شرح و تفسیر متهم کردن غلامان و خواجه تاشان مر لقمان را در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر متهم کردن غلامان و خواجه تاشان مر لقمان را
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 3584 تا 3607
نام حکایت : پرسیدن پیغامبر مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی
بخش : 2 از 6
روزی پیامبر (ص) به زید بن حارثه فرمود : بامداد را چگونه آغاز کردی ؟ زید گفت : بامداد را در حالی آغاز کرده ام که بنده ای با ایمان و ایقانم . پیامبر فرمود : اگر قلب تو همچون باغی ، سرسبز و با طراوت است . نشانی از آن بنما . زید گفت : روزها از فرطِ طلب و شب ها از سوزش عشق حق و خواب و آرام ندارم . پیامبر فرمود : از دگر سوی جهانِ هستی چه ارمغانی برای عقول و مردمان اینسوی آورده ای ؟ زید گفت : مردم ، آسمان لاجوردین می بینند ولی من در همان آسمان « هشت بهشت » و …
متن کامل حکایت پرسیدن پیغامبر مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
3584) بود لقمان پیشِ خواجۀ خویشتن / در میان بندگانش خوار تن
3585) می فرستاد او غلامان را به باغ / تا که میوه آیدش بهرِ فراغ
3586) بود لقمان در غلامان چون طُفَیل / پُر معانی ، تیره صورت ، همچو لَیل
3587) آن غلامان ، میوه هایِ جمع را / خوش بخوردند از نَهیبِ طمع را
3588) خواجه را گفتند : لقمان ، خورد آن / خواجه ، بر لقمان تُرُش گشت و گران
3589) چون تفحُص کرد لقمان از سبب / در عِتابِ خواجه اش ، بگشاد لب
3590) گفت لقمان : سیّدا پیشِ خدا / بندۀ خائن نباشد مُرتضا
3591) امتحان کُن جمله مان را ای کریم / سیرِمان در ده تو از آبِ حَمیم
3592) بعد از آن ما را به صحرای کلان / تو سواره ، ما پیاده می دوان
3593) آنگهان بنگر تو بد کردار را / صُنع هایِ کاشفُ الاسرار را
3594) گشت ساقی خواجه ، از آب حَمیم / مر غلامان را و خوردند آن ز بیم
3595) بعد از آن می راندشان در دشت ها / می دویدندی میانِ کشت ها
3596) قی در افتادند ایشان از عَنا / آب می آورد زیشان میوه ها
3597) چون که لقمان را درآمد قی زناف / می برآمد از درونش ، آبِ صاف
3598) حکمتِ لقمان چو دانَد این نمود / پس چه باشد حکمتِ ربُ الوجود ؟
3599) یَومَ تُبلی اَلسّرایر کُلُها / بانَ مِنکُم کامِنُ لا یَشتَهی
3600) چون سُقُوا ماءََ حَمیماََ قُطّعَت / جُملة الاَستارِ مِمّا اَفظَعت
3601) نار از آن آمد عذابِ کافران / که حَجَر را نار باشد امتحان
3602) آن دلِ چون سنگِ ما را چند چند / نرم گفتیم و نمی پذرفت پند
3603) ریشِ بَد را داروی بَد یافت رگ / مر سَرِ خر را سِزَد دندانِ سگ
3604) اَلخَبیثات للخَبیثین ، حکمت است / زشت را ، هم زشت جفت و بابت است
3605) پس تو هر جفتی که می خواهی ، برو / محو و هم شکل و صفاتِ دوست شو
3606) نور خواهی ، مستَعدِ نور شو / دور خواهی ، خویش بین و دور شو
3607) ور رهی خواهی از این سِجنِ خَرِب / سَر مکش از دوست وَاسجُد وَاقتَرِب
بود لقمان پیشِ خواجۀ خویشتن / در میان بندگانش خوار تن
لقمان حکیم ، پیشِ خواجه اش و در میان غلامان او ظاهراََ حقیر و خوار بود . [ خوارتن = کسی که دارای جسمی ضعیف و ناتوان باشد ]
خلاصه داستان : لقمان ، در میان سایر غلامان در خدمت خواجه ای قرار داشت . خواجه ، غلامان خود را برای چیدن میوه به باغ می فرستاد. لقمان نیز در میان آنان بود و با رنگ سیاهش ، شاخص بود . غلامان از میوه های چیده شده مقداری را خود می خوردند و هنگامی که خواجه به این موضوع پی بُرد . گفتند : لقمان میوه ها را خورده است . خواجه بر لقمان خشمگین شد و وقتی لقمان ، سبب خشم و پریشانی خواجه را دریافت . نزد او رفت و گفت : ای خواجۀ من ، بندۀ خیانت پیشه ، هیچ امیدی در درگاه خداوند ندارد . بر تو خیانتی رفته است و برای کشف این خیانت همه ما را امتحان کن . بفرمای تا آبی نیم گرم بیاورند و همه ما از آن بنوشیم . سپس ما را در هامونی فراخ بِدَوان . در این وقت است که خادم را از خائن باز خواهی شناخت . این پیشنهاد لقمان مورد قبول خواجه قرار گرفت و همین پیشنهاد را اجراء کرد . وقتی هر کدام از غلامان ، مقداری آب نیم گرم خوردند و به دویدن افتادند . حالت تهوع بر آنها چیره شد و ناچار قی کردند . غلامانی که میوه های باغ را خورده بودند . همه میوه ها را همراه با «قی» بیرون آوردند ولی هرچه که از دهان لقمان بیرون می آمد چیزی جز آب صاف نبود .
مأخذ این حکایت ، روایتی است که در قصص الانبیاء ثعلبی ، ص 295 و در تفسیر ابوالفتوح رازی ، ج 4 ، ص 271 نقل شده بدین قرار .
لقمان را غلامی بود از آنِ دهقانی ، و او را جز او غلامان دیگر بودند . ایشان را به باغ فرستادی تا میوه ای آرند . ایشان میوه نیکوتر بخوردندی و لقمان هیچ نخوردی . دهقان گفت : چرا میوه بَد آرید ؟ همانا آنچه نیک است از آن می خورید و آنچه ردی است پیشِ من می آرید ؟ گفتند لقمان می خورد . لقمان گفت : بفرمای تا پاره ای آبِ گرم آرند و ما را دِه تا بازخوریم . هر کس ، آنچه خورده باشد قی کند . همچنین کردند . از گلوی لقمان جز آب تهی برنیامد و از گلوی ایشان ، آنچه خورده بودند برآمد . ( قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 36 )
مولانا در این حکایت ساده ، یکی از غامض ترین مسائل ، یعنی تجسّم اعمال و آشکار شدن باطن آدمیان را به روزِ حشر مطرح کرده است .
می فرستاد او غلامان را به باغ / تا که میوه آیدش بهرِ فراغ
آن خواجه ، غلامان خویش را به باغ می فرستاد که برایش میوه بیاورند . تا او میوه ها را بخورد و خاطرش آسوده شود .
بود لقمان در غلامان چون طُفَیل / پُر معانی ، تیره صورت ، همچو لَیل
لقمان در میان سایر غلامان آن خواجه ، طفیلی و زیادی به نظر می رسید . و مانند شب ، چهره ای سیاه داشت ولی در عین حال پُر راز و رمز بود و حامل کمالات . [ طفیل = زیادی و انگل . لَیل = شب ]
آن غلامان ، میوه هایِ جمع را / خوش بخوردند از نَهیبِ طمع را
آن غلامان ، میوه ها را می چیدند ولی از آنجا که حرص و طمع بر آنان چیره بود . آن میوه ها را با ولع تمام می خوردند . [ نَهیب = ترس و بیم ، هیبت و عظمت . نیکلسون این کلمه را در این بیت به معنی سوق داده شده و رانده شده ، گرفته است . ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ، ج 9 ، ص 191 ) ]
خواجه را گفتند : لقمان ، خورد آن / خواجه ، بر لقمان تُرُش گشت و گران
به خواجه گفتند : آن میوه ها را لقمان خورده . خواجه نیز نسبت به لقمان ، ترشرویی کرد و او را مورد سرزنش قرار داد .
چون تفحُص کرد لقمان از سبب / در عِتابِ خواجه اش ، بگشاد لب
وقتی لقمان سبب و علت ترشرویی و سرزنش خواجه را جویا شد . در خصوص عتاب خواجه اش گفت : [ عِتاب = سرزنش و ملامت ]
گفت لقمان : سیّدا پیشِ خدا / بندۀ خائن نباشد مُرتضا
لقمان گفت : ای سرور من ، بندۀ خائن در نزدِ خداوند ، مقبول نمی شود و خدا از او راضی نمی گردد . [ سیدا = ای سید ، ای سرور . سیّدا ، منادی است . مرتضی = پسندیده ، مورد پسند ]
امتحان کُن جمله مان را ای کریم / سیرِمان در ده تو از آبِ حَمیم
ای خواجه ، ما را امتحان کن و به همه ما آب گرم به مقدار خیلی زیاد بنوشان به حدّی که سیر شویم . [ حمیم = آب داغ . مولانا به آیه 70 سوره انعام نظر داشته است . « … آنان راست آبی داغ … » ]
بعد از آن ما را به صحرای کلان / تو سواره ، ما پیاده می دوان
پس از آن ما را به هامونی پهناور ببر و تو سواره باش و ما نیز پیاده بدویم . [ کلان = بزرگ و عظیم ]
آنگهان بنگر تو بد کردار را / صُنع هایِ کاشفُ الاسرار را
آنگاه تو آدم خائن و تبهکار را بشناس و به کارهای خداوندی که رازها را آشکار می کند نگاه کن و متوجه باش . [ کاشف الاسرار = آشکار کننده رازها ، از اسماء الهی است ]
گشت ساقی خواجه ، از آب حَمیم / مر غلامان را و خوردند آن ز بیم
خواجه آب گرم را به غلامانش خورانید و غلامان از ترس ، آن آب را خوردند .
بعد از آن می راندشان در دشت ها / می دویدندی میانِ کشت ها
و سپس آنها را در صحراها می کشانید و آن غلامان در صحرا رو به بالا و پایین در میان کشت ها می دویدند .
قی در افتادند ایشان از عَنا / آب می آورد زیشان میوه ها
از زحمت و رنج دویدن دچار حالت قی و استفراغ شدند . پس آن آب گرم ، سبب شد که میوه هایی را که غلامان خورده بودند برگردانند . [ عَنا = رنج و سختی ]
چون که لقمان را درآمد قی زناف / می برآمد از درونش ، آبِ صاف
ولی همینکه لقمان قی کرد فقط آب زلال از درون شکم او خارج شد . بدین وسیله پاکی و عدم خیانت او ظاهر شد .
حکمتِ لقمان چو دانَد این نمود / پس چه باشد حکمتِ ربُ الوجود ؟
وقتی حکمت لقمان ، معایب نهان را اینگونه کشف می کند . تو ببین که حکمت حق تعالی چگونه خیانت و معصیت پوشیدۀ مردم را کشف می کند ؟ [ از اینجا به بعد ، استنتاج از حکایت لقمان آغاز می شود ]
یَومَ تُبلی اَلسّرایر کُلُها / بانَ مِنکُم کامِنُ لا یَشتَهی
روز رستاخیز فرا می رسد و همه درونها و رازهای شما فاش می شود . در آن روز از شما اسراری فاش می شود که میل ندارید آنها برملا شوند . [ مصراع اول اشارت است به ایه 9 سوره طارق . « روزی که رازها آشکار شود » ]
چون سُقُوا ماءََ حَمیماََ قُطّعَت / جُملة الاَستارِ مِمّا اَفظَعَت
هنگامی که آب جوشان دوزخ خورند و اعضای درونی آنها پاره پاره شود . همه پرده ها کنار رود و رسوایی به بار آید . [ مصراع اول اشارت است به آیه 15 از سوره محمد . « … و آب جوشان دوزخ خورانده شوند و اعضای درونی آنها پاره پاره گردد … » ]
نار از آن آمد عذابِ کافران / که حَجَر را نار باشد امتحان
آتش از آن جهت عذاب کافران است که آزمایش سنگ به وسیله اتش است . [ آتش ، حقیقت هر سنگی را اشکار می کند . زیرا هیچ سنگی قدرت مقاومت در برابر اتش را ندارد . اشارت است به مضمون آیه 74 سوره بقره . ( حَجَر = سنگ ) ]
آن دلِ چون سنگِ ما را چند چند / نرم گفتیم و نمی پذرفت پند
آن دلِ مانند سنگ را ، ما چند بار با لطف تمام مورد نصیحت و اندرز قرار دادیم ولی نپذیرفت .
ریشِ بَد را داروی بَد یافت رگ / مر سَرِ خر را سِزَد دندانِ سگ
برای مثال ، زخم مزمن و بدخیم را باید با داروی تند و تیز مداوا کرد . چنانکه سَرِ خر لایق دندانهای تیز سگ است .
اَلخَبیثات للخَبیثین ، حکمت است / زشت را ، هم زشت جفت و بابت است
اینکه پلیدی ها ویژه پلیدان است . ناشی از حکمت است . شخص زشت خوی و پلید ، قرین همتای خود است . [ اشاره است به آیه 26 سوره نور . « زنان پلید از آنِ مردان پلید باشند و مردان پلید از آنِ زنان پلید . زنان پاک از انِ مردان پاک باشند و مردان پاک از آنِ زنان پاک … » ]
پس تو هر جفتی که می خواهی ، برو / محو و هم شکل و صفاتِ دوست شو
پس تو هر جفتی را که می خواهی برو همشکل و هم صفت آنها بشو و در میان آنان محو و فانی شو . یعنی به شکل آنان در بیا و خود را در آنان محو کن .
نور خواهی ، مستَعدِ نور شو / دور خواهی ، خویش بین و دور شو
اگر طالب روشنی هستی . استعداد گرفتن نور را در خود پدید آور . و اگر می خواهی از حق دور باشی . مایه اش این است که خودبین باشی . زیرا این خودبینی ، تو را از خدابینی دور می کند .
ور رهی خواهی از این سِجنِ خَرِب / سَر مکش از دوست وَاسجُد وَاقتَرِب
و اگر می خواهی راهی بیابی تا از زندان تن رها شوی . پس ، از دوست حقیقی ، سرکشی مکن که فرموده است . سجده کن و به خدا نزدیک شو . [ در آیه 19 سوره فلق آمده است « و به سجده شو و به خدا نزدیک » ( سِجنِ خَرِب = زندان ویران ، مراد جسم فانی است ) ]
دکلمه متهم کردن غلامان و خواجه تاشان مر لقمان را
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات