شرح و تفسیر مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مُزوّر

شرح و تفسیر مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مُزوّر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مُزوّر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 2264 تا 2282

نام حکایت : خلیفه که در کرم در زمان خود از حاتم طایی گذشته بود و نظیر نداشت

بخش : 3 از 32

مثنوی معنوی مولوی
داستان و حکایت

در روزگاران پیشین ، خلیفه ای بود بسیار بخشنده و دادگر ، بدین معنی که نه تنها بر قبیله و عشیره خود بخشش و جوانمردی می کرد . بلکه همه اقوام و قبائل را مشمول دلجویی و دادِ خود می ساخت . شبی بنابر خوی و عادت زنان که به سبب گرفتاری خود به کارهای خانه و تیمارِ طفلان و اشتغال مردان به مشاغل دیگر . تنها شب هنگام ، فرصتی بدست می آرند که از شویِ خود شکایتی کنند . زنی اعرابی از تنگیِ معاش و تهیدستی و بینوایی گِله آغازید و فقر و نداری شویِ خود را با بازتابی تند و جان گزا بازگو کرد . و از سرِ ملامت و نکوهش ، بدو گفت : از صفات ویژه عربان ، جنگ و غارت است . ولی تو ، ای شویِ بی برگ ونوا ، چنان در چنبر فقر و فاقه اسیری که رعایت این رسم و سنت دیرین عرب نیز نتوانی کردن . در نتیجه ، مال و مُکنتی نداری تا هرگاه مهمانی نزد ما آید از او پذیرایی کنیم . و حال آنکه از سنت کهن اعرابیان است که مهمان را بس عزیز و گرامی دارند . وانگهی اگر مهمانی هم برای ما رسد . ناگزیریم که شبانه بر رخت و جامه او نیز دست یغما و …

متن کامل حکایت خلیفه کریم تر از حاتم طایی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل ابیات 2264 الی 2282

2264) بهر این گفتند دانایان به فن : / میهمان مُحسِنان باید شدن

2265) تو مرید و میهمان آن کسی / کو رُباید حاصلت را از خَسی

2266) نیست چیره ، چون تو را چیره کند ؟ / نور ندهد ، مر تو را تیره کند

2267) چون وَرا نوری نبود اندر قِران  / نور ، کی یابند از وی دیگران ؟

2268) همچو اَعمَش کو کند دارویِ چشم / چه کَشَد در چشم ها الّا که پَشم ؟

2269) حالِ ما این است در فقر و عَنا / هیچ مهمانی مبا مغروِ ما

2270) قحطِ ده سال ، ار ندیدی در صُوَر / چشم ها بگشا و اندر ما نگر

2271) ظاهرِ ما چون درونِ مُدّعی / در دلش ظلمت ، زبانش شَعشَعی

2272) از خدا بویی نه او را ، نَی اثر / دعوی اش افزون ز شیث و بوالبشر

2273) دیو ننموده وَرا هم نَقشِ خویش / او همی گوید : ز اَبدالیم و بیش

2274) حرف درویشان بدزدیده بسی / تا گمان آید که هست او خود کسی

2275) خُرده گیرد در سخن بر بایزید / ننگ دارد از وجود او یزید

2276) بی نوا از نان و خوانِ آسمان / پیش او ننداخت حق ، یک استخوان

2277) او ندا کرده که خوان ، بنهاده ام / نایب حقّم ، خلیفه زاده ام

2278) الصّلا ، ساده دلان پیچ پیچ / تا خورید از خوانِ جودم سیر ، هیچ

2279) سالها بر وعدۀ فردا کسان / گِردِ آن در گشته فردا نارَسان

2280) دیر باید تا که سِرِ آدمی / آشکارا گردد افزون و کمی

2281) زیرِ دیوار بَدن گنج است ، یا / خانۀ مار است و مور و اژدها ؟

2282) چونکه پیدا گشت کو چیزی نبود / عُمرِ طالب رفت ، آگاهی چه سود ؟

 

شرح و تفسیر مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مُزوّر

بهرِ این گفتند دانایان به فن : / میهمان مُحسِنان باید شدن


دانایان و بینایان برای همین است که گفته اند : باید مهمان نیکوکاران شد نه مهمان ما بینوایان . تا فسادی به ظهور نرسد ]

تو مرید و میهمانِ آن کسی / کو رباید حاصلت را از خسی


ای طالب تو مرید و مهمان کسی شده ای که او از فرومایگی ، حاصل دین و عُمرت را تباه می کند . در اینجا مولانا به طالبان حقیقت هشدار می دهد که بر خوانِ تهی از رزق معنوی مسند نشینان مدعی ننشینند . تا متاع گرانقدر دین و ایمانشان به دست آنان به یغما نرود . ( خَسی = فرومایگی و پستی ) ]

نیست چیره ، چون تو را چیره کند ؟ / نور ندهد ، مر تو را تیره کند


او خودش شخصا از لحاظ نَفس ، چیره و توانا نیست . پس چگونه می تواند تو را چیره کند . این شخص نه تنها چشم های تو را نورانی نتواند کرد بلکه دیدگانت را نیز تیره و تار می نماید .

چون وَرا نوری نبود اندر قِران / نور ، کی یابند از وی دیگران ؟


چون آن مدعی ارشاد ، خودش نوری ندارد . پس چگونه دیگران از او نور خواهند گرفت . او که نوری با او قرین و پیوسته نیست . چه سان دیگران از او روشنی گیرند . [ قِران ، در لغت به معنی بستن و پیوستن دو چیز به یکدیگر است و در اصطلاح نجومی ، دو ستاره ای را گویند که در یک برج به یک درجه رسند . لذا آن دو را مُقتَرِن گویند . ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ، ص 580 ) ]

همچو اَعمَش کو کند داروی چَشم / چه کَشَد در چشم ها الّا که پَشم ؟


آنکه بیهوده دعوی ارشاد خلایق دارد مانند آن کسی است که خودش از ضعف بینایی رنج می برد ولی می گویند چشم بیمار دیگر را علاج کند . مسلماََ این شخص ، چشم بیمار را رنجورتر می سازد . [ زیرا به جای درمان ، پشم و یا هر یز کور کننده دیگر را به چشم او می کشد . مانند مرشدان دروغینی که به جای ارشاد سالک ، چشم باطنی او را کور می کنند . ]

– در بعضی از نسخه ها یَشم ( = سنگ پودر کننده یشم ) آمده که غلط است و استاد نیکلسون نیز آن را غلط می داند . ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر اول ، ص 333 )

حالِ ما این است در فقر و عَنا / هیچ مهمانی مبا مغرورِ ما


ادامه حکایت : زن به شوهرش گفت : این است حال ما که در فقر و رنج به سر می بریم . خدا کند مهمانی گول ما را نخورد و به خانه ما نیاید . [ عنا = رنج و سختی . مبا = مخفف مباد ]

قحطِ ده سال ، ار ندیدی در صُوَر / چشم ها بگشا و اندر ما نگر


اگر نشانه های قحطی ده ساله را در رخساره ها ندیده ای چشم بگشا و دیده باز کن و به رخسار ما نگاه کن . [ قحط ده سال = کنایه از خشکسالی و قحط متوالی . ( شرح مثنوی شریف ، ج 3 ، ص 970 ) ]

ظاهرِ ما چون درونِ مُدّعی / در دلش ظلمت ، زبانش شَعشَعی


ظاهر ما همانند سیرت و قلب مدعیان است یعنی مانند قلب مدعی ژاژخا . تاریک است ولی زبانش نورانی و مشعشع است . یعنی کلمات و الفاظ پُر رونق بر زبان می آورد . اما دلی سیاه دارد . [ شعشعی = تابناک ]

از خدا بویی نه او را ، نَی اثر / دعوی اش افزون ز شیث و بوالبشر


این مدعی دروغین ارشاد ، از خدا رنگ و بویی ندارد ولی با این حال در ادعا از حضرت شیث پیامبر و آدم ابوالبشر نیز فراتر رفته و خود را بالاتر از آنها می داند . [ شیث = فرزند حضرت آدم (ع) . شیث در لغت عبرانی به معنی هِبَةالله ( = بخشش خدا ) است . زیرا که حق تعالی علوم وهبی و عطایای الهی را در دل این پیامبر القا کرده است . در تصوف شیث ، حاکی از تفصیل و انبساط وجود و یا نَفسِ رحمانی است . ( شرح فصوص الحکم ، ج 1 ، ص 106 ) ]

دیو ننموده وَرا هم نقشِ خویش / او همی گوید : ز اَبدالیم و بیش


در حالیکه شیطان ، او را لایق این ندانسته که خود را به او نشان دهد . یعنی حتی دیو و اهریمن نیز ننگ دارند از اینکه او را همراز و همراه خود کنند . ولی او مدعی است که مقامش از اولیاءالله و ابدال نیز بالاتر است . [ ابدال = به شرح بیت 264 همین دفتر رجوع کنید ]

حرفِ درویشان بدزدیده بسی / تا گمان آید که هست او خود کسی


این مرشد دروغین ، سخنان و کلمات مخصوص اولیاءالله و درویشان بی خویش را که براستی مرتبه فقر و حقیقت را دریافته اند . می دزدند تا مردم گمان کنند که او حقیقتا مقامی در عرفان دارد . [ یعنی او کارش این است که فقط اصطلاخات درویشان و صوفیان را حفظ کند و در مجالس بدان تفوّه نماید تا دیگران را مفتون و شیفته خود سازد . حرف درویشان را می دزدد تا ساده دلان را به دام خود بینی های خود افکند . ]

خرده گیرد در سخن بر بایزید / ننگ دارد از وجودِ او یزید


در مقام حرف و سخن حتی به مقام والای بایزید هم ایراد وارد می کند . در حالیکه یزید بن معاویه با آن همه دنائتِ روح از باطن تیره و پلید او ننگ دارد و از او بیزاری می جوید . [ بایزید بسطامی ، از اکابر صوفیه سده سوم هجری ، نیای او گبر بود و سپس مسلمان شد . وی از اقران احمد خضرویه و ابو حَفص و یحیی معاذ است و شفیق بلخی را نیز دیده است . ( نفحات الانس ، ص 84 ) . وی با زبان خاص خود ، عقیده به وحدت وجود را بیان می داشته است ]

بی نوا از نان و خوانِ آسمان / پیش او ننداخت حق ، یک استخوان


این مدعی نادرست که این همه دم از مقامات عرفانی می زند . هیچ نصیب و حصّه ای از معانی غیبی و حقایق آسمانی ندارد بطوریکه حق تعالی او را به اندازه سگ درگاهش نیز به رسمیت نشناخته که پاره استخوانی جلویش بیندازد . [ نان و خوان = کنایه از معانی غیبی و حقایق الهی ]

او ندا کرده که خوان ، بنهاده ام / نایب حقّم ، خلیفه زاده ام


با این حال این مرشد شیاد ، فریاد می زند که من سفرۀ گسترده ای از معارف و ارزاق معنوی گسترده ام . زیرا منم نایب حق و منم فرزند خلیفة الله که حضرت آدم ابوالبشر و انسان کامل باشد .

الصّلا ، ساده دلان پیچ پیچ / تا خورید از خوانِ جُودم سیر ، هیچ


ای ساده دلانِ راه به جایی نبرده ، بیایید تا از سفره جود و کرم من ، «هیچ» را بخورید .[ در اینجا مولانا بر سبیل طنز و استهزاء ، این مدعی فریبکار را فاقد هر گونه حقایق و کمال معنوی دانسته و او را پوچ و توخالی معرفی می کند . ]

– صَلا = به تازی آتش است . آتش افروختن برای دعوت به مهمانی و اعلام حوادث بکار می رفته است . عرب بر سرِ پشته ها و کوههای بلند ، آتش روشن می کرد تا اگر گرسنه و دورافتاده ای خواهان طعام باشد به دلالت آتش ، بر سرِ سفره آنها حاضر شود و غذا بخورد . ( شرح مثنوی شریف ، ج 3 ، ص 971 )

سالها بر وعدۀ فردا کسان / گِردِ آن در گشته فردا نارَسان


سالیانی بس طولانی ، مردم بر وعدۀ فردای او گِردِ خانه اش می گردند ولی آن فردا هرگز نخواهد رسید . [ مولانا در چند بیت فوق مدعیان فریبکار را که به لباس ارشاد و شیخی درمی آیند و مردم و مریدان ساده دل را به بیراهه می برند معرفی کرده است . یعنی هر آدم دون و فرومایه ای که در قید و بند نَفس و هوی است نمی تواند دستگیری کند . از اینرو نجم رازی برای خصوصیات مقام ارشاد ، بیست شرط را قائل شده است که از جمله آنهاست : ایثار ، توکل ، تسلیم ، رضا ، وقار ، عفو ، حلم ، حُسن خُلق ، علوّ همّت ، سخاوت شجاهت ، عقل ، عفت و … ( مرصاد العباد ، ص 236 تا 249 ) ( نارَسان = چیزی که حاصل نشود و به دست خواهان آن نرسد ) ]

دیر باید تا که سِرِ آدمی / آشکارا گردد افزون و کمی


زمانی دراز لازم است تا سِر و گوهر آدمی آشکار گردد . و معلوم گردد که در پسِ این چهره های به ظاهر پسندیده و خوشنما چه باطنی وجود دارد .

زیرِ دیوارِ بَدن گنج است ، یا / خانۀ مار است و مور و اژدها ؟


آیا زیرِ دیوارِ بدنِ آدمی ، گنجی نهفته شده و. یا خانه مار و مور و اژدهاست ؟ یعنی آیا درون آدمی آکنده از معارف و حقایق ربانی است یا مَکمَنِ اخلاق پلید و افکار خبیث ؟ [ گذر زمان هویت آدمیان را بر ملا می کند ]

چونکه پیدا گشت کو چیزی نبود / عُمرِ طالب رفت ، آگاهی چه سود ؟


وقتی که زمانی دراز گذشت سرانجام برای طالب آشکار می گردد که مرشد او صاحب معرفتی نبوده و عُمرِ او به تباهی سپری شده است و حال اگر طالب ، تازه متوجه این اتلاف عمر شود چه سودی دارد ؟ و دیگر عمر هدر رفته باز نمی گردد . [ رویهم رفته معرفت نفسِ آدمی ، امری بسیار مشکل و مهم است . چنانکه ملاصدرا معرفت نفس را مفتاح همه علوم می داند و می گوید : « هر که معرفت نفس حاصل نکرده خدا را نشناسد » ( رساله سه اصل ، ص 13 ) ]

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مُزوّر

دکلمه مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مُزوّر

زنگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟