اشارت آمدن از غیب به شیخ که دو سال گرفتی و دادی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
اشارت آمدن از غیب به شیخ که دو سال گرفتی و دادی | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 2786 تا 2798
نام حکایت : حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی که هفت سال روزه داشت
بخش : 6 از 19 ( اشارت آمدن از غیب به شیخ که دو سال گرفتی و دادی )
خلاصه حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی که هفت سال روزه داشت
در شهر غزنین شیخ زاهدی مقیم بود با نام محمّد و لقب سَررَزی . وی هفت سال متوالی روزه داشت و هر روز با برگ های درخت رز افطار می کرد . او در این دورانِ پُر ریاضت ، عجایب شگرفی از حضرت حق دید . ولی بدین امر قانع نبود و دوست داشت که جمالِ الهی را شهود کند . او در اثنای ریاضاتِ خود از بقای مادّی خویش ملول و دل سیر شد . پس بر ستیغِ کوهی رفت و گفت : خداوندا ، یا جمالِ بی مثالت را بر من بنما . یا خود را از بالای این کوه به زمین خواهم افکند . از حضرت حق بدو الهام شد که هنوز هنگامِ دیدارِ من نرسیده است . و اگر خود را به زمین افکنی نخواهی مُرد . شیخ از فرطِ عشق و …
متن کامل ” حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی که هفت سال روزه داشت “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل ابیات اشارت آمدن از غیب به شیخ که دو سال گرفتی و دادی
ابیات 2786 الی 2798
2786) تا دو سال این کار کرد آن مردِ کار / بعد از آن امر آمدش از کردگار
2787) بعد از این می ده ، ولی از کس مخواه / ما بدادیمت ز غیب این دستگاه
2788) هر که خواهد از تو ، از یک تا هزار / دست در زیرِ حصیری کن ، برآر
2789) هین ز گنجِ رحمتِ بی مَر بده / در کفِ تو خاک گردد زر ، بده
2790) هر چه خواهندت ، بده مندیش از آن / دادِ یزدان را تو بیش از بیش دان
2791) در عطایِ ما نه تحشیر و نه کم / نه پشیمانی نه حسرت زین کرم
2792) دست زیرِ بوریا کن ای سَنَد / از برایِ روی پوشِ چشمِ بد
2793) پس ز زیرِ بوریا پُر کن تو مشت / دِه به دستِ سائلِ بشکسته پشت
2794) بعد از این از اجرِ ناممنون بده / هر که خواهد ، گوهرِ مکنون بده
2795) رَو ، یَدُالله فَوقَ اَیدیهِم تو باش / همچو دستِ حق گِزافی رزق پاش
2796) وام داران را ز عُهده وارهان / همچو باران سبز کُن فرش جهان
2797) بود یک سالِ دگر کارش همین / که بدادی زر ز کیسۀ رَبِّ دین
2798) زر شدی خاکِ سیه ، اندر کفَش / حاتمِ طایی گدایی در صفش
شرح و تفسیر اشارت آمدن از غیب به شیخ که دو سال گرفتی و دادی
تا دو سال این کار کرد آن مردِ کار / بعد از آن امر آمدش از کردگار
آن لایق مرد تا دو سال این کار را انجام داد . سپس از بارگاه الهی فرمان رسید .
بعد از این می ده ، ولی از کس مخواه / ما بدادیمت ز غیب این دستگاه
زین پس به مردم احسان کن . ولی از کسی چیزی مخواه . ما از خزانۀ غیب این سرمایه و جاه و جلال را به تو عطا کرده ایم . [ دستگاه = سرمایه ، قدرت ، جاه و جلال ]
هر که خواهد از تو ، از یک تا هزار / دست در زیرِ حصیری کن ، برآر
هر کس از تو چیزی کم یا زیاد بخواهد دست زیر حصیر کن و آن را بیرون آور . ( یک تا هزار = کنایه از کم تا زیاد است ) [ پس هیچکس را دست خالی باز مگردان زیرا تو مظهر اسمِ «وهّاب» هستی .
هین ز گنجِ رحمتِ بی مَر بده / در کفِ تو خاک گردد زر ، بده
بهوش باش ، از گنجینۀ رحمت بی حساب (بیکران) به نیازمندان احسان کن . این خاک به دست تو طلا می شود . آنرا به فقیران بده . [ بی مَر = بی شمار ، بی حساب ]
هر چه خواهندت ، بده مندیش از آن / دادِ یزدان را تو بیش از بیش دان
هر چه که نیازمندان از تو درخواست کردند به آنان بده و از آن هیچ اندیشناک مشو . تو باید عطای الهی را بیش از بیش بدانی . [ دادِ یزدان = عطای خداوند ]
در عطایِ ما نه تحشیر و نه کم / نه پشیمانی نه حسرت زین کرم
در عطای ما هیچگونه تنگی و کاستی وجود ندارد . و نیز هیچگونه پشیمانی و حسرتی از این بخشش پیش نمی آید . ( تَحشیر = جمع کردن اموال بسیار ، تنگ گرفتن و تنگ کرده نفقه بر اهل و فرزندان و دیگران ) [ آنان که با روحیه مادی و دنیوی چیزی به کسی می بخشند . ممکن است بعدها از کارِ خود نادم و یا حسذت زده شوند . ولی عطای حق تعالی اینگونه نیست . نه کاستی می گیرد و نه از عطای خود پشیمان و منفعل می گردد . بندگان خالص و صادق خدا نیز همینگونه اند . زیرا عمل صالح را به خاطر مزد انجام نمی دهند . ]
دست زیرِ بوریا کن ای سَنَد / از برایِ روی پوشِ چشمِ بد
ای بندۀ مورد اعتماد برای آنکه کور دلان از مشاهدۀ کرامت تو پوشیده و محتجب مانند . دست به زیر حصیر ببر . ( بوریا = حصیر ) [ آنان که فقط علل و اسباب را می بینند و نه مسبب الاسباب را . در زمرۀ کوردلان اند . اینان اسباب کرامات و خوارق عادات مردان خدا را درنمی یابند . از اینرو می گوید برای اینکه کرامت خود را از این گروه پوشیده داری دست به زیر حصیر ببر و وانمود کن که زر و سیم را از آن ریر برمی داری و به فقیران می دهی . در حالی که واقعاََ نیازی بدین کار نیست . زیرا ما از عالم غیب بی هیچ واسطه و سببی آن زخارف را برای تو فراهم می آوریم . چرا که عبدِ صالح و عارف کامل ، مظهرِ اسمِ مبدّل است . لذا می تواند مشتی خاک را به طلا و اشرفی تبدیل کند . ]
پس ز زیرِ بوریا پُر کن تو مشت / دِه به دستِ سائلِ بشکسته پشت
سپس از زیر حصیر ، مشت خود را پر کن و آنرا به دست گدای عاجز بده .
بعد از این از اجرِ ناممنون بده / هر که خواهد ، گوهرِ مکنون بده
زین پس احسانی ناگسستنی داشته باش . بطوریکه هر کس چیزی از تو خواست بدوگوهر گرانبها بده . [ سَنَد = تکیه گاه ، در اینجا شخص مورد اعتماد / اجرِ ناممنون = این تعبیر در تعدادی از آیات قرآن از جمله : آیه 8 سورۀ فصلّت ، آیه 3 سورۀ قلم ، آیه 25 سورۀ انشقاق و آیه 6 سورۀ تین آمده است « برای آنان که ایمان آورده اند و عمل شایسته بجا می آورند . پاداشی ناگسستنی است » / گوهر مکنون = اقتباسی لفظی از آیه 23 سورۀ واقعه است « مانند مرواریدهای نهفته در صدف اند » ]
رَو ، یَدُالله فَوقَ اَیدیهِم تو باش / همچو دستِ حق گِزافی رزق پاش
تو برو دستِ برترِ حق تعالی باش و مانند دستِ حق ، بی حساب روزی نثار کن . [ مصراع اول اشاره به آیه 10 سورۀ فتح « آنان که با تو بیعت کنند . در حقیقت با خدا بیعت کنند . قدرت و نصرت خدا برتر از قدرت و نصرت آنان است . هر که پیمان گُسلد . زیان آن بر او باشد و هر که زنهارِ خود با خدا نگه دارد . خدا پاداشی بیکران بدو ارزانی دارد » ]
منظور بیت : حق تعالی بدان شیخ به طریق الهام فرمود : در عطا و بخشش مظهر دست خدا باش . همانطور که حق تعالی بی سبب و غرض می بخشد . تو نیز اینگونه باش و در احسان و کار خیر منتظر جواب آن مباش .
وام داران را ز عُهده وارهان / همچو باران سبز کُن فرش جهان
بدهکاران را از التزام بدهی نجات بده و مانند باران زمین دنیا را سبز و خرّم کن . یعنی با عطایای بی حساب خود دل آدمیان را شادمان گردان و جامعه ای با صفا و وفا تربیت کن بطوریکه افرادِ آن از وجودِ یکدیگر لذّت ببرند نه آنکه همچون گرگ به یکدیگر حمله آرند .
بود یک سالِ دگر کارش همین / که بدادی زر ز کیسۀ رَبِّ دین
کار شیخ یک سال دیگر همین بود که از کیسۀ پروردگارِ دین به محتاجان ببخشد .
زر شدی خاکِ سیه ، اندر کفَش / حاتمِ طایی گدایی در صفش
حتی خاکِ سیاه در دست آن شیخ جلیل القدر به طلا مبدّل می شد . ثروت و حشمت شیخ بدانجا رسید که حاتم طایی نیز در قیاس با او گدایی بیش نبود . ( حاتم طایی = سوارکار ، شاعر و سخاوتمند معروف دوران جاهلیت که در بخشندگی و گشاده دستی ، ضرب المثل شده است . از اهالی نجد بود و به شام رفت و با دختر حجر غسّانی ازدواج کرد . ( اعلام زِرِکلی ، ج 2 ، ص 151 ) [ ثروت آن شیخ کامل تنها جنبۀ دنیوی نداشت . بلکه جنبۀ معنوی نیز داشت . از جمله عطایای الهی بدو آن بود که از ضمیر هر کس مطلع می شد . لذا وقتی که نیازمندی نزدِ او می رفت بی آنکه از او سؤالی کند . نوع نیاز و مقدار آن را به فراست درمی یافت و آن را برآورده می ساخت . بخش بعد در بیان همین مطلب است . ]
دکلمه اشارت آمدن از غیب به شیخ که دو سال گرفتی و دادی
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر پنجم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات