شرح و تفسیر غزل شماره 52 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 52 دیوان حافظ شیرازی
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 52 دیوان حافظ شیرازی
1) روزگاریست که سودایِ بتان دینِ من است / غمِ این کار نشاطِ دلِ غمگینِ من است
۲) دیدنِ رویِ تو را دیدۀ جان بین باید / وین کجا مرتبۀ چشمِ جهان بینِ من است
۳) یارِ من باش که زیبِ فلک و زینتِ دهر / از مهِ رویِ تو و اشکِ چو پروینِ من است
4) تا مرا عشقِ تو تعلیمِ سخن گفتن کرد / خلق را وردِ زبان مدحت و تحسین من است
۵) دولتِ فقر خدایا به من ارزانی دار / کاین کرامت سببِ حشمت و تمکین من است
۶) واعظِ شحنه شناس این عظمت کو مفروش / ز آنکه منزلگهِ سلطان دلِ مسکین من است
۷) یارب این کعبۀ مقصود تماشاگه کیست / که مغیلانِ طریقش گل و نسرینِ من است
8) حافظ از حشمتِ پرویز دگر قصه مخوان / که لبش جرعه کشِ خسروِ شیرینِ من است
روزگاریست که سودایِ بتان دینِ من است / غمِ این کار نشاطِ دلِ غمگینِ من است
مدتی است که سودای محبوبان عادت من شده ، یعنی خیلی زمان است که عشق ورزی به جوانان پیشۀ من شده است و غم این کار یعنی غمِ عشق ورزیدن به جوانان سبب نشاط دلِ غمزده من است . یعنی غم عشق این ها را خوردن سبب سرور و وجد دلِ محزون من است . [ دین = در اینجا به معنای عادت تعبیر می شود ]
دیدنِ رویِ تو را دیدۀ جان بین باید / وین کجا مرتبۀ چشمِ جهان بینِ من است
برای دیدن روی تو چشم جان بین لازم است و چشم جهان بین من شایستگی این کار را ندارد . حاصل این که برای مشاهدۀ ارواح ، چشم باید توانا و قادر باشد . چشم من که فقط اجسام را می بیند ، پس آن شایستگی که برای دیدن « رویِ چون جانِ » تو لازم است . او ندارد . [ جان بین = بینندۀ جان / جهان بین = بینندۀ جهان ]
یارِ من باش که زیبِ فلک و زینتِ دهر / از مهِ رویِ تو و اشکِ چو پروینِ من است
یار من باش که زینت و زیور فلک و زمان ، از زوی چون ماهِ تو و از اشکِ چون پروین من است . یعنی در زینت دادن عالم هر دومان مناسبت داریم . [ زیب = زینت / دهر = زمان / عبارت «مه روی» به زیب فلک و «اشک پروین» به زینت دهر مربوط است ]
تا مرا عشقِ تو تعلیمِ سخن گفتن کرد / خلق را وردِ زبان مدحت و تحسین من است
از وقتی که عشق تو مرا سخن گفتن تعلیم داد . یعنی در ادای کلام استادم شد . وردِ زبان مرده ، مدح و تحسین من است .
دولتِ فقر خدایا به من ارزانی دار / کاین کرامت سببِ حشمت و تمکین من است
خدایا ، دولت فقر لایق ام کن زیرا که این کرامتِ فقر سبب جاه و جلال و عظمت من است . مراد از فقر اینجا فقر حقیقی است که حضرتِ صدرِ نبوت بدان فخر کرده است نه فقر ظاهری که افلاسِ بی فایده است . چون مفلسان زمانه که از نیافتن چیز افلاس می کشند . این است که خواجه می فرماید : یارب به من فقری که انبیاء و اولیاء اختیار کرده اند ارزانی فرما که سبب حشمت من همان فقر است . [ ارزانی = لایق ]
واعظِ شحنه شناس این عظمت کو مفروش / ز آنکه منزلگهِ سلطان دلِ مسکین من است
به واعظ شحنه شناس بگو این همه به من بزرگی مفروش . زیرا دلِ مسکین من منزل پادشاه است و همان شحنه ای که تو به وجود او می بالی . غلامی است از غلامان آن شاه . یعنی اگر واعظ با شحنه آشنا است ما با پادشاه آشناییم . [ شحنه = نایب و میراب را گویند ]
یارب این کعبۀ مقصود تماشاگه کیست / که مغیلانِ طریقش گل و نسرینِ من است
یارب آن کعبۀ مراد ، تماشاگه کیست که خارِ مغیلانِ راهش برایم گل و نسرین است . یعنی عجبا آن جانان به که عرض جمال می کند که رقبا و اغیارش برایم گل و گلشن است . حاصل کلام : آن جانان که کعبۀ مقصود است . نظرگه و تماشاگه کیست . آن چنان مقصودی که مغیلان فراق و هجرانش و یا مغیلان غموم و همومش برایم گل و نسرین است . [ مغیلان = نوعی درخت است که خارهای بلند دارد و در راه مکه دیده می شود
حافظ از حشمتِ پرویز دگر قصه مخوان / که لبش جرعه کشِ خسروِ شیرینِ من است
ای حافظ از حشمت و عظمت پرویز قصه مخوان . یعنی بزرگی و حشمت او را به تفصیل شرح مده و بیان مکن زیرا لب او جرعه کش جانان شیرین من است . یعنی کاسه لیس و جرعه کش است و در ردیف خدمتکارانش می باشد . حاصل کلام : تا قصص و حکایت و شرح حال جانان من است . داستان های آنان را مخوان که کسی گوش نمی کند . زیرا حشمت و عظمتی که این دارد او ندارد . پس حکایاتش هم عظیم است . [ مراد از پرویز ، خسرو پرویز پسر هرمز و نوه نوشیروان است / خسرو شیرین = مراد از خسرو در این بیت مطلقاََ پادشاه است و شیرین به معنی لذیذ و زیبا . پس خسرو شیرین ، یعنی پادشاه زیبا که کنایه از جانان است . ]
دکلمه غزل شماره 52 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه