شرح و تفسیر اعرابی و ماجرای زن او با او به سبب قلت و درویشی

شرح و تفسیر اعرابی و ماجرای زن او با او به سبب قلت و درویشی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر اعرابی و ماجرای زن او با او به سبب قلت و درویشی

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 2252 تا 2263

نام حکایت : خلیفه که در کرم در زمان خود از حاتم طایی گذشته بود و نظیر نداشت

بخش : 2 از 32

مثنوی معنوی مولوی
داستان و حکایت

در روزگاران پیشین ، خلیفه ای بود بسیار بخشنده و دادگر ، بدین معنی که نه تنها بر قبیله و عشیره خود بخشش و جوانمردی می کرد . بلکه همه اقوام و قبائل را مشمول دلجویی و دادِ خود می ساخت . شبی بنابر خوی و عادت زنان که به سبب گرفتاری خود به کارهای خانه و تیمارِ طفلان و اشتغال مردان به مشاغل دیگر . تنها شب هنگام ، فرصتی بدست می آرند که از شویِ خود شکایتی کنند . زنی اعرابی از تنگیِ معاش و تهیدستی و بینوایی گِله آغازید و فقر و نداری شویِ خود را با بازتابی تند و جان گزا بازگو کرد . و از سرِ ملامت و نکوهش ، بدو گفت : از صفات ویژه عربان ، جنگ و غارت است . ولی تو ، ای شویِ بی برگ ونوا ، چنان در چنبر فقر و فاقه اسیری که رعایت این رسم و سنت دیرین عرب نیز نتوانی کردن . در نتیجه ، مال و مُکنتی نداری تا هرگاه مهمانی نزد ما آید از او پذیرایی کنیم . و حال آنکه از سنت کهن اعرابیان است که مهمان را بس عزیز و گرامی دارند . وانگهی اگر مهمانی هم برای ما رسد . ناگزیریم که شبانه بر رخت و جامه او نیز دست یغما و …

متن کامل حکایت خلیفه کریم تر از حاتم طایی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل ابیات 2252 الی 2263

2252) یک شب اعرابی زنی مر شُوی را / گفت و از حَد بُرد گفت و گوی را

2253) کین همه فقر و جَفا ما می کَشیم / جمله عالَم در خوشی ، ما ناخوشی ام

2254) نانمان نی ، نان خورشمان درد و رَشک / کوزه مان نه ، آبمان از دیده اشک

2255) جامۀ ما ، روز تابِ آفتاب / شب نهالین و لحاف از ماهتاب 

2256) قُرصِ مَه را قُرٌصِ نان پنداشته / دست ، سوی آسمان برداشته

2257) ننگِ درویشان ، ز درویشیّ ما / روز و شب از روزی اندیشیّ ما

2258) خویش و بیگانه شده از ما رَمان / بر مثال سامری از مردمان

2259) گر بخواهم از کسی یک مشت نَسک / مرمرا گوید : خمُش کن ، مرگ و جَسک

2260) مر عرب را فخر ، غزوست و عطا / در عرب تو ، همچو اندر خط ، خطا

2261) چه غزا ؟ ما بی غزا خود کُشته ایم / ما به شمشیرِ عدم ، سرگشته ایم

2262) چه عطا ؟ ما بر گدایی می تنیم / مر مگس را در هوا رگ می زنیم

2263) گر کسی مهمان رسد ، گر من منم / شب بخُسبَد ، قصدِ دلقِ او کنم

 

شرح و تفسیر اعرابی و ماجرای زن او با او به سبب قلت و درویشی

یک شب اعرابی زنی مر شُوی را / گفت و از حَد بُرد گفت و گوی را


شبی یک زن عرب بیابان نشین با شوهرش به گفتکو پرداخت و در این باره زیاده روی کرد و از حد گذشت . [ اعرابی = یک عرب بیابانی ، اعراب = کسانی هستند از قوم عرب که در بیابان زندگی می کنند . اعراب جمع عرب نیست . عرب به شهرنشینان این قوم اختصاص دارد . ( شرح مثنوی شریف ، ج 3 ، ص 962 ) ]

کین همه فقر و جَفا ما می کَشیم / جمله عالَم در خوشی ، ما ناخوشیم


این همه فقر و ستم را ما می کشیم اما تمام مردم دنیا در خوشی اند . فقط ما هستیم که حال خوش نداریم .

نانمان نی ، نان خورشمان درد و رَشک / کوزه مان نه ، آبمان از دیده اشک


نان نداریم و به جای نان ، نان خورشمان ، درد و رشک و غبطه بر اموال دیگران است . حتی کوزه آب هم نداریم و آبمان ، اشک چشممان است . [ ( نان خورش = هر چیز که با نان خورند ) ( رَشک = حسد ) ]

جامۀ ما روز ، تابِ آفتاب / شب نهالین و لحاف از ماهتاب


هنگام روز ، لباسمان پرتو و گرمای خورشید است و شب زیرانداز و لحافی جز مهتاب نداریم . [ ( تاب = فروغ و روشنی ) ( نهالین = تشک و زیراندازی چار گوشه ) ]

قُرصِ مَه را قُرصِ نان پنداشته / دست ، سوی آسمان برداشته


آن زن عرب صحرانشین از ففرط نیاز و شدت گرسنگی به شوهرش می گوید : چنان به گرسنگی گرفتار شده ایم که قرص ماه را گِردۀ نان می پنداریم و دست به سوی آسمان دراز می کنیم که آن قرص ماه را به جای قرص نان بگیریم . [ انسان از شدت گرسنگی هر چیز را که مشابه نان و غذا باشد . همان چیز می پندارد مانند تشنه ای که در کویر خشک ، سراب را آب می پندارد ]

ننگِ درویشان ، ز درویشیّ ما / روز و شب از روزی اندیشیِ ما


درویشان از فقر ما ننگ دارند بس که ما در روز و شب به فکر رزق و روزی هستیم . زیرا این کار با مشرب درویشان منافات دارد .

خویش و بیگانه شده از ما رَمان / بر مثال سامری از مردمان


خویشاوند و بیگانه از ما می رمند و می گریزند . مانند رمیدن سامری از مردم . [ لفظ سامری در سوره طه سه بار ذکر شده و بر حسب نقل قرآن کریم داستان وی بدین قرار است . وقتی که حضرت موسی (ع) برای گرفتن الواح تورات به مدت جهل روز به کوه طور رفت . شخصی موسوم به سامری از این غیبت بهره برد و مجسمه ای زرین از گاو ساخت و لوله هایی درون آن کارسازی کرد که هرگاه در آن می دمید بانگ گاو به صدا در می آمد . به هر حال حضرت موسی (ع) از میقات بازگشت و سامری را محکوم به کیفر (لامِساس) کرد که گویا «جُذام» بوده است و جذامیان از مردم می رمند زیرا می دانند که این بیماری نزد آنان منفور است . ( اعلام قرآن ، ص 338 تا 342 ) ]

گر بخواهم از کسی یک مشت نَسک / مر مرا گوید : خَمُش کن ، مرگ و جَسک


فرضاََ اگر از کسی یک مشت عدس بخواهم . بی تردید به من می گوید : خاموش و ساکت باش . بمیر و دم مزن . [ (نَسک = عدس ) ( جَسک = بلا و رنج )

مر عرب را فخر ، غزوست و عطا / در عرب تو ، همچو اندر خط ، خطا


تازیان به جنگیدن و بخشیدن مباهات می کنند . وبلی تو در میان تازیان ، از این آیین و روش منحرف شده ای و دیگر در شمار آنان محسوب نمی شوی . [ ( غزو = جنگ و هجوم ) ( خطا در خط = کنایه از عیبی آشکار و روشن است . زیرا در خط اگر خطایی رود آن خط دیگر مقبول نیست ) ]

چه غزا ؟ ما بی غزا خود کُشته ایم / ما به شمشیرِ عدم ، سرگشته ایم


ما چگونه می توانیم به جنگ و غارت رویم زیرا که بدون این نیز ما نابود شده ایم و به تیغ فقر و فاقه سر بر باد داده ایم . ( غزا = جنگ و پیکار )

چه عطا ؟ ما بر گدایی می تنیم / مر مگس را در هوا رگ می زنیم


ما که با گدایی و مسکنت زندگی می کنیم . چه عطایی می توانیم بکنیم ؟ واقعا مانند عنکبوت در هوا رگِ مگس را می زنیم . یعنی برای بدست آوردن یک چیزِ خوار و بی مقدار ، تلاش می ورزیم . [ مگس را رگ زدن = کنایه از جستجوی بسیار یرای بدست آوردن قوتی لایموت است . مانند عنکبوت که خون مگس را می مکد ]

گر کسی مهمان رسد ، گر من منم / شب بِخُسبد ، قصد دلقِ او کنم 


اگر کسی به عنوان مهمان بر ما وارد شود . با این حال فقر و فاقه ای که من دارم . ناچار شبانه برمی خیزم و جامۀ ژنده او را مورد دستبرد قرار می دهم . [ ( خُسبیدن = خوابیدن ) ( دَلق = جامه ژنده درویشان . توضیح بیشتر در شرح بیت 685 همین دفتر آمده است ) ]

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه اعرابی و ماجرای زن او با او به سبب قلت و درویشی

دکلمه اعرابی و ماجرای زن او با او به سبب قلت و درویشی

زنگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟