فرق میان دانستن ماهیت چیزی به مثال و تقلید | شرح و تفسیر

فرق میان دانستن ماهیت چیزی به مثال و تقلید | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

فرق میان دانستن ماهیت چیزی به مثال و تقلید | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 3635 تا 3657

نام حکایت : وفات یافتن بلال رضی الله عنه با شادی

بخش : 8 از 10 ( فرق میان دانستن ماهیت چیزی به مثال و تقلید )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت وفات یافتن بلال رضی الله عنه با شادی

بلالِ حبشی هنگامی که بر اثرِ ضعفِ مزاج مانند هلالِ ماه ، لاغر و نزار شده بود . در آستانۀ مرگ قرار گرفت . همسرش از دیدن این منظرۀ غم انگیز گریست و گفت : واویلا که مرگت فرا رسیده . بلال گفت : غم مدار که اینک وقتِ شادمانی است نه اندوه . چرا که من در این سرای سپنج در غرقابه رنج و بلا غوطه ور بودم و حالا وقتِ آن رسیده که قفسِ مِحنت و ابتلا بشکند و …

متن کامل « حکایت وفات یافتن بلال رضی الله عنه با شادی » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار فرق میان دانستن ماهیت چیزی به مثال و تقلید

ابیات 3635 الی 3657

3635) ظاهرست آثار و میوۀ رحمتش / لیک کی دانَد جز او ماهیّتش ؟

3636) هیچ ماهیّاتِ اوصافِ کمال / کس نداند جز به آثار و مثال

3637) طفل ، ماهیّت نداند طَمت را / جز که گویی ، هست چون حلوا تو را

3638) کی بُوَد ماهیّتِ ذوقِ جِماع / مثلِ ماهیّاتِ حلوا ؟ ای مُطاع

3639) لیک نسبت کرد از رویِ خوشی / با تو آن عاقل ، چو تو کودک وَشی

3640) تا بداند کودک آن را از مثال / گر نداند ماهیّت با عینِ حال

3641) پس اگر گویی : بدانم ، دور نیست / ور ندانم ، گفتِ کذب و زور نیست

3642) گر کسی گوید که : دانی نوح را ؟ / آن رسولِ حق و ، تورِ روح را ؟

3643) گر بگویی : چون ندانم ؟ کآن قمر / هست از خورشید و مَه ، مشهورتر

3644) کودکان خُرد در کُتّاب ها / و آن امامان ، جمله در محراب ها

3645) نامِ او خوانند در قرآن ، صریح / قصّه اش گویند از ماضی ، فصیح

3646) راستگو ، دانیش تو ، از رویِ وصف / گر چه ماهیّت نشد از نوح ، کشف

3647) ور بگویی ، من چه دانم نوح را ؟ / همچو اویی داند او را ای فتا

3648) مورِ لنگم ، من چه دانم فیل را ؟ / پَشّه یی کی دانَد اسرافیل را ؟

3649) این سخن هم راستست ، از روی آن / که به ماهیّت ندانیش ای فلان

3650) عجز از ادراکِ ماهیّت عمو / حالتِ عامه بُوَد ، مطلق مگو

3651) ز آنکه ماهیّات و سِرِّ سِرِّ آن / پیشِ چشمِ کاملان باشد عِیان

3652) در وجود از سِرِّ حق و ذاتِ او / دُورتر ، از فهم و استبصار ، کُو ؟

3653) چونکه آن مخفی نماند از مَحرمان / ذات و وصفی چیست کآن مانَد نهان ؟

3654) عقلِ بحثی گوید : این دور است و گَو / بی ز تأویلی ، مُحالی کم شنو

3655) قطب گوید مر تو را : ای سُست حال / آنچه فوقِ حالِ توست آید مُحال ؟

3656) واقعاتی که کُنونَت بر گشود / نه که اوّل هم مُحالت می نمود ؟

3657) چون رهانیدت ز دَه زندان ، کرم / تیه را بر خود مکن حبسِ ستم

قطب گوید مر تو را : ای سُست حال / آنچه فوقِ حالِ توست آید مُحال ؟


 

ظاهرست آثار و میوۀ رحمتش / لیک کی دانَد جز او ماهیّتش ؟


آثار و نتایج رحمتِ الهی همواره آشکار است ، امّا ماهیّتِ رحمتِ الهی را چه کسی جز خودِ او می داند .

هیچ ماهیّاتِ اوصافِ کمال / کس نداند جز به آثار و مثال


هیچکس جز از طریقِ آثار و مثال نمی تواند حقیقتِ صفاتِ الهی را درک کند . [ اکبرآبادی گوید : پس انسان جمیعِ صفاتِ حق را به ادراکِ صفاتِ خویش ادراک می کند . همچو ادراکِ شی ء به اثر و مثال ، و امّا صفت وجوب را که اثری در خود ندارد اینقدر هم ادراک نتواند کرد ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 252 ) ]

طفل ، ماهیّت نداند طَمث را / جز که گویی ، هست چون حلوا تو را


برای مثال ، کودکِ نابالغ ، لذّتِ همخوابگی را اصلاََ درک نمی کند مگر اینکه برای تفهیمِ مطلب مثال در حدِ فهمِ او بزنی مثلاََ بگویی که همخوابگی مانندِ خوردن شیرینی لذّت بخش است . ( طَمث = خون حیض ، ازالۀ بکارت ، در اینجا به معنی جماع کردن است ، این لفظ تنها دو بار در قرآن کریم ذکر شده آن هم در سورۀ رحمن ، آیات 56 و 74 ) [ خوارزمی گوید : پس تو را نیز از طریقِ مقال و از راهِ بحث و جدال ، معرفتِ ماهیّتِ اسماء و صفاتِ حضرتِ ذوالجلال دست نمی دهد و به طریقِ مشاهدۀ آثارِ افعال و ملاحظۀ نظائر و امثال ، ادراک حقیقت حال ، میسّر نمی شود ( جواهر الاسرار ، دفتر سوم ، ص 648 ) ]

کی بُوَد ماهیّتِ ذوقِ جِماع / مثلِ ماهیّاتِ حلوا ؟ ای مُطاع


امّا ای کسی که موردِ اطاعتِ منی ، ای شنونده ، ای آقای من ، لذّتِ همخوابگی چگونه ممکن است مانندِ لذّتِ شیرینی باشد .

لیک نسبت کرد از رویِ خوشی / با تو آن عاقل ، چو تو کودک وَشی


حال که این مثال را شنیدی بدان که خردمندانِ فرزانه هر گاه بخواهند حقایقی بخواهند حقایقی را برای شما انسان های کودک مَنِش بیان کنند به ذکرِ مَثَل متوسّل می شوند تا آن حقایقِ والا برای شما قابلِ درک شود .

تا بداند کودک آن را از مثال / گر نداند ماهیّت با عینِ حال


تا اینکه آن کودک ، لذّتِ همخوابگی را از طریقِ مثال دریابد . هر چند که از چگونگی آن آگاه نباشد .

پس اگر گویی : بدانم ، دور نیست / ور ندانم ، گفتِ کذب و زور نیست


پس از ذکرِ مثال در بارۀ موضوعی ، اگر بگویی : من مطلب را درک کردم ، حرفِ دور از حقیقت نزده ای . و اگر بگویی : من آن مطلب را آنطور که باید درک نکرده ام ، این سخن نیز دروغ و یاوه نیست . ( زُور = دروغ ، باطل ) [ انبیاء و اولیاء غالباََ به طریق مَثَل با آدمیان سخن می گویند تا حقایقِ سترگ را برای آنها قابلِ درک سازند . مسلماََ مَثَل با مُمَثّل بسیار تفاوت دارد . مَثَل می تواند تنها سایه ای از حقیقتِ موردِ نظر را نشان دهد نه نَفس الامرِ عینی آن را . ]

گر کسی گوید که : دانی نوح را ؟ / آن رسولِ حق و ، تورِ روح را ؟


برای مثال ، اگر کسی به تو بگوید : آیا نوح (ع) آن فرستادۀ حق و نورِ روحِ ملکوتی را می شناسی ؟

گر بگویی : چون ندانم ؟ کآن قمر / هست از خورشید و مَه ، مشهورتر


اگر تو جواب دهی : چگونه آن وجودِ نورانی را نشناسم در حالی که از خورشید و ماه نیز مشهورتر است .

کودکان خُرد در کُتّاب ها / و آن امامان ، جمله در محراب ها


کودکان در مکتب خانه ها مطالبی در بارۀ سرگذشتِ او می خوانند و می شنوند و پیشوایانِ مذهبی نیز در معابد و مساجد از او سخن می گویند . ( کُتّاب = دبیرستان ، مکتب خانه ) [ خلاصه عام و خاص او را می شناسند . ]

نامِ او خوانند در قرآن ، صریح / قصّه اش گویند از ماضی ، فصیح


آنها نامِ گرامی حضرت نوح (ع) در قرآنِ کریم آشکارا می خوانند و سرگذشتِ او را با بیانی رسا و روشن بازگو می کنند .

راستگو ، دانیش تو ، از رویِ وصف / گر چه ماهیّت نشد از نوح ، کشف


تو او را راستگو می دانی اگر چه حقیقتِ نوح (ع) را نتواند کشف کند .

ور بگویی ، من چه دانم نوح را ؟ / همچو اویی داند او را ای فتا


و اگر بگویی : من چگونه حقیقتِ حضرتِ نوح (ع) بشناسم ؟ زیرا ای جوانمرد کسی می تواند او را بشناسد که در مقام و مرتبۀ خودِ او باشد .

مورِ لنگم ، من چه دانم فیل را ؟ / پَشّه یی کی دانَد اسرافیل را ؟


من از حیثِ علم و معرفت مانندِ مورچه ای لنگ و ناتوانم ، پشّۀ ناچیزی چگونه می تواند حضرت اسرافیل را بشناسد ؟ [ پشّه ، مثال آدمیان ناچیز و بی قدر است و اسرافیل در اینجا مثالِ کاملان و مقربّان . زیرا اسرافیل از مقرب ترین بندگان حضرت حق است . ]

این سخن هم راستست ، از روی آن / که به ماهیّت ندانیش ای فلان


ای فلان ، البته که این سخنِ تو نیز درست و صحیح است ، به دلیلِ آنکه تو ماهیّت و حقیقت او را نمی شناسی . [ مسلماََ اعتراف به ندانستن و اذعان به نشناختن ، خود نوعی معرفت داشتن است . ]

عجز از ادراکِ ماهیّت عمو / حالتِ عامه بُوَد ، مطلق مگو


ای عمو جان ، این حرف را نزن که ناتوانی از شناختِ حقایق ، یک امرِ عمومی است و شاملِ حالِ همۀ انسان ها می شود . [ زیرا انسان های کامل از این قاعده مستثنی هستند و آنها می توانند بسیاری از حقایق و اسرارِ جهانِ هستی را درک کنند . ]

ز آنکه ماهیّات و سِرِّ سِرِّ آن / پیشِ چشمِ کاملان باشد عِیان


زیرا که حقایق و اسرارِ پوشیدۀ آنها در نظر عارفانِ کامل ، آشکار و عیان است .

در وجود از سِرِّ حق و ذاتِ او / دُورتر ، از فهم و استبصار ، کُو ؟


در عالم وجود کجاست آن حقیقتی که از ذاتِ اقدس الهی درک نشدنی تر باشد ؟ [ یعنی ذاتِ الهی بیش از هر چیز از فهم و ادراکِ بشر دورتر و دست نیافتنی تر است . خوارزمی گوید : و هر آینه عقلِ جزوی در این حال ، استبعادِ این مقال کند و آنچه ادراک او بدان نرسیده است به انکار آن مبادرت نماید ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 648 ) ]

چونکه آن مخفی نماند از مَحرمان / ذات و وصفی چیست کآن مانَد نهان ؟


با اینکه حقیقتِ الهی از همۀ نامَحرمان پوشیده است امّا حقیقتِ او در نزدِ مَحرمان ، آشکار است . ذات و صفاتِ حق چیست که بخواهد بر محرمان نیز پوشیده ماند ؟

عقلِ بحثی گوید : این دور است و گَو / بی ز تأویلی ، مُحالی کم شنو


صاحبِ عقلِ نظری که شیفتۀ مناقشه و مجادله است حقیقتِ فوق را انکار می کند و می گوید : اینکه محرمان و عارفان کامل ، ذاتِ الهی را می شناسند . عقلاََ بعید و محال است و نباید حرفِ او را شنید . مگر آنکه حرفِ او را تأویل کرد . [ گَو = گودال ، مغاک ، کنایه از دوری و خارج بودن از دسترس ]

قطب گوید مر تو را : ای سُست حال / آنچه فوقِ حالِ توست آید مُحال ؟


قطبی که مخزن اسرار و معدنِ انوار الهی است به دارندۀ عقلِ نظری می گوید : ای سُست حال ، آیا هر چه را که از حیطۀ ادراکت خارج است محال می شمری ؟ ( قطب =شرح ابیات 818 و 820 دفتر دوم ) [ در حالی که به این مطلب واقف نیستی که حضرتِ حق ادراکِ همین اسرار را برای بندگانِ خاصِ خود ممکن می سازد . ]

واقعاتی که کُنونَت بر گشود / نه که اوّل هم مُحالت می نمود ؟


اسراری که اکنون بر تو مکشوف شده ، مگر نه اینست که به دوران پیشین بر تو محال جلوه می کرد ؟ [ بسیاری از حقایق و اسرار در دوران طفولیت ادراک شدنی نبود یعنی خیال می کردی که محال است به کشفِ این اسرار نایل شوی ولی دورانی سپری شد و تو به مرحلۀ پختگی رسیدی و آن اسرار را درک کردی . حال بدان که اینک تو به مثابۀ کودکی هستی که از فهمِ بسیاری از اسرار ناتوان است ( شرح ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 253 ) ]

چون رهانیدت ز دَه زندان ، کرم / تیه را بر خود مکن حبسِ ستم


اینک که فضل و کرم الهی ، تو را از دَه زندان رهانیده است . این بیابان خشک را از روی ستم زندان و اسارتگاه خود مساز . [ « ده زندان » اشاره است به پنج حسِ ظاهری و پنج حسِ باطنی / « بیابان » نیز اشاره است به عقلِ نظری که چمنزار معرفت و حقیقت در آن نروییده است ( شرح کبیر انقروی ، جزو سوم ، دفتر سوم ، ص 1398 )

منظور بیت : حق تعالی که تو را از اسارتگاه محسوسات رهانیده ، روا نیست که تو خود را در عرصۀ بی بَر و بارِ مجادلات لفظی و مناقشات ذهنی اسیر کنی . بلکه بایسته است که به بوستان شهود و مکاشفۀ روحی درآیی . چرا که معرفتِ حقیقی ، معرفتی است که از شهودِ قلبی ناشی می شود . ]

تیه = در لغت به معنی حیرت و سرگردانی است و از اینرو به دشت و هامونی که مردم در آن گم می شوند تیه گویند .

شرح و تفسیر بخش قبل                      شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه فرق میان دانستن ماهیت چیزی به مثال و تقلید

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟