شرح و تفسیر غزل شماره 6 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 6 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 6 دیوان سعدی شیرازی
1) پیشِ ما رسم ، شکستن نبُوَد عهدِ وفا را / الله الله ، تو فراموش مکن صحبتِ ما را
2) قیمتِ عشق نداند ، قدم صدق ندارد / سست عهدی که تحمّل نکند بارِ جفا را
3) گر مُخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی / دوست ما را و ، همه نعمتِ فردوس ، شما را
4) گر سرم می رود از عهدِ تو سر باز نپیچم / تا بگویند پس از من که به سَر بُرد وفا را
5) خُنُک آن درد که یارم به عیادت به سرآید / دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
6) باور از مات نباشد ، تو در آیینه نگه کن / تا بدانی که چه بوده ست گرفتار بلا را
7) از سرِ زلفِ عروسانِ چمن دست بدارد / به سرِ زلفِ تو گر دست رسد باد صبا را
8) سرِ انگشتِ تحیّر بگزد عقل به دندان / چون تأمل کند این صورت انگشت نما را
9) آرزو می کندم شمع صفت پیشِ وجودت / که سراپای بسوزند منِ بی سر و پا را
10) چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان / خط همی بیند و ، عارف قلمِ صُنعِ خدا را
11) همه را دیده به رویت نگران است ، ولیکن / خود پرستان ز حقیقت نشِناسند هوا را
12) مهربانی ز من آموز و ، گَرَم عمر نمانَد / به سرِ تربتِ سعدی بطلب مِهرگیا را
13) هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را / قُل لِصاحِِ تَرَکَ الناسَ مِنَ الوَجدِ سُکارا
پیش ما رسم ، شکستن نبُوَد عهدِ وفا را / الله الله ، تو فراموش مکن صحبتِ ما را
شکستن پیمان وفاداری در نزدِ ما رسم نیست . برای خدا ، برای خدا ، مصاحبت و دوستی با ما را از خاطر مبر . [ عهد و وفا = پیمان وفاداری / الله الله = برای خدا برای خدا ، شبه جمله است که برای ترساندن و زنهار بکار می رود / صحبت = مصاحبت و هم نشینی ]
قیمتِ عشق نداند ، قدمِ صدق ندارد / سست عهدی که تحمّل نکند بار جفا را
سست پیمانی که بار جفای معشوق را تحمل نمی کند ، ارزش عشق را درنمی یابد و در راه عشق صادقانه گام برنمی دارد .
گر مخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی / دوست ما را و ، همه نعمتِ فردوس ، شما را
اگر مرا در گزینش هر دو عالم مختار کنند و آزاد گذارند . می گویم ما دوست را برمی گزینیم و همۀ نعمت های بهشتی را به شما وامی گذاریم . [ مخیر کردن = اختیار دادن ، مختار کردن / ما را = برای ما ، از آنِ ما / فردوس = نام بهشت هشتم از هشت بهشت است ، هشت بهشت عبارتند از : خلد ، دارالسلام ، دارالقرار ، جنت عدن ، جنت الماوی ، جنت النعیم , علیین و فردوس ]
گر سرم می رود از عهد تو سر باز نپیچم / تا بگویند پس از من که به سر بُرد وفا را
اگر سرم برود . از پیمانی که با تو بسته ام باز نمی گردم تا پس از مردنم بگویند که سعدی پیمان خویش را چه نیک به پایان برد و استوار بر سر پیمان خویش باقی ماند . [ سر رفتن = کنایه از مُردن / سر باز پیچیدن = کنایه از نافرمانی و سرکشی کردن / به سر بردن = کنایه از به اتمام رساندن و سازگاری نمودن ]
خُنُک آن درد که یارم به عیادت به سرآید / دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
چه خوش است دردی که یار را برای عیادت بر سرِ بالینم آورد . بی تردید ، عاشقان دردمند برای چنین دردی ، دوا نمی طلبند . [ خُنُک = شبه جمله است به معنی خوشا ، خرم باد / عیادت = به احوالپرسی بیمار رفتن ]
باور از مات نباشد ، تو در آیینه نگه کن / تا بدانی که چه بوده ست گرفتارِ بلا را
اگر گرفتاری ما را باور نمی داری ، در آینه به چهره خویش بنگر تا دریابی که زیبایی تو بر سرِ گرفتاران بلای عشق چه آورده است . خلاصه بدانی که چه قدر زیبایی و چه قدر بی تاب . [ از مات = از ما تو را ]
از سرِ زلفِ عروسانِ چمن دست بدارد / به سرِ زلفِ تو گر دست رسد باد صبا را
اگر بادِ صبا بتواند بر سرِ زلفِ تو بوزد و آن را لمس کند . دیگر توجهی به سرِ زلفِ عروسان چمن ( گُل ها ) نخواهد داشت . [ چمن = سبزه و گیاه / باد صبا = نسیمِ صبحگاهی ]
سرِ انگشتِ تحیّر بگزد عقل به دندان / چون تأمل کند این صورتِ انگشت نما را
عقل اگر در چهرۀ مشهور به زیبایی تو با تأمل و دقت بنگرد . سرِ انگشتِ خویش را به نشانۀ حیرت از زیبایی باورنکردنی تو به دندان خواهد گزید . [ تأمل کردن = نیک نگریستن ، اندیشیدن / انگشت نما = هر چیز که به انگشت نشان داده شود ]
آرزو می کندم شمع صفت پیشِ وجودت / که سراپای بسوزند منِ بی سر و پا را
آرزویم این است که در مقابل وجود تو ، منِ بی سر و پا و بی قدر را ، سراپا مانند شمع بسوزانند و فدای وجود تو سازند . [ آرزو می کندم = مرا این آرزوست / شمع صفت = مثل و مانند شمع ]
چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان / خط همی بیند و ، عارف قلمِ صنعِ خدا را
دیدگان مردم کوته بین و غافل بر چهرۀ خوبان ، خط می بیند . در حالی که چشم عارف بر همان ورق ، صنع خدای را مشاهده می کنند . [ خوبان = جمع خوب ، زیبارویان / خط = موهای تازه رسته ای که گرد رخسار خوب رویان برآمده باشد / عارف = دانا و شناسنده / قلم صنع = قلم آفرینش ]
همه را دیده به رویت نگران است ، ولیکن / خودپرستان ز حقیقت نشِناسند هوا را
همگان به روی تو چشم دوخته اند و بر آن می نگرند . امّا نظّارگان خود پرست قادر به پنهان کردن هوای نَفسِ بدفرمای خود نیستند و هوس را از عشق حقیقی بازنمی شناسند . [ هوا = هوا و هوس ]
مهربانی ز من آموز و ، گَرَم عمر نمانَد / به سرِ تربت سعدی بطلب مِهرگیا را
مهربانی و مهرورزی را از من بیاموز و چنانچه عمرم برای این آموزش یاری نکند . پس از مرگم خواهی دید که مهرگیا از گورم خواهد رویید . یعنی با قلبی آکنده از عشق و مهر جهان فانی را ترک کرده ام . [ مهربانی = عاشقی ، در لغت نامه دهخدا مهربان هم به معنی عاشق و هم به معنی معشوق آمده است / تربت = خاک ، گور ]
مهرگیا = یا مهرگیاه اسم فارسی یبروح الصّنم است . گیاهی است از تیرۀ بادنجانیان که علفی است . این گیاه دارای ریشۀ ضخیم و گوشت دار و غالباََ دو شاخه است و شکل ظاهری ریشه شباهت به هیکل آدمی دارد . برگهای مهرگیاه نسبتاََ بزرگ و مستقیماََ از ریشه جدا می شوند . گُل هایش به رنگهای سفید و صورتی و قرمز و بنفش دیده شده اند . گونه های مختلف این گیاه در سواحل رودخانه ها و مناطق بحرالرومی به فراوانی می روید و در تداول عامه بیشتر به مردم گیاه موسوم است . افسانه های مختلف در بین ملل در مورد این گیاه از قدیم رواج یافته است . در طی قرون خرافات عجیبی در اطراف خواص آن در میان مردم شایع بوده است . عبرانی ها تصور می کردند مهرگیاه برای تقویت افراد عقیم مفید است . چینی ها معتقد بودند مهرگیاه برای تقویت افراد خسته و ضعیف نافع است . مهرگیاه برای جلب دوستی مَثَل شده است . درمحاورۀ عامه و در اشعار اغلب به این معنی اشاره می شود . گویند هر که مهرگیاه داشته باشد . همه کس به شدّت او را دوست دارند . ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) .
هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را / قُل لِصاحِِ تَرَکَ الناسَ مِنَ الوَجدِ سُکارا
هیچ انسان عاقل و هوشیاری ، ما را به خاطر مستی عشق سرزنش نمی کند . به هوشیار بگو که سرمستانی را که در اثر مستی به وجد آمده اند ، به حال خود واگذارد .
دکلمه غزل شماره 6 دیوان سعدی شیرازی
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار