حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 2983 تا 3013
نام حکایت : آن دزد که پرسیدندش که چه می کنی نیم شب در پای دیوار
بخش : 7 از 9 ( حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان )
خلاصه حکایت آن دزد که پرسیدندش که چه می کنی نیم شب در پای دیوار
دزدی در نیمه های شب دیوارِ منزلی را سوراخ می کرد کسی او را دید و گفت : آهای پدر جان ، در این شبِ تاریک ، داری چه می کنی ؟ دزد گفت : دارم دُهل می زنم . آن شخص گفت : پس کو صدای دُهل …
متن کامل « حکایت آن دزد که پرسیدندش که چه می کنی نیم شب در پای دیوار » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
متن کامل اشعار حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان
ابیات 2983 الی 3013
2983) که لئیمان در جَفا صافی شوند / چون وفا بینند ، خود جافی شوند
2984) مسجدِ طاعاتشان پس دوزخ است / پای بندِ مُرغِ بیگانه ، فَخ است
2985) هست زندان صومعۀ دزد و لئیم / کاندرو ذاکر شود حق را مقیم
2986) چون عبادت بود مقصود از بشر / شد عبادتگاهِ گردن کش سَقَر
2987) آدمی را هست در هر کار دست / لیک او مقصودِ این خدمت بُده ست
2988) ما خَلَقتَ الجَنُّ وَ الاِنس ، این بخوان / جز عبادت نیست مقصود از جهان
2989) گر چه مقصود از کتاب ، آن فن بُوَد / گر تواَش بالش کنی ، هم می شود
2990) لیک ازو مقصود ، این بالش نبود / علم بود و دانش و ارشاد و سود
2991) گر تو میخی ساختی شمشیر را / برگُزیدی بر ظفر اِدبار را
2992) گر چه مقصود از بشر علم و هدی ست / لیک هر یک آدمی را مَعبدی ست
2993) مَعبدِ مردِ کریم اَکرَمتَهُ / مَعبدِ مردِ لئیم اَسقَمتَهُ
2994) مر لئیمان را بزن ، تا سر نهند / مر کریمان را بده تا بر دهند
2995) لاجَرَم حق هر دو مسجد آفرید / دوزخ آنها را و ، اینها را مزید
2996) ساخت موسی قدس در ، بابِ صغیر / تا فرود آرند سر قومِ زَحیر
2997) ز آنکه جباران بُدند و سرفراز / دوزخ آن باب صغیر است و نیاز
2998) آن چنانکه حق ز گوشت و استخوان / از شهان بابِ صغیری ساخت هان
2999) اهلِ دنیا سجدۀ ایشان کنند / چونکه سجدۀ کبریا را دشمن اند
3000) ساخت سِرگین دانکی ، مِحرابشان / نامِ آن مِحراب ، میر و پهلوان
3001) لایقِ این حضرتِ پاکی نِه اید / نیشکر پاکان ، شما خالی نه اید
3002) آن سگان را این خَسان ، خاضع شوند / شیر را عارست کو را بگروند
3003) گربه باشد شِحنۀ هر موش خُو / موش که بوَد تا ز شیران ترسد او ؟
3004) خوفِ ایشان از کِلابِ حق بُوَد / خوفشان کی ز آفتابِ حق بُوَد ؟
3005) ربّی الاعلاست وردِ آن مِهان / رَبّ اَدنی در خورِ این ابلهان
3006) موش کی ترسد ز شیرانِ مَصاف / بلکه آن آهوتَگانِ مُشک ناف
3007) رَو به پیشِ کاسه لیس ای دیگ لیس / توش خداوند و ، ولی نعمت نویس
3008) بس کن ، از شرحی بگویم دور دست / خشم گیرد میر و ، هم داند که هست
3009) حاصل این آمد که : بَد کُن ای کریم / با لئیمان ، تا نهد گردن لئیم
3010) با لئیمِ نَفس ، چون احسان کند / چون لئیمان نفسِ بد ، کفران کند
3011) زین سبب بُد که اهلِ محنت ، شاکرند / اهلِ نعمت ، طاغیند و ، ماکِرند
3012) هست طاغی ، بَگلَرِ زرّین قبا / هست شاکر ، خستۀ صاحب عبا
3013) شُکر کی روید ز املاک و نِعَم ؟ / شُکر می روید ز بَلوی و سَقَم
شرح و تفسیر حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان
که لئیمان در جَفا صافی شوند / چون وفا بینند ، خود جافی شوند
زیرا فرومایگان فقط در شرایط سخت و فشار ، میل به صفا و سلامتی روحی پیدا می کنند . امّا اگر وفا و احسان ببینند ، راهِ ستم پیش می گیرند . [ جافی = جفاکار ، ستمگر ]
مسجدِ طاعاتشان پس دوزخ است / پای بندِ مُرغِ بیگانه ، فَخ است
بنابراین دوزخ ، عبادتگاهِ فرومایگان است . پای بندِ پرندۀ بیگانه ، دام است . ( فَخ = دام ) [ چون انسان های عاری از معنا تنها به ضرب و زور به راه می آیند . ]
هست زندان صومعۀ دزد و لئیم / کاندرو ذاکر شود حق را مقیم
عبادتگاه دزدان و فرومایگان ، زندان است زیرا این گروه ، در زندان ، یادِ خدا می کنند .
چون عبادت بود مقصود از بشر / شد عبادتگاهِ گردن کش سَقَر
از آنجا که هدفِ غایی از آفرینشِ بشر ، عبادت و بندگی حق است . از اینرو عبادتگاه آدم های سرکش و طاغی ، دوزخ است . [ سَقَر = نامی است از نام های دوزخ به معنی تابیدن ، مفسران قرآن کریم در ذیل آیه 26 سورۀ مدّثر ، آن را دَرَکه ای از درکاتِ جهنم دانسته اند ( مجمع البیان ، ج 10 ، ص 386 ) . مصراع اوّل اشاره است به آیه 56 سورۀ ذاریات « نیافریدم پریان و انسیان را جز آنکه پرستشم کنند » برخی از مفسران قرآن کریم ، لِیَعبُدون را لِتَعرِفُون تفسیر کرده اند یعنی تا بشناسند مرا . ]
آدمی را هست در هر کار دست / لیک او مقصودِ این خدمت بُده ست
هر چند انسان می تواند هر کاری انجام دهد . ولی مقصودِ اصلی از خلقت او ، خدمت و عبادت است . [ حضرت مولانا می فرماید : تو گویی که اگر آن کار ( عبادت حق ) نمی کنم . چندین کار از من می آید . آدمی را برای آن کارهای دیگر نیافریده اند . همچنان باشد که تو شمشیرِ پولادِ هندیِ بی قیمتی ( بسیار گرانبها ) که در خزاین ملوک یابند آورده باشی و ساطورِ گوشتِ گندیده کرده که من این تیغ را معطّل نمی دارم به وی چندین مصلحت به جا می آرم و یا دیگِ زرّین را آورده ای و در وی شلغم می پزی که به ذرّه ای از آن ، صد دیگ بدست آید . یا کاردِ مجوهر ( جواهر نشان ) را میخِ کدوی شکسته کرده ای ( فیه ما فیه ، ص 162 ) ]
ما خَلَقتَ الجَنُّ وَ الاِنس ، این بخوان / جز عبادت نیست مقصود از جهان
این آیه را بخوان که : « نیافریدم پری و آدمی را » مگر برای عبادت . و اصلاََ مقصودِ اصلی خلقتِ جهان ، عبادت است . [ مصراع اوّل قسمتی از آیه 56 سورۀ ذاریات است « نیافریدم پریان و انسیان را جز آنکه پرستشم کنند » برخی از مفسران قرآن کریم ، لِیَعبُدون را لِتَعرِفُون تفسیر کرده اند یعنی تا بشناسند مرا . ]
گر چه مقصود از کتاب ، آن فن بُوَد / گر تواَش بالش کنی ، هم می شود
برای مثال ، اگر چه مقصودِ اصلی کتاب ، فنِ آموزش و تعلیم است . امّا اگر تو آن را به جای بالش ، زیرِ سرت بگذاری به دردِ آن کار هم می خورد ولی برای آن کار فراهم نشده است .
لیک ازو مقصود ، این بالش نبود / علم بود و دانش و ارشاد و سود
ولی مقصود از تدوین کتاب آن نیست که تو آن را به جای بالش زیرِ سرت بگذاری . بلکه منظور از آن تعلیم و ارشاد و بهره های مختلفِ معنوی و فرهنگی است .
گر تو میخی ساختی شمشیر را / برگُزیدی بر ظفر اِدبار را
مثال دیگر ، اگر تو شمشیر را به جای میخ بکار بری . این بدان معنا است که تو شکست و هزیمت را بر پیروزی ترجیح داده ای . [ اِدبیر = همان اِدبار است که به ضرورت قافیه و طبق قاعده اِماله اِدبیر خوانده می شود . توضیح اِماله در شرح بیت 669 دفتر اوّل آمده است . ]
گر چه مقصود از بشر علم و هدی ست / لیک هر یک آدمی را مَعبدی ست
اگر چه منظور از آفرینش انسان ، علم یافتن و هدایت جُستن اوست . امّا برای هر انسانی بر حسب قابلیت و اهلیّتِ او پرستشگاهی است . [ مصراع دوم اشاره است به آیه 34 سورۀ حج « برای هر امتی ، مَعبدی بنهادیم تا یاد کنند خدا را بر آنچه روزیشان کردیم از چهارپایان . خدای شما یکی است . پس بر امرِ او گردن نهید و مژده رسان فروتنان را » ]
مَعبدِ مردِ کریم اَکرَمتَهُ / مَعبدِ مردِ لئیم اَسقَمتَهُ
سببِ عبادت شخصِ بزرگوار ، اینست که تو او را گرامی بداری و سببِ عبادت شخصِ فرومایه اینست که او را بیمار کنی . [ اَکرَمتَه = جنبه مصدری دارد به معنی «گرامی داشتن تو او را» / اَسقَمتَه = جنبه مصدری دارد به معنی «بیمار کردن تو او را» / مَعبد = در اینجا وسیله عبادت معنی می دهد ( شرح کبیر انقروی ، جزو دوم ، دفتر سوم ، ص 1158 ) ]
مر لئیمان را بزن ، تا سر نهند / مر کریمان را بده تا بر دهند
فرومایگان را بزن تا مطیع شوند و به اشخاصِ بزرگوار ، احسان کن تا ثمرۀ نیکی بدهند .
لاجَرَم حق هر دو مسجد آفرید / دوزخ آنها را و ، اینها را مزید
ناگزیر حق تعالی هر دو عبادتگاه را آفرید . عبادتگاهِ دوزخ را برای فرومایگان و عبادتگاهِ بهشت را که همواره نعمت هایش رو به افزایش است برای کریمان خلق کرد .
ساخت موسی قدس در ، بابِ صغیر / تا فرود آرند سر قومِ زَحیر
حضرت موسی (ع) در قدسِ شریف ، دری کوچک ساخت تا قومِ بنی اسراییل که دچار بیماری تکبّر بودند به هنگام ورود بدان ، سرِ خود را خَم کنند . [ قومِ زحیر = مردم بیمار و آزار دهنده / زَحیر = نام بیماری خاصی است که توام است با پیچش در رودۀ بزرگ ، اسهال خونی و اسهال معمولی ]
ز آنکه جباران بُدند و سرفراز / دوزخ آن باب صغیر است و نیاز
حضرت موسی (ع) بدین جهت آن در را کوچک ساخت که قومش ، مردمی گردنکش بودند . بدین روی ، دوزخ نیز برای کافران مانندِ آن درِ کوچک و جایی برای تضرع و اظهارِ نیاز است . [ همانطور که حضرت موسی (ع) به امر خداوند ، درِ ورودی بیت المقدس را برای قوم گردنکش و متکبّرِ بنی اسراییل کوتاه ساخت که مجبور شوند با حالت تعظیم و خشوع بدان درآیند . خداوند ، دوزخ را نیز برای کافران ساخته تا فروتن و نرم شوند و اظهار عجز و نیاز کنند . بیت بعد در بیان همین مطلب است . ]
بیان آنکه حق تعالی صورت مُلوک را به سبب مسخّر کردن جباران ساخته
آن چنانکه حق ز گوشت و استخوان / از شهان بابِ صغیری ساخت هان
چنانکه حق تعالی از پوست و گوشتِ شاهان ، دروازه کوچکی ساخته است .
در عنوان این بخش به قسمتی از آیه 58 سورۀ بقره اشاره شده که اصل آیه اینست « یاد آرید زمانی را که گفتیم : در این قریه ( بیت المقدس ) درآیید و از نعمت های فراوانِ آن هر چه می خواهید بخورید و از آن در ( معبد بیت المقدس ) با خضوع و فروتنی درآیید و بگویید : خداوندا گناهان ما را بریز تا ما شما را بیامرزیم و به نیکوکاران پاداشِ بیشتری دهیم » به اتفاقِ مفسران منظور از «قریه» همان بیت المقدس است امّا ببرخی نیز گفته اند که منظور «اریحا» از روستاهای شام بوده است .
اهلِ دنیا سجدۀ ایشان کنند / چونکه سجدۀ کبریا را دشمن اند
دنیا طلبان ، در برابرِ شاهان به سجده می روند . زیرا با سجده کردن در برابر حضرت حق مخالف اند .
ساخت سِرگین دانکی ، مِحرابشان / نامِ آن مِحراب ، میر و پهلوان
خداوند برای دنیا طلبان ، باله دانی حقیر ساخت که آن زباله دانی ، محرابِ عبادت ایشان بود . نامِ این عبادتگاه ، امیر و بهادر است . یعنی مردم دنیا پرست ، قبلۀ طاعت و عبادتشان ، رؤسا و قدرتمندان است .
لایقِ این حضرتِ پاکی نِه اید / نیشکر پاکان ، شما خالی نه اید
ای دنیا طلبانی که بندگی سلاطین می کنید . شما شایسته این درگاه پاک نیستید . آنان که روحی پاک دارند در مثل مانندِ نیشکرند و شما ناپاکان ، همچون نی های توخالی .
آن سگان را این خَسان ، خاضع شوند / شیر را عارست کو را بگروند
شاهان جبّار و سلاطینِ غدّار که خوی و منشی چون سگان دارند موردِ ستایش و پرستشِ دنیاطلبانِ فرومایه قرار می گیرند . امّا شیران حقیقت و طریقت ، ننگ دارند از اینکه فرومایگان و ناپاکان ، مرید و خواهانِ آنان شوند .
گربه باشد شِحنۀ هر موش خُو / موش که بوَد تا ز شیران ترسد او ؟
هر آدمِ گربه صفت ، حاکم و داروغۀ هر شخصِ موش صفتی است . آدمِ موش صفت چه ارزشی دارد تا از انسان های وارسته و شیر صفت بترسد . [ شِحنه = داروغه ، پاسبان شهر ]
منظور بیت : دنیاطلبان که همانندِ موش ، حقیر و خوارند . از انبیاء و اولیاء الله حساب نمی برند امّا در عوض از شاهان و جبّاران می ترسند . همانطور که موش ، قابلیتِ درکِ قدرت و صولت شیر را ندارد . آدم های موش صفت نیز لیاقتِ درکِ قدرت و صولتِ روحی آنان را ندارند .
خوفِ ایشان از کِلابِ حق بُوَد / خوفشان کی ز آفتابِ حق بُوَد ؟
آن موش صفتان ، تنها از سگانِ حضرت حق می ترسند . آنها چگونه ممکن است که از آفتابِ عالمتابِ حضرت حق بترسند ؟ ( کِلاب = جمع کلب به معنی سگ ) [ «آفتاب حق» با انبیاء و اولیاء نیز قابلِ انطباق است . زیرا آنان نیز خورشید حق اند . چنانکه شبستری گفت :
بُوَد نورِ نبی ، خورشیدِ اعظم / گه از موسی پدید و گه ز آدم
ربّی الاعلاست وردِ آن مِهان / رَبّ اَدنی در خورِ این ابلهان
آن بزرگان که به منزلۀ خورشید حضرتِ حق اند . دائماََ ذکر سُبحانَ رَبّی الاَعلی وَ بِحَمدِه وردِ زبان دارند در حالی که شایسته این احمق های دنیاپرست ، معبودِ پست و فرومایه ای مانندِ جبّارانِ شقاوت پیشه و اموال و لذایذِ دنیوی است . [ مِهان = بزرگان ، جمع مِه / ربِ ادنی = پروردگار حقیر و نازل ، منظور زورمندان و گردنکشان و هوس های بی ارزش دنیوی است ]
موش کی ترسد ز شیرانِ مَصاف / بلکه آن آهوتَگانِ مُشک ناف
برای مثال ، موش کی از روبرو شدن با شیرانِ جنگی می ترسد ؟ در حالی که آن آهوهای بادپا که حصلِ نافۀ خوشبو هستند از آن شیر می رمند . [ «موش» کنایه از دنیاپرستان حقیر و «آهو» کنایه از اهلِ معرفت است . چنانکه در آیه 28 سورۀ فاطر آمده است « تنها دانایان از خدا می ترسند » ]
رَو به پیشِ کاسه لیس ای دیگ لیس / توش خداوند و ، ولی نعمت نویس
این بیت به طریق طنز است . ای دیگ لیس برو پیشِ کاسه لیس و او را به عنوانِ خداوند و ولی نعمتِ خود قرار بده .
بس کن ، از شرحی بگویم دور دست / خشم گیرد میر و ، هم داند که هست
در اینجا مولانا به خود خطاب می کند که : دیگر خاموش باش و ای قبیل مطالب را بیان نکن . زیرا اگر بخواهم بیشتر و مفصل تر شرح بدهم . امیر و شاه خشمگین می شود چون اوصافی که از فرومایگان بیان می کنم در وجودِ خویش می یابد . [ دوردست = با بسط و تفضیل تمام ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 213 ) ]
حاصل این آمد که : بَد کُن ای کریم / با لئیمان ، تا نهد گردن لئیم
خلاصه اینکه ای جوانمرد ، تو در حقِ فرومایگان سختگیری کن تا از تو اطاعت کنند . [ رجوع شود به شرح بیت 2981 دفتر سوم ]
با لئیمِ نَفس ، چون احسان کند / چون لئیمان نفسِ بد ، کفران کند
هر گاه شخصِ کریم به نفسِ لئیمِ خود احسان کند . نَفسِ امّاره نیز مانندِ افرادِ فرومایه راهِ ناسپاسی و طغیان پیشه می کند . [ رجوع شود به شرح بیت 2981 دفتر سوم ]
زین سبب بُد که اهلِ محنت ، شاکرند / اهلِ نعمت ، طاغیند و ، ماکِرند
به همین دلیل است که افرادِ زحمتکش و محنت زده ، شکرگزارند و اشخاصِ ثروتمند و مُرفه ، سرکش و حیله گرند . [ ماکِر = مکر کننده ، فریبکار ]
هست طاغی ، بَگلَرِ زرّین قبا / هست شاکر ، خستۀ صاحب عبا
آدم های سرکش ، امیرانی هستند که لباس های زربفت می پوشند . امّا آدم های شکرگزار ، بینوایانی هستند که عبایی ساده به تن می کنند . [ بِگلَر = امیر ، بزرگ شهر ]
شُکر کی روید ز املاک و نِعَم ؟ / شُکر می روید ز بَلوی و سَقَم
کی ممکن است که سپاس و شکر از ثروت و نعمتِ فراوان ظاهر شود ؟ بلکه شکر از گرفتاری و سختی پیدا می شود . ( بلوی = سختی ، گرفتاری / سَقَم = بیماری ، «بلوی و سَقَم» بیانی است از فقر درویشانه = شرح بیت 2342 دفتر اوّل ) [ اشاره است به آیه 7 سورۀ علق « براستی که آدمی سرکشی کند آنگاه که خود را توانگر بیند » مولانا در مصراع اوّل این بیت می گوید : وقتی انسان ها تعادل روحی نداشته باشند . امکانات و ثروت خود را در جهت طغیان و سرکشی بکار می گیرند و در مصراع دوم می گوید : فقر درویشانه ( نه فقری که از عدم توزیعِ عادلانه ثروت پدید می آید ) و فقری که آگاهان جامعه و مشعل داران اصلاح و ارشاد مردم به اختیار برای خود برمی گزینند به طاعت و بندگی خالصانه می انجامد . مولانا در بخش بعد همین معنا را بسط می دهد . ]
دکلمه حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات