در خلوت رفتن داود تا هر چه حق است پیدا شود | شرح و تفسیر

در خلوت رفتن داود تا هر چه حق است پیدا شود | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

در خلوت رفتن داود تا هر چه حق است پیدا شود | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 2415 تا 2441

نام حکایت : حکایت آن شخص که در عهد داود نبی شب و روز دعا می کرد

بخش : 7 از 11 ( در خلوت رفتن داود تا هر چه حق است پیدا شود )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت آن شخص که در عهد داود نبی شب و روز دعا می کرد

مردی در زمان حضرت داود (ع) ، پیوسته اینگونه دعا می کرد : « خداوندا رزق و روزیِ بی زحمت و مشقّتی به من عطا فرما » مردم وقتی که دعاهای به ظاهر یاوه و بی اساسِ او را می شنیدند مسخره اش می کردند . ولی او به تَسخُرها وقعی نمی نهاد و همچنان به کارِ دعا و نیایش و درخواستِ روزیِ بی زحمت مشغول بود . تا اینکه روزی غرقِ در دعا بود که گاوی یله ، دوان دوان به درِ خانۀ او آمد و با ضرباتِ شاخِ ستبر و تیزش قفل و بندِ در را شکست و درونِ خانه شد و آن مرد ، بیدرنگ دست و

متن کامل « حکایت آن شخص که در عهد داود نبی شب و روز دعا می کرد » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار در خلوت رفتن داود تا هر چه حق است پیدا شود

ابیات 2415 الی 2441

2415) در فروبست و ، برفت آنگه شتاب / سویِ محراب و ، دعایِ مُستجاب

2416) حق نمودش ، آنچه بنمودش ، تمام / گشت واقف بر سزایِ انتقام

2417) روزِ دیگر جمله خصمان آمدند / پیشِ داودِ پیمبر صف زدند

2418) همچنان آن ماجَراها باز رفت / زود زد آن مدّعی تشنیعِ زفت

2419) گفت داودش : خَمُش کُن ، رو بِهِل / این مسلمان را ز گاوت کن بحل

2420) چون خدا پوشید بر تو ای جوان / رَو خَمُش کُن ، حقِ ستّاری بدان

2421) گفت : واویلی چه حکم است این ؟ چه داد ؟ / از پیِ من شرعِ نو خواهی نهاد ؟

2422) رفته است آوازۀ عدلت چنان / که معطّر شد زمین و آسمان

2423) بر سگانِ کور این اِستم نرفت / زین تعدّی سنگ و کُه بشکافت تفت

2424) همچنین تشنیع می زد بر ملا / کالصّلا هنگامِ ظلم است ، اَلصّلا

2425) بعد از آن داود گفتش : کای عَنود / جمله مالِ خویش او را بخش زود

2426) ورنه کارت سخت گردد ، گفتمت / تا نگردد ظاهر بر وَی اِستمت

2427) خاک بر سر کرد و ، جامه بر درید / که به هر دَم می کنی ظلمی مَزید ؟

2428) یک دمی دیگر بر این تشنیع راند / باز داودش به پیشِ خویش خواند

2429) گفت : چون بختت نَبوَد ای بخت کور / ظلمت آمد اندک اندک در ظهور

2430) ریده یی ، آنگاه صدر و پیشگاه ؟ / ای دریغ از چون تو خر خاشاک و کاه

2431) رَو ، که فرزندانِ تو با جُفتِ تو / بندگانِ او شدند ، افزون مگو

2432) سنگ بر سینه همی زد با دو دست / می دوید از جهلِ خود بالا و پست

2433) خلق هم اندر مَلامت آمدند / کز ضمیرِ کار او غافل بُدند

2434) ظالم از مظلوم کی داند ، کسی / کو بُوَد سُخرۀ هوا همچون خسی ؟

2435) ظالم از مظلوم ، آن کس پی بَرَد / کو سرِ نَفسِ ظَلومِ خود بُرَد

2436) ورنه آن ظالم که نَفس است ، از درون / خصمِ مظلومان بُوَد او از جنون

2437) سگ هماره حمله بر مسکین کند / تا تواند زخم بر مسکین زند

2438) شرم ، شیران راست ، نَی سگ را ، بدان / که نگیرد صید از همسایگان

2439) عامۀ مظلوم کُش ، ظالم پَرَست / از کمین ، سگ سان سویِ داود جَست

2440) روی در داود کردند آن فریق  / کِای نبیِ مُجتَبی ، بر ما شفیق

2441) این نشاید از تو ، کین ظلمی ست فاش / قهر کردی بی گناهی را به لاش

شرح و تفسیر در خلوت رفتن داود تا هر چه حق است پیدا شود

در فروبست و ، برفت آنگه شتاب / سویِ محراب و ، دعایِ مُستجاب


سپس حضرت داود (ع) در را بست و با شتاب به سوی محرابِ عبادت رفت . همان جایی که امیدِ اجابت دعا می رود . [ صوفیان در باب خلوت و عزلت گفته اند : بدان که خلوت عبارت است از اجتناب و احتراز از مخالطت خلق و منقطع شدن از اغیار و اصل عزلت ، معزول گردانیدن حواس است از تصرف در محسوسات که هر محنت که به روح می رسد بواسطۀ آثارِ صفتِ نفس است که از روزنۀ حواس درمی آید و روحِ پاک را تیره و مکدّر می سازد … پس سالک را از خلوت و عزلت چاره نباشد تا بدان سبب معزول گرداند حواس را از ادراک محسوسات که او را معزول گردانیده اند از مشاهدۀ غیبیات ( لب لباب مثنوی ، ص 234 ) باز گفته اند : محادثه و سخن گفتن ، سرّ است با حق . بطوریکه غیر او را نبیند . این حقیقت خلوت و معنای آن است ( اصطلاحات الصوفیه ، ص 34 ) ]

حق نمودش ، آنچه بنمودش ، تمام / گشت واقف بر سزایِ انتقام


حضرت حق تعالی آنچه لازم بود کاملاََ به داود نشان داد و او به اصلِ ماجرا پی برد و و دانست که چه کسی سزاوارِ انتقام است . [ متوجه شد که ظالم حقیقی کیست و مظلومِ حقیقی چه کسی است ]

روزِ دیگر جمله خصمان آمدند / پیشِ داودِ پیمبر صف زدند


روز بعد ، متخاصمین و دیگر کسان حاضر شدند و در برابرِ حضرتِ داود (ع) صف کشیدند .

همچنان آن ماجَراها باز رفت / زود زد آن مدّعی تشنیعِ زفت


دوباره همان ماجراهای پیشین تکرار شد یعنی ان مدّعی به آن مردِ فقیر مجال نداد و شرع کرد به بدگویی و ناسزا پراکنی . [ تشنیع = ناسزاگویی ]

حکم کردن داود (ع) بر صاحب گاو که از سرِ گاو برخیز


گفت داودش : خَمُش کُن ، رو بِهِل / این مسلمان را ز گاوت کن بحل


حضرت داود (ع) به آن مدّعی گفت : خاموش شو و دست از دعاویت بردار و آن مردِ فقیر را کع گاوت را کشته حلال کن و خلاصه بیا و از این دعوی صرفِ نظر کن .

چون خدا پوشید بر تو ای جوان / رَو خَمُش کُن ، حقِ ستّاری بدان


ای جوان چون خداوند اعمالِ ناشایست تو را تا کنون پوشانیده و آن را برای کسی فاش نکرده ، تو نیز برو ، حرفی نزن و حقِ آن پوشانندۀ معایب را بجای آر .

گفت : واویلی چه حکم است این ؟ چه داد ؟ / از پیِ من شرعِ نو خواهی نهاد ؟


آن مدّعی گفت : ای داد ، ای فریاد ، این دیگر چه قضاوت و چه عدالتی است ؟ آیا برای من دینی جدید آورده ای ؟ در کدام دین حقِ کسی را به دیگری می دهند ؟

رفته است آوازۀ عدلت چنان / که معطّر شد زمین و آسمان


در حالی که شهرتِ عدالت و دادگری تو چنان فراگیر شده که زمین و آسمان از تو عطرآگین شده است .

بر سگانِ کور این اِستم نرفت / زین تعدّی سنگ و کُه بشکافت تفت


امّا این قضاوتی که اینک در حقِ من کردی چنان ستمگرانه است که حتّی این ستم بر سگانِ کور نیز نرفته است و از این تجاوز و پایمال شدن حقوق ، حتّی کوه و سنگ نیز از هم شکافت .

همچنین تشنیع می زد بر ملا / کالصّلا هنگامِ ظلم است ، اَلصّلا


آن مدّعی همینطور بی وقفه در حضور مردم ، بد و بیراه می گفت و فریاد می زد . آهای مردم بدانید که این زمانه ، زمانۀ ظلم و ستم است .

حکم کردن داود (ع) بر صاحب گاو که جمله مال خود را به وی دِه


بعد از آن داود گفتش : کای عَنود / جمله مالِ خویش او را بخش زود


سپس حضرت داود (ع) به آن مدّعی گفت : ای ستیزه گر ، هر چه زودتر همۀ اموالِ خود را به آن مردِ فقیر ببخش .

ورنه کارت سخت گردد ، گفتمت / تا نگردد ظاهر بر وَی اِستمت


واِلّا کارت خیلی سخت خواهد شد و من این را به تو گفتم تا ستمکاری تو معلوم نشود .

خاک بر سر کرد و ، جامه بر درید / که به هر دَم می کنی ظلمی مَزید ؟


صاحبِ گاو ، این بار نیز متنبّه نشد و خاک بر سرش ریخت و یقه اش را پاره کرد و فریاد زد : ای داود ، هر لحظه ستمی بیشتر از پیش وارد می کنی .

یک دمی دیگر بر این تشنیع راند / باز داودش به پیشِ خویش خواند


آن مدّعی بارِ دیگر شروع کرد به ناسزاگویی و امّا حضرت داود (ع) دوباره او را نزدِ خود خواند .

گفت : چون بختت نَبوَد ای بخت کور / ظلمت آمد اندک اندک در ظهور


حضرت داود (ع) به آن مرد گفت : ای نگون بخت چون بخت با تو همراهی نکرد . خویِ ظالمانۀ تو که در نهادت مخفی بود اندک اندک به ظهور می رسد .

ریده یی ، آنگاه صدر و پیشگاه ؟ / ای دریغ از چون تو خر خاشاک و کاه


تو در مَثَل مانندِ کسی هستی که ریده است و تازه می خواهد در صدرِ مجلس هم ( که مخصوص بزرگان و محتشمان است ) بنشیند . واقعاََ که حیف کاه و جو برای الاغی مثلِ تو .

رَو ، که فرزندانِ تو با جُفتِ تو / بندگانِ او شدند ، افزون مگو


برو که حتّی فرزندان و همسرِ تو نیز غلامِ این مردِ فقیر شده اند . پس دیگر حرفِ زیادی نزن .

سنگ بر سینه همی زد با دو دست / می دوید از جهلِ خود بالا و پست


صاحبِ گاو ، این دفعه چنان بی تاب شده بود که دو دستی سنگ بر سینه اش می کوفت و از شدّتِ غفلت و نادانی بالا و پایین می دوید .

خلق هم اندر مَلامت آمدند / کز ضمیرِ کار او غافل بُدند


مردم که از اصلِ کارِ آن شخص خبر نداشتند . به گمانِ اینکه حکمِ داود (ع) ناعادلانه است . ا را موردِ نکوهش قرار دادند .

ظالم از مظلوم کی داند ، کسی / کو بُوَد سُخرۀ هوا همچون خسی ؟


زیرا کسی که همچون خَس و خاشاکی بی مقدار ، مقهورِ هوای نفسِ خود باشد کی می تواند قوۀ تمیز و تشخیص بدست آورد و ظالم را از مظلوم باز شناسد ؟ یعنی نمی تواند تشخیص دهد .

ظالم از مظلوم ، آن کس پی بَرَد / کو سرِ نَفسِ ظَلومِ خود بُرَد


کسی می تواند ظالم را از مظلوم بازشناسد که سَرِ نَفسِ ستمگرِ خود را بُریده باشد . [ بنابراین کسی که مقهورِ هواهای نفسانی است . قدرتِ تشخیصِ ظالم را از مظلوم ندارد . زیرا اغراض نفسانی و هواهای شیطانی حجابِ دیدۀ باطن شود . ]

ورنه آن ظالم که نَفس است ، از درون / خصمِ مظلومان بُوَد او از جنون


و اِلّا آن نفسِ ستمکار که در باطنِ انسان کمین کرده بر اثرِ جنون ، دشمنِ هر مظلومی است .

سگ هماره حمله بر مسکین کند / تا تواند زخم بر مسکین زند


برای مثال ، همیشه سگ ها به آدم های بینوا و ناتوان حمله می کنند و می کوشند تا بینوایان را زخمی کنند .

شرم ، شیران راست ، نَی سگ را ، بدان / که نگیرد صید از همسایگان


شرم و حیا مختصِ شیران است نه سگان ، این را نیز بدان که شیر هیچوقت از همسایگانش شکار نمی کند . [ «بدان» در اینجا می تواند به عنوان بیان کننده دلیل نیز بکار رود یعنی ، به آن دلیل که شیران از همسایگان خود شکار نمی کنند . ]

عامۀ مظلوم کُش ، ظالم پَرَست / از کمین ، سگ سان سویِ داود جَست


عوام الناس که طبعاََ مظلوم کُش و ظالم پَرست هستند مانندِ سگان از کمینگاهِ خود بدر آمدند و به داود هجوم آوردند و او را نکوهیدند . [ مظلوم کش و ظالم پرست = خصلت عمومی مردمان چنین است . ضعیف را پایمال می کنند و ستمگران را یاری می دهند و به مدح و ستایش آنها می پردازند . ]

روی در داود کردند آن فریق  / کِای نبیِ مُجتَبی ، بر ما شفیق


آن گروهِ سرزنش کننده ، روی به حضرتِ داود (ع) کرده و گفتند : ای پیامبر برگزیده و ای کسی که نسبت به ما مهر می ورزی .

این نشاید از تو ، کین ظلمی ست فاش / قهر کردی بی گناهی را به لاش


این قضاوت شایسته مقامِ تو نیست . چرا که این قضاوت ، انصافاََ ستمی اشکار است . بی هیچ دلیلی ، بیگناهی را محکوم کردی . [ لاش = مخفف لاشی ء به معنی هیچ چیز ، در اینجا یعنی بی هیچ دلیل و شاهدی ]

شرح و تفسیر بخش قبل                       شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه در خلوت رفتن داود تا هر چه حق است پیدا شود

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟