شرح و تفسیر عتاب کردن حق تعالی موسی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر عتاب کردن حق تعالی موسی را
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 1750 تا 1771
نام حکایت : انکار موسی بر مناجات شبان
بخش : 2 از 13
روزی حضرت موسی (ع) به چوپانی برخورد کرد که با زبانی ساده و بی پیرایه خدا را یاد می کرد . مثلاََ می گفت : ای خدا ، تو کجا هستی که من نوکری تو را کنم . موزه ات را رفو کنم و شانه بر گیسوانت کشم . شپش های جامه ات را بِکُشم و از شیر گوسفندان به تو غذا دهم . دستان و پاهایت را نوازش کنم و جایِ خوابِ تو را پاک و پاکیزه کنم . و از این جملات و تعابیر بسیار گفت . تا آنکه حضرت موسی (ع) برآشفت و او را نکوهش کرد . چوپان نیز دل شکسته و غمین راهِ بیابان در پیش گرفت و
متن کامل حکایت انکار موسی بر مناجات شبان را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
1750) وحی آمد سوی موسی از خدا / بندۀ ما را ز ما کردی جدا
1751) تو برای وصل کردن آمدی / یا خود از بهرِ بُریدن آمدی ؟
1752) تا توانی پا مَنِه اندر فراق / اَبعضُ الاَشیاء عِندی اَلطّلاق
1753) هر کسی را سیرتی بنهاده ام / هر کسی را اصطلاحی داده ام
1754) در حقِ او مَدح و ، در حقِ تو ذَم / در حقِ او شَهد و ، در حقِ تو سَم
1755) ما بَری از پاک و ناپاکی همه / از گِرانجانی و ، چالاکی همه
1756) من نکردم امر تا سودی کنم / بلکه تا بر بندگان جُودی کنم
1757) هِندوان را اصطلاحِ هند مدح / سِندیان را اصطلاح سِند مدح
1758) من نگردم پاک از تسبیحشان / پاک هم ایشان شوند و دُرفشان
1759) ما زبان را ننگریم و قال را / ما درون را بنگریم و حال را
1760) ناظرِ قلبیم ، اگر خاشع بُوَد / گر چه گفتِ لفظ ، ناخاشع رَوَد
1761) ز آنکه دل جوهر بُوَد ، گفتن عَرَض / پس طفیل آمد عَرَض ، جوهر غَرَض
1762) چند از این الفاظ و اِضمار و مَجاز ؟ / سوز خواهم ، سوز با آن سوز ساز
1763) آتشی از عشق در جان برفروز / سر به سر فکر و عبارت را بسوز
1764) موسیا ، آداب دانان دیگرند / سوخته جان و روانان دیگرند
1765) عاشقان را هر نَفَس سوزیدنی است / بر دهِ ویران ، خِراج و عُشر نیست
1766) گر خطا گوید ورا ، خاطی مگو / ور بُوَد پُر خون شهید ، آن را مشو
1767) خون ، شهیدان را ز آب اولاترست / این خطا از صد صواب اولاترست
1768) در درونِ کعبه رسمِ قبله نیست / چه غم ار غوّاص را پاچیله نیست ؟
1769) تو ز سرمستان قلاووزی مجو / جامه چاکان را چه فرمایی رفو ؟
1770) ملّتِ عشق از همه دین ها جداست / عاشقان را ملّت و مذهب خداست
1771) لعل را گر مُهر نَبوَد ، باک نیست / عشق در دریای غم ، غمناک نیست
وحی آمد سوی موسی از خدا / بندۀ ما را ز ما کردی جدا
از بارگاه الهی به موسی (ع) وحی رسید که ای موسی ، تو بندۀ ما را از ما جدا کردی .
تو برای وصل کردن آمدی / یا خود از بهرِ بُریدن آمدی ؟
آیا تو برای پیوند دادن بندگان به حضرت حق آمده ای یا برای بریدن این پیوند ؟
تا توانی پا مَنِه اندر فراق / اَبعضُ الاَشیاء عِندی اَلطّلاق
تا توانی در عرصه فراق و جدایی گام مسپار زیرا ناپسندترین چیزها در نزد من طلاق و جدایی است . [ اشاره به حدیث « ناپسندترین حلال در نزد خداوند طلاق است » ( احادیث مثنوی ، ص 58 ) ]
هر کسی را سیرتی بنهاده ام / هر کسی را اصطلاحی داده ام
من در وجودِ هر کسی ، خوی و عادتی قرار داده ام و به هر کسی شیوه ای خاص در بیان مقصود و منظور خود داده ام . [ مصراع اول ناظر است به آیه 22 سوره روم « و از نشانه های او آفریدن انسان ها و زمین است و گوناگونی زبان ها و رنگ های شماست . اندرین نشانه ها ، حجت هاست مر دانایان را » ]
در حقِ او مَدح و ، در حقِ تو ذَم / در حقِ او شَهد و ، در حقِ تو سَم
آن سخنان نسبت به حال و مرتبۀ استعداد او مدح و ستایش است . یعنی آن سخنان ساده و پیش پا افتاده نسبت به سطح درک و شعور چوپان ، واقعاََ مدح و ستایش حق تعالی است . ولی همان سخنان نسبت به حال و مرتبۀ استعداد تو (موسی) نکوهش و بدگویی حق تعالی است . چنانکه چیزی برای ذائقۀ او همانند عسل ، شیرین می نماید . ولی برای ذائقۀ تو ، سمّ ناگوار . ( شرح کفافی ، ج 2 ، ص 181 ) . [ بنابراین هر انسان خداشناسی ، با زبان و شیوه ای ، حق تعالی را عبادت می کند و جای هیچگونه ایرادی نیست ]
ما بَری از پاک و ناپاکی همه / از گِرانجانی و ، چالاکی همه
خداوند می فرماید : ذات ما از پاکی و ناپاکی بری و مبرّاست . یعنی از مرتبۀ تنزیه و تشبیه بالاتر است و نیز از هر روحی که در عبادت سست است و یا چالاک . ( گرانجانی = سستی ، پیری ) . [ مصراع اول ناظر است به اینکه حق تعالی در مرتبۀ ذات ، هیچگونه تعیّن و قیدی ندارد و از هر گونه صفات اعمّ از ثبوتیه و سلبیه ، پاک و مبرّاست . امام علی (ع) می فرمایند : « کمال یکتایی ذات بیچونِ الهی ، نفی هر گونه صفت از اوست » ( نهج البلاغه فیض الاسلام ، خطبۀ 1 ) . صفات و اسماء حضرت حق تعالی عین ذاتِ اوست و هیچگونه دویی و مباینتی میان ذات و صفات او نیست .
من نکردم امر تا سودی کنم / بلکه تا بر بندگان جُودی کنم
من اگر به بندگانم گفتم که عبادت ام کنید . منظورم این نبود تا سودی ببرم . بلکه خواستم بر بندگانم جود و بخششی کنم .
هِندوان را اصطلاحِ هِند مدح / سِندیان را اصطلاح سِند مدح
برای مثال ، هندوها با تعابیر هندی خدا را ستایش و عبادت می کنند . و سندی ها نیز با تعابیر و اصطلاحات ویژه خود خدا را ستایش می کنند . [ سِند = یکی از ایالاتِ غربی پاکستان که رودخانه سِند آن را مشروب می سازد . ( لغت نامه دهخدا ، ج 29 ، ص 657 ) . مقصود این است که ستایش و پرستش حق تعالی را نمی توان در قالب هایی محدود کرد . در اینجا «هندوان» می تواند نظر به اهالی هندوستان داشته باشد نه فرقه ای خاص . ]
من نگردم پاک از تسبیحشان / پاک هم ایشان شوند و دُرفشان
من از تقدیس و تسبیح بندگانم ، پاک و مقدس نمی شوم . بلکه این آنان اند که بر اثر این عمل ، پاک می شوند و اذکاری همچون مروارید از زبانشان فرو می پاشد .
ما زبان را ننگریم و قال را / ما درون را بنگریم و حال را
ما که حق تعالی هستیم به زبان و گفتار مردمان کاری نداریم . بلکه با قلب و درون آنان کار داریم . [ اشاره است به حدیث « همانا خداوند ، ننگرد به صورت ها و دارایی شما بلکه نگرد به دل ها و رفتار شما » ( احادیث مثنوی ، ص 59 ) ]
ناظرِ قلبیم ، اگر خاشع بُوَد / گر چه گفتِ لفظ ، ناخاشع رَوَد
اگر قلب فروتن و خاشع باشد . ما به قلب می نگریم . هر چند که ظاهر گفتار ، نرم و فروتن نباشد . [ از همین روست که حضرت مولانا ، شَطحیات و طامات صوفیان اهل سُکر را به دید توسّع و قبول می نگرد . ]
ز آنکه دل جوهر بُوَد ، گفتن عَرَض / پس طفیل آمد عَرَض ، جوهر غَرَض
زیرا قلب به منزلۀ جوهر است و گفتار ، عَرَض محسوب می شود . بنابراین ، عَرَض ، تابع جوهر است و منظور و غَرَض اصلی ، همان جوهر است . [ بحثِ جوهر و عَرَض ، در بیت 2110 دفتر اوّل آمده است . ]
چند از این الفاظ و اِضمار و مَجاز ؟ / سوز خواهم ، سوز با آن سوز ساز
تا کی می خواهی با این کلمات پر پیچ و تاب و پر رمز و راز و آکنده از مجاز سخن بگویی ؟ من آتش پر اخگر عشق را خواهانم . با آن عشق بسوز و بساز .
آتشی از عشق در جان برفروز / سر به سر فکر و عبارت را بسوز
ای کسی که دلبستۀ قیل و قالی ، از عشق الهی در قلب و جانت آتشی برافروز و اندیشه و عبارت را یکسره بسوزان .
موسیا ، آداب دانان دیگرند / سوخته جان و روانان دیگرند
در اینجا حق تعالی دوباره به حضرت موسی (ع) خطاب می کند : ای موسی ، در میان بندگان من ، آنها که رعایت آداب می کنند نوعی دیگراند و آنان که بر جان و روانشان ، شرر عشق الهی افتاده نوعی دیگر . [ البته مولانا در هیچ مرتبه ای آداب شریعت را ساقط ندانسته است . بلکه نقدِ او در اینجا متوجه کسانی است که آداب را چنان اهمیت می دهند که جوهر معرفت دینی را تباه می سازند . ]
عاشقان را هر نَفَس سوزیدنی است / بر دهِ ویران ، خِراج و عُشر نیست
عاشقان سوخته دل ، هر دَم در آتشِ عشق الهی می سوزند . زیرا از روستای ویران شده ، خراج و عُشر نمی گیرند .
خِراج = محصول زمین ، هر آنچه حاکم از رعایا گیرد و گفته اند که خِراج آن چیزی است که از حاصل مزروعات گیرند . ( فرهنگ نفیسی ، ج 2 ، ص 1239 )
عُشر = به معنی ده یک اموال که می ستانند . ( فرهنگ نفیسی ، ج 4 ، ص 2357 )
در اینجا حال عاشق به روستای ویران تشبیه شده است . بنابراین عاشق مقیّد به رسوم و تشریفات ظاهری نیست .
گر خطا گوید ورا ، خاطی مگو / ور بُوَد پُر خون شهید ، آن را مشو
اگر عاشق دل سوخته بر حسب ظاهر ، سخنی به خطا هم گفت . تو او را خطاکار مدان . و اگر شهید ، غرق در خون هم که باشد نیازی نیست او را غسل دهی .
خون ، شهیدان را ز آب اولاترست / این خطا از صد صواب اولاترست
برای شهیدان ، خون پسندیده تر از آب است و این خطایی که عاشق بر زبان می راند از صد درستی هم پسندیده تر و بهتر است .
در درونِ کعبه رسمِ قبله نیست / چه غم ار غوّاص را پاچیله نیست ؟
در داخل کعبه ، آداب یافتن قبله وجود ندارد . اگر شناگر پاپوش نداشته باشد چه غمی بر اوست . ( پاچیله = کفش و پاافزار ، نوعی کفش که برای کوبیدن برف به پا کنند ) . [ نیکلسون می گوید : صورِ خارجی بر عارفِ واصل به حق ، همان اندازه بی فایده است که آدابِ یافتن قبله بر مسلمان اندرون کعبه ، یا پای افزار مخصوص برف ( که مانع فرو رفتن است ) بر غواصِ غرقه اندر دریا . ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر دوم ، ص 776 ) ]
تو ز سرمستان قلاووزی مجو / جامه چاکان را چه فرمایی رفو ؟
تو نباید از شوریدگان سرمست ، انتظار رهبری و دستگیری داشته باشی . چگونه تو کسی را که لباس های پاره دارد امر به رفو کردن می کنی . [ این طایفه از صوفیان را سالکِ مجذوب ( = شرح بیت 3191 دفتر اول ) گویند . ]
ملّتِ عشق از همه دین ها جداست / عاشقان را ملّت و مذهب خداست
آیین عشق از همۀ دین ها و آیین ها جُداست . دین و مذهب عاشقان همانا خداست .
لعل را گر مُهر نَبوَد ، باک نیست / عشق در دریای غم ، غمناک نیست
اگر لعل ، مُهر و نشانی نداشته باشد ، باکی نیست . عشق در دریای اندوه ، اندوهگین نشود . [ لعل به خودی خود ارزش ندارد چه مُهر داشته باشد یا نداشته باشد و یا به صورت سکه درآمده باشد و یا در نیامده باشد . زیرا ارزش و بهای لعل به شکل و هیأت ظاهری آن بستگی ندارد . بلکه ذاتاََ ارزشمند است . همینطور عاشق صادق چه مقیّد به آداب و رسوم شرعی باشد و چه نباشد باکی بر او نیست . هر چند که اگر به آداب شرع درآید نور علا نور است . ( شرح کبیر انقروی ، دفتر دوم ، جزو دوم ، ص 620 و شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 163 ) ]
دکلمه عتاب کردن حق تعالی موسی را
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر دوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات
متاسفانه بیت 1751 به نطر دستکاری شده
در اصل این هست
وحی آمد سوی موسی از خدا
بندهٔ ما را ز ما کردی جدا
تو برای وصل کردن آمدی
نی برای فصل کردن آمدی
سلام . در نهایت معنای بیت تغییر نمی کند . این دستکاری نیست . نسخه های مختلفی از مثنوی وجود دارد . نسخه مورد استفاده این شارح بدین صورت است .
سلام دوست عزیز نویسنده و بنیان گذار سایت خواستم صمیمانه از شما تشکر و قدر دانی کنم بابت زحماتی که کشدید و شرح و تفسیر هر بیت را قرار دادید
سپاس گذارم
سلام و خسته نباشید…عالی دمتون گرم.
یه پیشنهاد
در حد همین مقدار شرحی که دادین کاش فایل صوتی هم بود …هربیت خونده بشه و با همین مقدار شرحی که آوردین …کاش اینکار رو میکردین …بینظیر میشد
سلام من صمیمانه از ته قلب ممنون و سپاس گذار شما هستم، واقعا زندگی من با این ابیات و تفسیر عوض شده