تشبیه بند و دام قضا به صورت پنهان به اثر پیدا | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
تشبیه بند و دام قضا به صورت پنهان به اثر پیدا | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 1650 تا 1677
نام حکایت : حکایت درویشی که در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت خلوت
بخش : 4 از 11 ( تشبیه بند و دام قضا به صورت پنهان به اثر پیدا )
خلاصه حکایت درویشی که در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت خلوت
درویشی در کوهساری به دور از خلق می زیست . در آن کوهسار ، درختان سیب و گلابی و انار ، فراوان یافت می شد و او از آن تغذیه می کرد و در همانجا نیز به مراقبه و ذکر و فکر مشغول بود . روزی آن درویش با خدای خود عهد می کند که هرگز میوه ای از درخت نچیند و تنها به میوه هایی بسنده کند که باد از شاخساران بر زمین می ریزد .درویش مدّتی بر این پیمان ، پایدار ماند تا آنکه قضای الهی ، امتحانی برای او رقم زد . از آن پس دیگر هیچ میوه ای از شاخه ها بر زمین نمی ریخت و …
متن کامل « حکایت درویشی که در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت خلوت » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
متن کامل اشعار تشبیه بند و دام قضا به صورت پنهان به اثر پیدا
ابیات 1650 الی 1677
1650) بینی اندر دلق ، مهتر زاده یی / سر برهنه در بلا افتاده یی
1651) در هوایِ نابکاری سوخته / اَقمِشه و املاکِ خود بفروخته
1652) خان و مان رفته ، شده بدنام و خوار / کام دشمن می رود ، اِدباروار
1653) زاهدی بیند ، بگوید : ای کیا / همّتی می دار از بهرِ خدا
1654) کاندرین اِدبارِ زشت افتاده ام / مال و زرّ و نعمت از کف داده ام
1655) همّتی تا بو که من زین وارَهم / زین گِلِ تیره بُوَد که برجَهَم
1656) این دعا می خواهد او از عام و خاص / کِالخَلاصُ وَالخَلاصُ وَالخَلاص
1657) دست باز و پای ، باز و ، بند نی / نَی مُوَکِل بر سرش ، نی آهنی
1658) از کدامین بند می جویی خلاص ؟ / و از کدامین حبس می جویی مَناص ؟
1659) بندِ تقدیر و قضایِ مُختفی / که نبیند آن بجز جانِ صَفی
1660) گر چه پیدا نیست آن ، در مَکمَن است / بدتر از زندان و ، بندِ آهن است
1661) ز آنکه آهنگر مر آن را بشکند / حُفره گر هم خشتِ زندان بَرکند
1662) ای عجب این بندِ پنهانِ گِران / عاجز از تکسیر آن آهنگران
1663) دیدنِ آن بند ، احمد را رسد / بر گلویِ بسته ، حَبلَُ مِن مَسَد
1664) دید بر پشتِ عیالِ بُولَهَب / تنگِ هیزم گفت : حَمّالة حَطَب
1665) حبل و هیزم را جز او چشمی ندید / که پدید آید برو هر ناپدید
1666) باقیانش ، جمله تأویلی کنند / کین ز بیهوشی ست و ، ایشان هوشمند
1667) لیک از تأثیرِ آن ، پشتش دو تُو / گشته و ، نالان شده او پیشِ تو
1668) که دعایی ، همّتی تا وارَهم / تا از این بندِ نهان بیرون جهم
1669) آن که بیند این علامت ها پدید / چون نداند او شقی را از سعید ؟
1670) داند و پوشد به امرِ ذوالجلال / که نداند کشفِ رازِ حق حلال
1671) این سخن پایان ندارد آن فقیر / از مَجاعت شد زبون و ، تن اسیر
1672) پنج روز آن باد ، امرودی نریخت / ز آتشِ جُوعش صبوری می گریخت
1673) بر سرِ شاخی مُرودی چند دید / بازصبری کرد و ، خود را واکشید
1674) باد آمد ، شاخ را سرزیر کرد / طبع را بر خوردن آن ، چیر کرد
1675) جوع و ضعف و قوّتِ جذب قضا / کرد زاهد را ز نذرش بی وفا
1676) چونکه از امرود بُن میوه سُکُست / گشت اندر نذر و عهدِ خویش سُست
1677) هم در آن دم گوشمالِ حق رسید / چشمِ او بگشاد و گوشِ او کشید
شرح و تفسیر تشبیه بند و دام قضا به صورت پنهان به اثر پیدا
بینی اندر دلق ، مهتر زاده یی / سر برهنه در بلا افتاده یی
برای مثال ، گاه ممکن است بزرگزاده ای را ببینی که جامه ای ژنده پوشیده و سری برهنه و حالی پریشان دارد . گویی که به مصیبتی گرفتار آمده است . [ این تمثیل نیز در بیان دیدن دام و عاجز ماندن در احتراز از آن است به سبب قهر و غلبۀ تقدیر بر تدبیر آدمی . ]
در هوایِ نابکاری سوخته / اَقمِشه و املاکِ خود بفروخته
آن بزرگزاده در هوای عشقِ زنی فاحشه سوخته و مال و اثاثِ خانۀ خود را نیز فروخته و از دست داده است . [ نابکار = بدکار ، فرومایه ، فاحشه ، فاجره / اَقمِشه = جمع قماش به معنی اسباب و اثاث ، رخت ]
خان و مان رفته ، شده بدنام و خوار / کام دشمن می رود ، اِدباروار
خانمانش بر بادِ فنا رفته و خوار و زار شده و با نگون بختی دشمن کام شده است یعنی دل دشمنان را شاد کرده است . [ دشمن کام = موافقِ کامِ دشمن که نَفسِ امّاره است می رود ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 88 ) ]
زاهدی بیند ، بگوید : ای کیا / همّتی می دار از بهرِ خدا
آن بزرگزاده در این حال ، به هر پارسا و عابدی که می رسد می گوید : ای بزرگوار برای رضای خدا هم که شده در حقِ من همّتی کن .
کاندرین اِدبارِ زشت افتاده ام / مال و زرّ و نعمت از کف داده ام
زیرا دچار این نگون بختی شده ام و اموال و نقدینه و دارایی خود را از دست داده ام .
همّتی تا بو که من زین وارَهم / زین گِلِ تیره بُوَد که برجَهَم
همّتی بدرقۀ راهِ من بکن شاید از این نگون بختی خلاص شوم . و از گِلِ سیاه بدبختی و یا مادیّتِ دنیا و شهوات نجات یابم .
این دعا می خواهد او از عام و خاص / کِالخَلاصُ وَالخَلاصُ وَالخَلاص
آن نگون بخت این دعا را از عام و خاصِ مردم می خواهد که در حقِ او دعای خلاصی بخوانند و او دائماََ می گوید : خلاصی می خواهم ، خلاصی می خواهم ، خلاصی می خواهم .
دست باز و پای ، باز و ، بند نی / نَی مُوَکِل بر سرش ، نی آهنی
بر حسبِ ظاهر ، دست و پای او باز است و هیچ قید و بندی نیز ندارد و ظاهراََ مأموری نیز مواظب او نیست و هیچ طوقِ آهنینی هم بر گردن او نیست .
از کدامین بند می جویی خلاص ؟ / و از کدامین حبس می جویی مَناص ؟
کسی نیست که به این خودباختۀ سرگشته بگوید : آخر از کئام قفل و زنجیری می خواهی خلاص شوی ؟ و از کدام زندان می خواهی رها شوی ؟ مناص = شرح بیت 1502 دفتر سوم ]
بندِ تقدیر و قضایِ مُختفی / که نبیند آن بجز جانِ صَفی
آن بینوا می خواهد از قید و بندِ تقدیر و قضای ناپیدای الهی خلاصی یابد در حالی که آن قید و بندِ قضای الهی را تنها پاکدلان توانند دید .
گر چه پیدا نیست آن ، در مَکمَن است / بدتر از زندان و ، بندِ آهن است
اگر چه قیدو بندِ تقدیر و قضای الهی آشکار نیست و در کمینگاه است امّا بدان که این قید و بند از هر زندان و زنجیر آهنی سخت تر و بدتر است . [ مَکمَن = کمینگاه ، نهانگاه ]
ز آنکه آهنگر مر آن را بشکند / حُفره گر هم خشتِ زندان بَرکند
زیرا آهنگر می تواند آن زنجیرهای آهنین را پاره پاره کند و نقب زن نیز می تواند خشت های زندان را از جا درآورد . [ حُفره گر = حفره بُر ، نقب زن ]
ای عجب این بندِ پنهانِ گِران / عاجز از تکسیر آن آهنگران
تعجب از این است که این زنجیر نهانی ، یعنی قضای حضرت حق ، به گونه ای است که آهنگران نمی توانند آن را بشکنند . [ تکسیر = شکستن ، ریز ریز کردن ]
دیدنِ آن بند ، احمد را رسد / بر گلویِ بسته ، حَبلَُ مِن مَسَد
دیدنِ زنجیرِ قضا تنها کارِ حضرتِ ختمی مرتبت (ص) و ( وارثان به حق ) اوست یعنی فقط انبیاء و اولیاء و صاحبدلان شایستۀ دیدنِ چنین چیزی هستند . چنین بندِ پنهانی بر گردن زنِ ابولهب بسته شده بود . کسی آن بند را نمی دید مگر حضرت رسول اکرم (ص) .
دید بر پشتِ عیالِ بُولَهَب / تنگِ هیزم گفت : حَمّالة حَطَب
حضرت رسول اکرم (ص) بر پشتِ زنِ ابولهب پشتۀ هیزم را دید و به او لقبِ « هیزم کش » داد . [ دو بیت اخیر اشاره است به آیه 4 و 5 سورۀ مَسَد « و زن وی (ابولهب) کِشندۀ پشتۀ هیزم است و بر گردنش رَسنی از لیفِ تافتۀ خرمابُن » رجوع شود به شرح بیت 420 دفتر دوم ]
حبل و هیزم را جز او چشمی ندید / که پدید آید برو هر ناپدید
ریسمان و پشتۀ هیزم را هیچ بیننده ای ندید مگر حضرت رسول اکرم (ص) ، زیرا که هر امرِ نهان در نظرِ آن حضرت عیان بود .
باقیانش ، جمله تأویلی کنند / کین ز بیهوشی ست و ، ایشان هوشمند
وجه اوّل معنی : اگر مرجع ضمیر «ش» را حضرت رسول اکرم (ص) بدانیم ، معنی اینست : غیر از آن حضرت ( و وارثان بحقش ) دیگر مردم به علتِ بی خبری و غفلت در شرح این موضوع ، به راهِ تأویل قدم نهاده اند یعنی هر آنچه را که آن حضرت به طریقِ شهود و عیان می دیده ، دیگران با لفظ و بیان تأویل کرده اند . برای مثال آن حضرت ، هیمه را بر پشتِ زنِ ابولهب و رَسن را بر گردنش آنگونه که حقیقت داشت مشاهده فرمود . امّا اهلِ ظاهر فقط به صورتِ واقعه دل خوش کرده اند و گفته اند : بله ، زنِ ابولهب هیمه بر دوش حمل می کرد و بر سرِ راهِ رسول اکرم (ص) می ریخت تا پای ایشان زخمی شود . و از آن طرف ، اهلِ تأویل نیز با لفاظی و قیل و قال مدعی شده اند که اُمِ جمیل ( زن ابولهب ] از زنان اشراف بوده و امکان نداشت پشتۀ هیزم بر دوش کشد . بلکه منظور از هیمه ، بارِ گناهانی است که سبب اشتغال آتش دوزخ می شود . و آن رَسنِ فتاده بر گردن نیز تعبیری است از حقارت و خفتِ شأنِ او که با او چون اسیران و بندیان رفتار شود . این تأویل کنندگان به سبب نداشتن چشمِ باطنی و دیدۀ شهودی درنیافته اند که آن حضرت ، صورت های برزخی و ملکوتی این معانی را رویت کرده است .
وجه دوم معنی : اگر مرجعِ ضمیرِ «ش» را بزرگزادۀ نگون بخت فرض کنیم معنی بیت اینست : دیگران در شرح حالِ آن بزرگزادۀ بدبخت ، راهِ تأویل پیموده و گفته اند : این حالِ عِجز و مذلّتِ او از غفلت و نادانی وی مایه می گیرد . تو گویی که این تأویل کنندگان ، با خبر و دانا بوده اند . حال آنکه نه چنین بوده است ( شرح کبیر انقروی ، جزو دوم ، دفتر سوم ، ص 619 و 620 ، و جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 550 )
اکبرآبادی در شرح مصراعِ دوم وجهی متفاوت گفته است : دیدنِ این بند در بیهوشی از این عالم است . چه هر که نسبت به امور دنیا بیدار باشد در واقع خواب است ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 88 )
لیک از تأثیرِ آن ، پشتش دو تُو / گشته و ، نالان شده او پیشِ تو
ای کسی که حالِ آن بزرگزاده را این سان تأویل می کنی و حالِ زارِ او را ناشی از بیهوشی و نابخردی می دانی . بدان که بر اثرِ قضا و قدر پشتِ او خمیده شده بطوریکه در حضور تو می نالد و می گوید :
که دعایی ، همّتی تا وارَهم / تا از این بندِ نهان بیرون جهم
در حقِ من دعایی و همّتی کن تا از این نکبت نجات یابم و از این زنجیرِ پنهان خلاص شوم .
آن که بیند این علامت ها پدید / چون نداند او شقی را از سعید ؟
آن عارفی که علامتهای خواری و مذلّت را آشکارا مشاهده می کند چگونه ممکن است حالِ نگون بخت را از نیکبخت تمییز ندهد ؟
داند و پوشد به امرِ ذوالجلال / که نداند کشفِ رازِ حق حلال
او تمییز می دهد ولی به امر خداوندِ بزرگ آن را از نظرِ دیگران می پوشاند . زیرا آشکار کردن اسرارِ الهی روا نیست . زیرا هر کسی اهلیتِ درکِ اسرارِ الهی را ندارد .
این سخن پایان ندارد آن فقیر / از مَجاعت شد زبون و ، تن اسیر
حرف زدن در بابِ قضا و قدر و اسیرانِ قضا و قدر تمام شدنی نیست . پس بهتر است برویم به سراغِ شیخ اقطع و ببینیم کارِ او به کجا کشید . آن درویش از شدّتِ گرسنگی ، حالی زار پیدا کرد و جسمش اسیرِ ضعف شد و امکان حرکت نداشت . [ مَجاعت = گرسنگی ]
مضطر شدن فقیر نذر کرده به کندن اِمرود از درخت و گوشمالِ حق
پنج روز آن باد ، امرودی نریخت / ز آتشِ جُوعش صبوری می گریخت
پنج روز گذشت و باد ، حتی یک گلابی از درخت فرو نیفکند و بر اثرِ شدّتِ گرسنگی ، صبر و طاقت آن درویش نیز به پایان رسید .
بر سرِ شاخی مُرودی چند دید / بازصبری کرد و ، خود را واکشید
شیخ اقطع ، چند دانه گلابی بر سرِ شاخه دید ولی باز هم صبر کرد و از چیدنِ آن خودداری کرد .
باد آمد ، شاخ را سرزیر کرد / طبع را بر خوردن آن ، چیر کرد
در این زمان ، بادی وزیدن گرفت و سرِ شاخه را به سوی زمین خم کرد و میلِ آن درویش به خوردن چند گلابی ، شدّت گرفت .
جوع و ضعف و قوّتِ جذب قضا / کرد زاهد را ز نذرش بی وفا
گرسنگی و ضعفِ بدن از یک طرف و نیروی کشش قضا از طرفِ دیگر ، آن درویش زاهد را وادار به پیمان شکنی کرد .
چونکه از امرود بُن میوه سُکُست / گشت اندر نذر و عهدِ خویش سُست
همینکه از درختِ گلابی ، میوه ای چید و نسبت به عهد و پیمانِ خود سستی ورزید [ ادامه مطلب در بیت بعد ]
هم در آن دم گوشمالِ حق رسید / چشمِ او بگشاد و گوشِ او کشید
در همان آن ، کیفرِ الهی فرود آمد و موجبِ باز شدن چشمانِ غفلت زدۀ باطنی او شد و گوشِ او را کشید و تنبیه اش کرد .
دکلمه تشبیه بند و دام قضا به صورت پنهان به اثر پیدا
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات