شرح و تفسیر غزل شماره 31 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 31 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 31 دیوان سعدی شیرازی
1) چه فتنه بود که حُسنِ تو در جهان انداخت / که یک دَم از تو نظر بر نمی توان انداخت ؟
2) بلایِ غمزۀ نامهربانِ خونخوارت / چه خون که در دلِ یارانِ مهربان انداخت ؟
3) ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم / که روزگار حدیثِ تو در میان انداخت
4) نه باغ ماند و نه بستان ، که سرو قامتِ تو / برُست و ولوله در باغ و بوستان انداخت
5) تو دوستی کن و از دیده مفکنم ، زنهار / که دشمنم ز برای تو در زبان انداخت
6) به چشم های تو کآن چشم کز تو برگیرند / دریغ باشد بر ماهِ آسمان انداخت
7) همین حکایت روزی به دوستان برسد / که سعدی از پیِ جانان برفت و جان انداخت
چه فتنه بود که حُسنِ تو در جهان انداخت / که یک دَم از تو نظر بر نمی توان انداخت ؟
حُسن و زیبایی تو چه شور و غوغایی در جهان به پا کرد که حتّی نمی توان یک لحظه دیده از تو برداشت و به تو ننگریست . [ فتنه = آشوب و غوغا / حُسن = جمال و زیبایی / نظر انداختن = نگاه را برداشتن ]
بلایِ غمزۀ نامهربانِ خونخوارت / چه خون که در دلِ یارانِ مهربان انداخت ؟
کرشمۀ نامهربان و خونریزت بسان آفت و مصیبتی ، دلِ یارانِ مهربان را چقدر خونین کرد . [ غمزه = ناز و عشوه ، اشاره با چشم و ابرو / خون در دل انداختن = کنایه از رنجور و غمگین ساختن ]
ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم / که روزگار حدیثِ تو در میان انداخت
در آن زمانی که روزگار ، داستان تو را به میان آورد و از وجودِ تو خبر دار شدم . خِرَد و صحّتِ خویش را از دست دادم و از آنها بی نصیب ماندم . [ عافیت = سلامت و نجات و رستگاری / برکران = برکنار و دور / حدیث = سخن و ماجرا ]
نه باغ ماند و نه بستان ، که سرو قامتِ تو / برُست و ولوله در باغ و بوستان انداخت
هنگامی که قامت بلندت بالید و در باغ و بوستان شور و غوغایی برپا کرد . دیگر نه از باغ نشانی ماند و نه از بوستان .
تو دوستی کن و از دیده مفکنم ، زنهار / که دشمنم ز برای تو در زبان انداخت
ای یار ، مهربانی کن و به من بی توجه مباش و برحذر باش از اینکه مرا خوار سازی . زیرا دشمن به خاطر مهرورزی من به تو ، مرا رسوای خاص و عام ساخت . [ از دیده افکندن = کنایه از بی توجهی کردن و روی برگرداندن ]
به چشم های تو کآن چشم کز تو برگیرند / دریغ باشد بر ماهِ آسمان انداخت
قسم به چشم هایت که حیف است با چشمی که تو را نگریسته باشند . به ماه آسمان نگاه کنند . [ به چشم های تو = سوگند به چشم های تو / چشم برگرفتن = کنایه از چشم بستن و ندیدن ]
همین حکایت روزی به دوستان برسد / که سعدی از پیِ جانان برفت و جان انداخت
این ماجرا که سعدی به دنبال معشوق رفت و در راهِ او جان نثار کرد . روزی به گوشِ دوستان و آشنایان خواهد رسید . [ جانان = معشوق و محبوب همچون جان عزیز / جان انداختن = کنایه از جان دادن و نثار کردن ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار