عزرائیل و در هم شکستن کشتی گرفتار امواج مهیب

عزرائیل و در هم شکستن کشتی گرفتار امواج مهیب | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

عزرائیل و در هم شکستن کشتی گرفتار امواج مهیب | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر ششم ابیات 4797 تا 4814

نام حکایت : حکایت خطاب حق به عزرائیل که تو را رحم بیشتر بر که آمد

بخش : 1 از 3 ( عزرائیل و در هم شکستن کشتی گرفتار امواج مهیب )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت خطاب حق به عزرائیل که تو را رحم بیشتر بر که آمد

روزی خداوند به عزرائیل خطاب آورد : از این همه جان ها که ستانده ای از کدامین قبض روح اندوهمند گشته ای ؟ عزرائیل عرض کرد : روزی کشتیی گرفتار امواجی مهیب شد و به امر تو آن کشتی را در هم شکستم . فرمودی جانِ همگان را بگیر مگر جان زنی که طفل خود به آغوش درکشیده و پریشان به هنگامۀ هولناک دریا خیره مانده است . مادر و طفل بر تخته پاره ای قرار گرفتند و امواج دریا آنان را پیش می راند . وقتی که باد آن تخته پاره را به ساحل رساند . من از نجات مادر و طفل بسیار شادمان شدم . امّا بیدرنگ فرمودی که جان مادر را نیز بستان و طفل را به مشیّت الهی وانه . در آن لحظه که مادر را از طفل جدا می کردم کوهی از اندوه بر دلم سنگینی می آورد . امّا چاره ای نبود . امرِ تو باید انجام می شد . خداوند به عزرائیل فرمود : امّا وقتی طفل را تنها نهادی موج را فرمان دادم که طفل را به …

متن کامل ” حکایت خطاب حق به عزرائیل که تو را رحم بیشتر بر که آمد را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات عزرائیل و در هم شکستن کشتی گرفتار امواج مهیب

ابیات 4797 الی 4814

4797) حق به عزرائیل می گفت : ای نقیب / بر کِه رَحم آمد تو را از هر کئیب

4798) گفت : بر جمله دلم سوزد به درد / لیک ترسم امر را اِهمال کرد

4799) تا بگویم : کاشکی یزدان مرا / در عوض قربان کند بهرِ فتا

4800) گفت : بر کی بیشتر رحم آمدت ؟ / از کِه دل پُرسوز و بریان تر شدت ؟

4801) گفت : روزی کشتیی بر موجِ تیز / من شکستم ز امر تا شد ریز ریز

4802) پس بگفتی : قبض کن جانِ همه / جز زنی و غیرِ طفلی زآن رمه

4803) هر دو بر یک تخته ای درماندند / تخته را آن موجها می راندند

4804) باز گفتی : جانِ مادر قبض کن / طفل را بگذار تنها ز امرِ کُن

4505) چون ز مادر بِگسلیدم طفل را / خود تو می دانی چه تلخ آمد مرا

4806) پس بدیدم دودِ ماتم هایِ زَفت  / تلخیِ آن طفل از فکرم نرفت

4807) گفت حق : آن طفل را از فضلِ خویش / موج را گفتم فگن در بیشه اش

4808) بیشه ای پُر سوسن و رَیحان و گُل / پُر درختِ میوه دارِ خوش اُکُل

4809) چشمه هایِ آبِ شیرینِ زلال / پروریدم طفل را با صد دَلال

4810) صد هزاران مرغِ مُطرِب خوش صدا / اندر آن روضه فکنده صد نوا

4811) بسترش کردم ز برگِ نسترن / کرده او را ایمن از صَدمِۀ فِتَن

4812) گفته من خورشید را ، کو را مَگَز / باد را گفته : بَرو آهسته وَز

4813) ابر را گفته بر او باران مَریز / برق را گفته بر او مگرای تیز

4814) زین چمن ای دی مَبُر آن اعتدال / پنجه ای بهمن بر این روضه ممال

شرح و تفسیر عزرائیل و در هم شکستن کشتی گرفتار امواج مهیب

حق به عزرائیل می گفت : ای نقیب / بر کِه رَحم آمد تو را از هر کئیب


حضرت حق به عزرائیل می فرمود : ای مهتر ، از میان این همه آفریدۀ اندوهناک بر چه کسی دلت به رحم آمد ؟ [ نَقیب = مهتر قوم ، پیشوا ، در اینجا یعنی بزرگ و مهتر / کئیب = اندوهناک ]

گفت : بر جمله دلم سوزد به درد / لیک ترسم امر را اِهمال کرد


عزرائیل عرض کرد که خداوندا من به هنگام قبض روح کردن مردم نسبت به همگان دلم می سوزد . ولی ترسم اینست که مبادا این ترّحم در اجرای وظیفه ام سستی و خلل ایجاد کند .

تا بگویم : کاشکی یزدان مرا / در عوض قربان کند بهرِ فتا


تا آنجا دلم به حال مردم می سوزد که می گویم : ای کاش حضرت حق به جای میراندنِ این جوان مرا قربانی کند .

گفت : بر کی بیشتر رحم آمدت ؟ / از کِه دل پُرسوز و بریان تر شدت ؟


خداوند به عزرائیل فرمود : بر چه کسی بیشتر دلت به رحم آمده است ؟ و اصلاََ به خاطر چه کسی بیشتر دلت سوخته و کباب شده است ؟

گفت : روزی کشتیی بر موجِ تیز / من شکستم ز امر تا شد ریز ریز


عزرائیل گفت : روزی برای اجرای فرمانِ تو کشتیِ گرفتار در امواجی تند را در هم شکستم و خُرد و متلاشی اش کردم .

پس بگفتی : قبض کن جانِ همه / جز زنی و غیرِ طفلی زآن رمه


پس فرمودی : جانِ همۀ ساکنان کشتی را بگیر مگر جانِ مادر و طفلِ خردسالش را .

هر دو بر یک تخته ای درماندند / تخته را آن موجها می راندند


هر دو ، یعنی مادر و طفل روی تخته پاره ای در وسطِ آبها قرار گرفتند و امواج آن تخته پاره را به جلو می راند .

باز گفتی : جانِ مادر قبض کن / طفل را بگذار تنها ز امرِ کُن


دوباره فرمودی : اینک جانِ مادر را بگیر و آن طفل را به اقتضای مشیّت الهی رها کن و کاری به او نداشته باش . [ کُن = اشاره است به آیه 117 سوره بقره . « و چون آفریدن چیزی را اراده فرماید . به محضِ اینگه گوید : موجود باش ، پس موجود شود . » ]

چون ز مادر بِگسلیدم طفل را / خود تو می دانی چه تلخ آمد مرا


وقتی که مادر را از آن طفل از طریق قبض روح جدا کردم . تو خود می دانی که این کار برای من چقدر تلخ و ناگوار آمد .

پس بدیدم دودِ ماتم هایِ زَفت  / تلخیِ آن طفل از فکرم نرفت


البته من در طول مأموریتم که قبض روح خلایق است . صعنه های غم انگیز و سوزناک بزرگی دیده ام . ولی تلخی اینکه می دیدم طفلی شاهد مرگ رقّت بار مادرش در میان امواج خروشان دریاست هرگز از یادم نمی رود .

گفت حق : آن طفل را از فضلِ خویش / موج را گفتم فگن در بیشه اش


حضرت حق فرمود : من به اقتضای فضل و احسان خویش به امواج گفتم که او را در بیشه ای بیفکن .

بیشه ای پُر سوسن و رَیحان و گُل / پُر درختِ میوه دارِ خوش اُکُل


بیشه ای پُر از سوسن و گُل و ریحان و پوشیده از درختان میوۀ لذیذ . [ اُکُل = خوردنی ، طعام ]

چشمه هایِ آبِ شیرینِ زلال / پروریدم طفل را با صد دَلال


در بیشه ای که چشمه ساران آب شیرین و زلال جریان داشت . آن کودک را در ناز و نعمت فراوان پروردم . [ دَلال = ناز و کرشمه ، در اینجا یعنی نازپروردگی ]

صد هزاران مرغِ مُطرِب خوش صدا / اندر آن روضه فکنده صد نوا


صدها هزار پرنده نغمه سرای خوش آواز در آن گُلشن نغمه سرایی می کردند .

بسترش کردم ز برگِ نسترن / کرده او را ایمن از صَدمِۀ فِتَن


بستر او را از گُل های نسترن ساختم و از فتنه ها و خطرات فراوان ایمنش داشتم .

گفته من خورشید را ، کو را مَگَز / باد را گفته : بَرو آهسته وَز


به خورشید فرمودم که او را آزرده مساز . و به باد نیز فرمودم بر او نرم و آرام گذر کن .

ابر را گفته بر او باران مَریز / برق را گفته بر او مگرای تیز


به ابر فرمودم که بر آن طفل باران فرو مباران . به آذرخش نیز فرمودم بر او تند و تیز مدرخش .

زین چمن ای دی مَبُر آن اعتدال / پنجه ای بهمن بر این روضه ممال


ای زمستان از این چمنزار آب و هوای معتدل را قطع مکن . ای ماهِ بهمن بر این گلشن دست اندازی مکن .

شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه عزرائیل و در هم شکستن کشتی گرفتار امواج مهیب

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر ششم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟