافته شده تشبیه کرده است . بدین ترتیب می توان گفت که هر گاه شخصِ سالک همراهِ پیری راهدان در دریای معنویت شنا کند ، رام و آرام مسافت ها را درمی نوردد . ]
آن سلیمان ، پیشِ جمله حاضرست / لیک غیرت چشم بند و ، ساحرست
آن سلیمان ، نزدِ همگان حضور دارد . ولی غیرت ، چشم ها را می بندد و جادو می کند .
تا ز جهل و ، خوابناکیّ و ، فضول / او به پیشِ ما و ، ما از وَی مَلول
بنابراین به سبب نادانی و غفلت و بیهوده گویی های ما ، در حالیکه آن سلیمان نزدِ ماست . ولی ما از او خسته و افسرده ایم [ در چهار بیت اخیر مجدداََ از سلیمان صحبت شده ولی در این ابیات انطباقِ سلیمان با ولیّ صاحبِ تصرّف و هادی کامل ، قدری دشوار است مگر آنکه به قول اکبرآبادی استناد کنیم که در همۀ آن موارد ، سلیمان را بر انسان کامل منطبق ساخته است با این استدلال که انسان کامل ، مظهرِ تام و تمام حضرت حق است ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 243 ) ]
تشنه را دردِ سَر آرد بانگِ رعد / چون نداند کو کشاند ابرِ سعد
غرّشِ رعد ، تشنه را دچارِ سردرد می کند زیرا او نمی داند که آن صدای مهیب ، ابر سعادت را در پی خواهد داشت . [ عقلی که نتواند از حیطۀ محسوسات درگذرد ناگزیر نمی تواند ماورای محسوسات را درک کند در نتیجه سطحی بین و صورت پرست می شود ( شرح کفافی ، ج 2 ، ص 585 ) ]
چشمِ او مانده ست در جُویِ روان / بی خبر از ذوقِ آبِ آسمان
آن تشنه کام ، چشم بر آبِ روانِ جویبار دوخته بی آنکه از طعمِ آبِ آسمان چشیده باشد . [ اسیران در کمند محسوسات نمی توانند از لذّت های عالَمِ روح با خبر شوند . ]
مَرکبِ هِمّت سویِ اسباب راند / از مُسَبّب لاجرم محروم ماند
آن تشنه کام ، چون همۀ همّت و تلاش خود را صرفِ علل و اسباب کرده ، ناگزیر از مسبب الاسباب ، محروم مانده است .
آنکه بیند او مُسَبّب را عیان / کی نهد دل بر سبب هایِ جهان ؟
آن کس که مسبب الاسباب را آشکارا مشاهده کند . کی ممکن است که به سبب های اینجهانی دلبستگی پیدا کند . [ در چند بیت اخیر بیان شد که ظاهربینان ، سبب را می بینند ، چون محسوس و مشهود است ولی مسبب الاسباب را نمی بینند زیرا شهود او مستلزمِ داشتن دیدۀ باطنی است . حکایت حاجیان و کرامات زاهد ، که در بخش بعد آمده در بیان همین مطلب است . ]
دکلمه قصه بط بچگان که مرغ خانگی آنها را پرورش داد
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر دوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات
ممنون از بابت نشر معارف و فرهنگ غنی اسلامی ایرانی