پیدا شدن ستاره موسی بر آسمان و غریو منجمان | شرح و تفسیر

پیدا شدن ستاره موسی بر آسمان و غریو منجمان | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

پیدا شدن ستاره موسی بر آسمان و غریو منجمان | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 902 تا 937

نام حکایت : خواب دیدن فرعون آمدن موسی را و تدارک اندیشیدن

بخش : 6 از 17 ( پیدا شدن ستاره موسی بر آسمان و غریو منجمان )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت خواب دیدن فرعون آمدن موسی را و تدارک اندیشیدن

هر چند ماجرای ولادت حضرت موسی (ع) در تفاسیر قرآن کریم و تواریخ به صورت های مختلف نقل شده . ولی این مطلب موردِ اتفاق است که نجات یافتن موسی از دستِ قهر و ستمِ فرعونی با مشیّتِ الهی و عنایتِ ربّانی بوده است . تورات در نقلِ این ماجرا به اجمال و اختصار سخن گفته و از تفصیلِ آن اجتناب ورزیده است . پس از آنکه منجّمان و خواب گزاران ، فرعون را از ولادت موسی می آگاهانند . به دستور فرعون ، فرزندانِ ذکورِ بنی اسرائیل قتل عام می شوند و …

متن کامل « حکایت خواب دیدن فرعون آمدن موسی را و تدارک اندیشیدن » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار پیدا شدن ستاره موسی بر آسمان و غریو منجمان

ابیات 902 الی 937

902) بر فلک پیدا شد آن اِستاره اش / کوری فرعون و مَکر و چاره اش

903) روز شد گفتش که ای عِمران برو / واقفِ آن غلغل و ، آن بانگ شو

904) راند عِمران ، جانبِ میدان و گفت / این چه غلغل بود شاهنشه نخُفت ؟

905) هر مُنَجِّم سر برهنه جامه چاک / همچو اصحابِ عزا بوسید خاک

906) همچو اصحابِ عزا آوازشان / بُد گرفته از فغان و سازشان

907) ریش و مو برکنده ، رُو بدریدگان / خاک بر سر کرده ، خون پُر دیدگان

908) گفت خیرست این چه آشوب است و حال ؟ / بَد نشانی می دهد مَنحُوس سال

909) عذر آوردند و گفتند : ای امیر / کرد ما را دستِ تقدیرش اسیر

910) این همه کردیم و دولت تیره شد / دشمنِ شَه هست گشت و چیره شد

911) شب ستارۀ آن پسر آمد عیان / کوریِ ما ، بر جَبینِ آسمان

912) زد ستارۀ آن پیمبر بر سما / ما ستاره بار گشتیم از بُکا

913) با دلِ خوش ، شاد عِمران وَز نفاق / دست بر سر می بزد کآه ، الفراق

914) کرد عِمران خویش ، پُر خَشم و تُرُش / رفت چون دیوانگان بی عقل و هُش

915) خویشتن را اَعجَمی کرد و ، براند / گفته های بس خَشن بر جمع خواند

916) خویشتن را ترش و ، غمگین ساخت او / نرده های باژگونه باخت او

917) گفتشان : شاهِ مرا بفریفتید / از خیانت وز طمع نشکیفتید

918) سویِ میدان ، شاه را انگیختید / آبرویِ شاهِ ما را ریختید

919) دست بر سینه زدیت اندر ضِمان / شاه را ما فارغ آریم از غمان

920) شاه هم بشنید و ، گفت : ای خاینان / من برآویزم شما را بی امان

921) خویش را در مَضحَکه انداختم / مال ها با دشمنان درباختم

922) تا که امشب جمله اسرائیلیان / دور ماندند از ملاقاتِ زنان

923) مال رفت و ، آبرو و ، کار خام / این بُوَد یاری و ، افعالِ کِرام ؟

924) سالها ادرار و ، خِلعَت می بَرید / مملکت ها را مسلّم می خورید

925) رأیتان این بود و ، فرهنگ و نجوم ؟ / طبل خوارانید و ، مَکّارید و ، شوم

926) من شمار را بَردَرَم ، و آتش زنم / بینی و ، گوش و ، لبانتان بَر کنَم

927) من شما را هیزمِ آتش کُنم / عیشِ رفته ، بر شما ناخوش کُنم

928) سجده کردند و بگفتند : ای خدیو / گر یکی کرّت ز ما چربید دیو

929) سال ها دفعِ بلاها کرده ایم / وَهم ، حیرا ز آنچه ماها کرده ایم

930) فوت شد از ما و ، حملش شد پدید / نطفه اش جَست و ، رَحِم اندر خزید

931) لیک اِستغفار این ، روز وِلاد / ما نگه داریم ای شاه و قُباد

932) روزِ میلادش رَصَد بندیم ما / تا نگردد فوت و ، نَجهَد این قضا

933) گر نداریم این نگه ، ما را بکُش / ای غلامِ رأیِ تو افکار و ، هُش

934) تا به نُه مَه می شمرد او روز روز / تا نَپرّد تیر حُکمِ خصم دوز

935) بر قضا هر کو شبیخون آورد / سرنگون آید ز خونِ خود خورد

936) چون زمین با آسمان ، خصمی کُند / شوره گردد ، سر ز مرگی بر زند

937) نقش با نقّاش پنجه می زند / سبلتان و ، ریشِ خود بَرمی کنَد

شرح و تفسیر پیدا شدن ستاره موسی بر آسمان و غریو منجمان

بر فلک پیدا شد آن اِستاره اش / کوری فرعون و مَکر و چاره اش


به کوری چشمِ فرعون و با همۀ حیله و نیرنگش ، ستارۀ موسی در آسمان بدرخشید .

روز شد گفتش که ای عِمران برو / واقفِ آن غلغل و ، آن بانگ شو


روز که شد فرعون به عِمران گفت : برو بیرون ببین علّتِ آن همه سر و صدا چه بوده است .

راند عِمران ، جانبِ میدان و گفت / این چه غلغل بود شاهنشه نخُفت ؟


عِمران به سویِ میدان رفت و به آن مردم گفت : این دیگر چه داد و فریادی بود که نگذاشت شاه بخوابد ؟

هر مُنَجِّم سر برهنه جامه چاک / همچو اصحابِ عزا بوسید خاک


هر یک از منجمان ، با سرِ برهنه و لباسِ چاک داده شده مانند عزاداران ، آغشته به خاک آمدند .

همچو اصحابِ عزا آوازشان / بُد گرفته از فغان و سازشان


مانندِ سوگواران از شدّتِ ناله و فریاد ، صداهاشان گرفته بود و سر و ضعی پریشان داشتند و یا نغمۀ حَزین سر می دادند . [ ساز = سامان ، آلت موسیقی ]

ریش و مو برکنده ، رُو بدریدگان / خاک بر سر کرده ، خون پُر دیدگان


ریش و موی خود را تماماََ کنده بودند و رخسارشان نیز چاک چاک شده بود . خاک بر سَر می ریختند و از چشم ، خون می افشاندند .

گفت خیرست این چه آشوب است و حال ؟ / بَد نشانی می دهد مَنحُوس سال


عِمران گفت : خیر باشد ، این دیگر چه پریشان حالی و غوعایی است ؟ این غوغا و پریشان حالی نشانۀ این است که سالی نَحس در پیشِ رو داریم . [ سعد و نحس بودن برخی از ازمنه از رازهای سر به مُهری است که نه می توان یکسره ، منکر آن شد و نه می توان آن را تماماََ پذیرفت . در قرآن کریم در دو مورد ( آیه 16 سورۀ فصّلت و آیه 19 سوره قمر ) به نحوست پاره ای از زمانها اشاره شده است . و نیز در سورۀ دُخان ، آیه 3 بطور سربسته ، مبارکی و سعد بودن برخی از اوقات را تصریح کرده است . به مناسبت این آیات ، مفسّران هر کدام بر مشرب فکری خود تفاسیری ارائه کرده اند که فعلاََ از آن صرف نظر می کنیم . امّا در کُتُبِ روائی ، احادیثِ فراوانی در زمینۀ سعد و نحس بودن ایّام وارد شده که غالبِ آنها غیر قابلِ اعتماد است . از آن جمله ، مجلسی در کتابِ خود ( بحارالانوار ، ج 56 ، ص 1 تا 99 ) احادیثی در نحوست برخی از ایّام آورده که بیشتر آنها ضعیف و فاقدِ سند است و یا دستِ کم قسمتی از سندِ آن مخدوش است . هر چند که برخی از روایات آن نیز دارای سندِ معتبر است . بطور خلاصه در این روایان غالباََ سعد و نحس بودن ایّام را در ارتباط با حوادثِ تاریخی قرار داده اند نه جوهرِ ذاتی زمان . هر چند که از پاره ای از این روایات مستفاد می شود که برخی از ایّام دارای تأثیراتِ مرموزی است که هیچگونه ارتباطی با وقایع تاریخی ندارد ( المیزان ، ج 19 ، ذیل تفسیر آیه 19 قمر ) به هر حال بیان مولانا از نحوست برخی از ازمنه ، مستند به متون اسلامی است . ]

عذر آوردند و گفتند : ای امیر / کرد ما را دستِ تقدیرش اسیر


آن منجمان به عِمران گفتند : ای فرمانروا ، دستِ تقدیر و قضای الهی ما را اسیر و مقهور خود ساخته است .

این همه کردیم و دولت تیره شد / دشمنِ شَه هست گشت و چیره شد


با همۀ تلاش هایی که صرف کردیم . از بَد اقبالی ، دشمن شاه در وجود آمد و بر ما چیره شد .

شب ستارۀ آن پسر آمد عیان / کوریِ ما ، بر جَبینِ آسمان


به کوری چشم ما ، ستارۀ آن پسر (موسی) بر پیشانی و پهنۀ آسمان نمایان شد . [ جَبین = پیشانی ]

زد ستارۀ آن پیمبر بر سما / ما ستاره بار گشتیم از بُکا


ستارۀ آن پیامبر بر آسمان ، تابان شد و ما همانند دانه های ستارگان ، قطرات اشک از دیدگان افشاندیم . [ بُکا = گریه ، گریستن ]

با دلِ خوش ، شاد عِمران وَز نفاق / دست بر سر می بزد کآه ، الفراق


عِمران باطناََ شادمان بود ولی با ظاهر سازی و دورویی ، دو دستی بر سرِ خود کوبید و گفت : افسوس که فرعون هم به دیار فنا می شتابد . ( الفراق = جدایی ، کوچ ) [ منظور از این نفاق ، نفاقِ مذموم نیست یعنی با آنان ظاهراََ اظهار دوستی کرد ]

کرد عِمران خویش ، پُر خَشم و تُرُش / رفت چون دیوانگان بی عقل و هُش


عِمران ظاهراََ خود را بسیار خشمگین و اخم آلود نشان داد و مانند دیوانه ها ، گول و نابخِرد به سوی آنان رفت .

خویشتن را اَعجَمی کرد و ، براند / گفته های بس خَشن بر جمع خواند


او خود را نادان نشان داد و به سوی آن مردم رفت و سخنان بس درشت و ناهمواری نثار آنان کرد . ( اَعجمی = اَعجم به معنی غیر فصیح است خواه عرب باشد و خواه غیر عرب . امّا در اینجا به معنی نادان آمده است ) [ عِمران ناچار بود که حالتی پریشان و اخم آلود به خود بگیرد . زیرا در غیر اینصورت رازِ ولادت موسی بر ملا می شد . ]

خویشتن را ترش و ، غمگین ساخت او / نرده های باژگونه باخت ا


عِمران خود را نزدِ آن جمع اخم آلود و اندوهگین نشان داد و نردِ وارونه بازی کرد یعنی باطناََ خرم و خوش بود ولی ظاهراََ اوقاتش را تلخ نشان می داد . [ نردِ باژگونه باختن = ظاهر را برعکس باطن نشان دادن ]

گفتشان : شاهِ مرا بفریفتید / از خیانت وز طمع نشکیفتید


به آن مردم گفت : شما شاهِ مرا فریب دادید و از خیانت و طمع در حقِ او دریغ نکردید . [ نشکیفتید = صبر نکردید ، از مصدر شکیفتن به معنی شکیبایی نمودن ، صبر کردن ]

سویِ میدان ، شاه را انگیختید / آبرویِ شاهِ ما را ریختید


شاه (فرعون) را به سوی میدان کشاندید و آبرو و اعتبار شاه را از میان بردید .

دست بر سینه زدیت اندر ضِمان / شاه را ما فارغ آریم از غمان


شما بودید که دست بر سینه زدید و گفتید : ما ضمانت می کنیم که شاهمان از اندوه خلاص شود . [ ضِمان = کفالت ، ضمانت ]

شاه هم بشنید و ، گفت : ای خاینان / من برآویزم شما را بی امان


فرعون نیز این سخنان منجمان را شنید و گفت : ای خینایتکاران من شما را بی هیچ امانی دار می زنم .

خویش را در مَضحَکه انداختم / مال ها با دشمنان درباختم


زیرا من با رأی شما خود را مسخرۀ عام و خاص کردم و بیخود و بی جهت آن همه هدیه و جایزه به دشمنانم دادم .

تا که امشب جمله اسرائیلیان / دور ماندند از ملاقاتِ زنان


تا اینکه امشب ، افرادِ قومِ بنی اسرائیل با زنانشان معاشرت نکنند و از آن دور باشند .

مال رفت و ، آبرو و ، کار خام / این بُوَد یاری و ، افعالِ کِرام ؟


ثروتم به هدر رفت و آبرویم ریخته شد و مقصودم نیمه تمام ماند . آیا این است معنی یاری و اعمالِ بزرگان ؟

سالها ادرار و ، خِلعَت می بَرید / مملکت ها را مسلّم می خورید


سال های متمادی است که شما از من مستمری و جامه های فاخر دریافت می کنید . و مملکت را نیز حقِ مسلّمِ خود می پندارید و منافع و عواید آن را نیز می خورید . ( ادرار = مستمری ، تنخواه ) [ یعنی نه تنها مستمری و خلعت می گیرید بلکه در شهرها و استان های کشور نیز اِعمالِ نفوذ می کنید و عواید آن را نیز به خود اختصاص می دهید و دستاویزتان نیز این است که ما منجم مخصوص پادشاهیم ( شرح کبیر انقروی ، جزو اوّل ، دفتر سوم ، ص 352 ) ]

رأیتان این بود و ، فرهنگ و نجوم ؟ / طبل خوارانید و ، مَکّارید و ، شوم


آیا چاره اندیشی و هنر و اختر شناسی شما همین بود ؟ بدانید که همگی شما یک مشت مفت خور و کلاه بردار و ناخجسته اید .

من شمار را بَردَرَم ، و آتش زنم / بینی و ، گوش و ، لبانتان بَر کنَ


من شمار را تکه پاره می کنم و به آتش می کشم و بینی و گوش و لبِ شما را می بُرم .

من شما را هیزمِ آتش کُنم / عیشِ رفته ، بر شما ناخوش کُنم


من شمار را به هیزم و هیمۀ آتش تبدیل می کنم و هر چه تا کنون خوشی کرده اید به ناخوشی و تلخی مبدّل می سازم .

سجده کردند و بگفتند : ای خدیو / گر یکی کرّت ز ما چربید دیو


منجّمان به فرعون سجده کردند و گفتند : ای سلطان اگر یک بار شیطان به ما غالب شده . [ خدیو = پادشاه ، امیر ، امیر مصر / چربید = غالب شد ، پیروز شد ]

سال ها دفعِ بلاها کرده ایم / وَهم ، حیرا ز آنچه ماها کرده ایم


امّا همین ما بودیم که چندین سال بلاها را از تو دفع کردیم . از آن کارها حتّی اوهام و خیالات نیز حیرت زده می شوند .

فوت شد از ما و ، حملش شد پدید / نطفه اش جَست و ، رَحِم اندر خزید


منجّمان گفتند : شاها ، هر چند این بار تدبیر درستی نیندیشیدیم و نطفۀ او منعقد شد و نطفۀ پدر در رَحِمِ مادر قرار گرفت .

لیک اِستغفار این ، روز وِلاد / ما نگه داریم ای شاه و قُباد


ولی ای سلطان ، ما به کفّارۀ این گناه ، روزِ تولدِ او را معیّن می کنیم .

روزِ میلادش رَصَد بندیم ما / تا نگردد فوت و ، نَجهَد این قضا


ای سلطان ، ما روزِ تولدِ او را از طریق محاسبۀ ستارگان معلوم می کنیم تا این بار فرصت را از کف ندهیم و این قضای الهی را دفع کنیم . [ رَصَد = عمل مطالعه و مشاهدۀ اجرامِ سماوی و پدیده های آسمانی از نظر تعیین حرکان و مواضع و خواص مختلف آنها . از اینرو به منجّم و ستاره شناس « رصدبند » نیز اطلاق کنند ( فرهنگ اصطلاحات نچومی ، ص 318 )  رصد در لغت به معنی مراقبت کردن و چیزی را موردِ نظارت قرار دادن است . ]

گر نداریم این نگه ، ما را بکُش / ای غلامِ رأیِ تو افکار و ، هُش


اگر این بار نتوانستیم این کار را بکنیم ما را بکُش . ای شاهی که ما بنده و اسیر افکار و رأی و هوشِ تو هستیم . [ فرعون پس از شنیدن این سخنان به آنان فرصتی داد ]

تا به نُه مَه می شمرد او روز روز / تا نَپرّد تیر حُکمِ خصم دوز


فرعون و یا آن منجمان تا نُه ماه ، روز به روز می شمردند تا مبادا این بار تیرِ حکمِ الهی ، به پرواز درآید و دشمن را آماج قرار دهد .

بر قضا هر کو شبیخون آورد / سرنگون آید ز خونِ خود خورد


هر کس به قضای الهی حمله آورد و بخواهد آن را دفع کند . سرنگون می شود و خود را به دستِ خویشتن به هلاکت می رساند .

چون زمین با آسمان ، خصمی کُند / شوره گردد ، سر ز مرگی بر زند


هرگاه زمین با آسمان دشمنی ورزد . زمینِ شوره زار بی حاصل شود و محو و نابود می گردد .

نقش با نقّاش پنجه می زند / سبلتان و ، ریشِ خود بَرمی کنَد


اگر نقش با نقاش دست و پنجه نرم کند . ریش و سبیل خود را می کند یعنی صورت خود را به هم می ریزد و خود را تباه می کند .

دکلمه پیدا شدن ستاره موسی بر آسمان و غریو منجمان

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟