شرح و تفسیر غزل شماره 160 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 160 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 160 دیوان سعدی شیرازی
1) حدیث عشق به طومار درنمی گنجد / بیان دوست به گفتار درنمی گنجد
2) سماعِ اُنس که دیوانگان از آن مستند / به سمع مردم هشیار درنمی گنجد
3) میسّرت نشود عاشقی و مستوری / وَرَع به خانۀ خمّار درنمی گنجد
4) چنان فراخ نشسته است یار در دلِ تنگ / که بیش زحمت اغیار در نمی گنجد
5) تو را چنانکه تویی ، من صفت ندانم کرد / که عَرض جامه به بازار در نمی گنجد
6) دگر به صورت هیچ آفریده دل ندهم / که با تو صورت دیوار درنمی گنجد
7) خبر که می دهد امشب رقیب مسکین را ؟ / که سگ به زاویۀ غار درنمی گنجد
8) چو گُل به بار بُوَد ، همنشین خار بُوَد / چو در کنار بُوَد ، خار درنمی گنجد
9) چنان ارادت و شوق است در میان دو دوست / که سعی دشمن خونخوار درنمی گنجد
10) به چشم دل نظرت می کنم ، که دیدۀ سَر / ز برق شعلۀ دیدار درنمی گنجد
11) ز دوستان که تو را هست ، جای سعدی نیست/ گدا میان خریدار درنمی گنجد
حدیث عشق به طومار درنمی گنجد / بیان دوست به گفتار درنمی گنجد
داستان عاشقی چیزی نیست که بتوان آن را در نامه و دفتر جای داد و سخن ، توانایی بازتاب مسائل مربوط به دوست را ندارد . [ حدیث = سخن ، ماجرا ، افسانه و داستان / طومار = نامه و دفتر / بیان = شرح و تفصیل ، دلیل و اثبات (لغت نامه) ]
سماعِ اُنس که دیوانگان از آن مستند / به سمع مردم هشیار درنمی گنجد
سرود و پای کوبی اُنس و الفت که شیفتگان در اثر شنیدن آن سرمست می شوند ، چیزی نیست که مردم هشیار بتوانند آن را بشنوند . [ اُنس = دوستی و مودّت ، خرّمی / مست = بی خویش و شوریده / سمع= گوش ]
سماع = در لغت به معنی نغمه و آواز است و در اصطلاح صوفیه ، عبارت است از آواز خوش و آهنگ دل انگیز روح نواز و به طور مطلق قول و غزل و آنچه ما امروز از آن به موسیقی تعبیر می کنیم . که به قصد صفای دل و حضور قلب و توجّه به حق شنیده شود . تأثیر موسیقی در ذهن و درون انسان موضوعی نیست که محتاج شرح و بیان باشد به خصوص اگر در نظر بگیریم که صوفی عاشق و اهل دل و سر و کارش با تخیّلات زیبا و احساسات است و همواره می خواهد خود را نابود انگاشته ، در حق فانی گردد . برای ایجاد چنین حالتی و وصل به چنین عالَمی ، بهتر از موسیقی وسیلتی نمی توان یافت . سماع به محبّت و عاطفه قوّت می بخشد ، دل را نرم و احساسات را لطیف می کند . به تخیّلات شه پری می دهد تا به عالم لامکان و حضرت لایموت اوج می گیرد و ذهن اندک اندک کلمات و عبارات و اصوات و نغمات را فراموش می کند و از عالم اجسام به عالم ارواح می گراید و در آن عالم به سیر می پردازد ( فرهنگ اشعار حافظ ) .
میسّرت نشود عاشقی و مستوری / وَرَع به خانۀ خمّار درنمی گنجد
عشق ورزیدن و پرهیزگار ماندن با هم میسّر نخواهد شد ، همان طور که وَرَع و پرهیز در خانۀ مِی فروش یافت نمی شود . [ میسّر شدن = ممکن شدن ، انجام یافتن / مستوری = تقوا و پاکدامنی ، نجابت و پارسایی / وَرَع = پارسایی و پرهیزگاری / خمّار = باده فروش ]
چنان فراخ نشسته است یار در دلِ تنگ / که بیش زحمت اغیار در نمی گنجد
دوست آنچنان در همه جای دلِ تنگِ ما قرار گرفته است که دیگر جایی برای ازدحام و مزاحمت بیگانگان باقی نمانده است . [ فراخ نشستن = پهن و گسترده نشستن ، جای گیر شدن / اغیار = جمع غیر به معنی نامحرمان و بیگانگان ]
تو را چنانکه تویی ، من صفت ندانم کرد / که عَرض جامه به بازار در نمی گنجد
من تو را آنچنان که هستی نمی توانم توصیف نمایم ، درست همان طور که عرضه کردن جامۀ مرغوب ، در مقابل جامه های دیگر ، در بازار آسان نیست . [ صفت کردن = توصیف کردن ، ستودن / عرض جامه = عرضۀ جامه متاع ]
دگر به صورت هیچ آفریده دل ندهم / که با تو صورت دیوار درنمی گنجد
دیگر عاشق چهره و هیأت هیچ آفریده ای نخواهم شد ، زیرا با وجود تو نقش های بر دیوار ارزشی ندارند . [ صورت آفریده = / با تو = / دل دادن = ]
خبر که می دهد امشب رقیب مسکین را ؟ / که سگ به زاویۀ غار درنمی گنجد
امشب چه کسی به رقیب خبر می دهد که در زاویۀ خلوت گزینی ما که یار غار هستیم ، جایی برای او که همانند سگ است وجود ندارد . [ مسکین = درمانده و بیچاره / زاویه = کنج و بیغوله / رقیب = نگهبان و مراقب ، کسی که مواظبِ معشوق است و عاشق را از او دور می کند ، معمولاََ دایۀ دختر این نقش را بر عهده داشت و گاهی هم عاشق و معشوق از غفلتِ رقیب استفاده کرده و با اشاراتِ چشم و ابرو ، قول و قرار می گذاشتند و سخنان خود را به یکدیگر می گفتند ]
چو گُل به بار بُوَد ، همنشین خار بُوَد / چو در کنار بُوَد ، خار درنمی گنجد
آنگاه که گُل بر روی درخت باشد ، خار در کنارش دیده می شود ، امّا وقتی گل (معشوق) در کنار باشد ، جایی برای خار وجود نخواهد داشت . [ بار = شاخه / کنار = پهلو و آغوش ]
چنان ارادت و شوق است در میان دو دوست / که سعی دشمن خونخوار درنمی گنجد
میان دو دوست آنچنان خلوص و اشتیاقی هست که تلاش دشمن خونخوار برای بر هم زدن این اُنس جایی ندارد . [ ارادت = دوستی از روی اخلاص و توجّه خاص / شوق = اشتیاق و آرزومندی و آن جَستن دل است برای دیدن معشوق ، در نزد عارفان آتشی است که خداوند در دل اولیای خود قرار می دهد ]
به چشم دل نظرت می کنم ، که دیدۀ سَر / ز برق شعلۀ دیدار درنمی گنجد
با دیدۀ باطن به تو می نگرم ، زیرا چشم سَر در اثر نوری که از آتش رخسارت برمی خیزد ، توان نگریستن به تو را ندارد . [ چشم دل = چشم باطن و بصیرت / نظر = نگاه / دیدار = چهره ]
ز دوستان که تو را هست ، جای سعدی نیست/ گدا میان خریدار درنمی گنجد
تو با دوستان بسیاری که گِردت را گرفته اند ، به سعدی توجّهی نداری . آری ، گدا در میان خریداران جایی ندارد .
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار