فاش کردن کنیزک آن راز را با خلیفه از بیم زخمِ شمشیر | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
فاش کردن کنیزک آن راز را با خلیفه از بیم زخمِ شمشیر | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 3965 تا 3994
نام حکایت : حکایت خلیفۀ مصر و فرستادن امیری با سپاه به جنگ موصل
بخش : 7 از 9 ( فاش کردن کنیزک آن راز را با خلیفه از بیم زخمِ شمشیر )
حکایت خلیفۀ مصر و فرستادن امیری با سپاه به جنگ موصل
یکی از جواسیس برای خلیفۀ مصر خبر آورد که شاهِ موصل کنیزکی بس زیبا دارد که در دنیا نظیر ندارد . خلیفه فوراََ پهلوانی را همراه سپاهی گران به سوی موصل فرستاد تا کنیزک را نزدِ او آورد . پهلوان ، شهر موصل را محاصره کرد و یک هفته آن را در هم کوبید تا بالاخره شاه موصل از درِ تسلیم درآمد و به پهلوان پیغام داد که هر چه خواهی به تو دهم .پهلوان گفت خلیفۀ مصر فلان کنیزک را از تو خواسته است . شاه موصل بلافاصله کنیزک را بدو سپرد و غائله فیصله یافت …
متن کامل ” حکایت خلیفۀ مصر و فرستادن امیری با سپاه به جنگ موصل “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل ابیات فاش کردن کنیزک آن راز را با خلیفه از بیم زخمِ شمشیر
ابیات 3965 الی 3994
3965) زن چو عاجز شد ، بگفت احوال را / مردیِ آن رُستمِ صد زال را
3966) شرحِ آن گِردک که اندر راه بود / یک به یک با آن خلیفه وانمود
3967) شیر کُشتن ، سویِ خیمه آمدن / و آن ذَکَر قایم چو شاخِ کرگدن
3968) باز این سستیِّ این ناموس کُوش / کو فرو مُرد از یکی خَشت خُشتِ موش
3969) رازها را می کند حق آشکار / چون بخواهد رُست ، تخمِ بَد مَکار
3970) آب و ابر و آتش و این آفتاب / رازها را می برآرد از تُراب
3971) این بهارِ تو ز بَعدِ برگ ریز / هست بُرهانِ وجودِ رستخیز
3972) در بهار آن سِرها پیدا شود / هر چه خورده ست این زمین رسوا شود
3973) بر دَمَد آن از دهان و از لبش / تا پدید آرد ضمیر و مذهبش
3974) سِرِّ بیخِ هر درختی و خَورَش / جملگی پیدا شود آن بر سَرَش
3975) هر غمی کز وی تو دل آزرده ای / از خُمارِ مَی بُوَد کآن خورده ای
3976) لیک کی دانی که آن رنجِ خُمار / از کدامین مَی برآمد آشکار
3977) این خُمار اِشکوفۀ آن دانه است / آن شناسد کآگه و فرزانه است
3978) شاخ و اِشکوفه نمانَد دانه را / نطفه کی مانَد تنِ مردانه را ؟
3979) نیست مانندا هیولا با اثر / دانه کی ماننده آمد با شَجَر
3980) نطفه از نان است کی باشد چو نان ؟ / مردم از نطفه ست کی باشد چنان ؟
3981) جِنّی از نارست کی مانَد به نار / از بخارست ابر و نَبوَد چون بخار
3982) از دَمِ جبریل عیسی شد پدید / کی به صورت همچو او بُد یا نَدید ؟
3983) آدم از خاکست کی مانَد به خاک ؟ / هیچ انگوری نمی مانَد به تاک
3984) کی بُوَد دزدی به شکلِ پایِ دار ؟ / کی بُوَد طاعت چو خُلدِ پایدار ؟
3985) هیچ اصلی نیست مانندِ اثر / پس ندانی اصلِ رنج و دردِ سَر
3986) لیک بی اصلی نباشد این جزا / بی گناهی کی برنجاند خدا ؟
3987) آنچه اصل است و کِشندۀ آن شی است / گر نمی ماند به وی ، هم از وی است
3988) پس بدان رنجت نتیجۀ زَلّتی ست / آفتِ این ضربتت از شهوتی ست
3989) گر ندانی آن گُنه را ز اعتبار / زود زاری کُن ، طلب کن اغتفار
3990) سَجده کن ، صد بار می گو ، ای خدا / نیست این غم غیرِ در خورد و سزا
3991) ای تو سُبحان پاک از ظلم و ستم / کی دهی بی جُرم جان را درد و غم ؟
3992) من مُعَیّن می ندانم جُرم را / لیک هم جُرمی بیاید گُرم را
3993) چون بپوشیدی سبب را ز اعتبار / دایماََ آن جُرم را پوشیده دار
3994) که جزا اظهارِ جُرمِ من بُوَد / کز سیاست دزدی ام ظاهر شود
شرح و تفسیر فاش کردن کنیزک آن راز را با خلیفه از بیم زخمِ شمشیر
زن چو عاجز شد ، بگفت احوال را / مردیِ آن رُستمِ صد زال را
کنیزک چون درمانده شد یعنی از تهدیدهای خلیفه ترسید ماجرایی که میان او و پهلوان رفته بود و نیز قوّتِ مردانگی آن یل را که برابر قوۀ مردانگی یلان بسیار بود تعریف کرد . [ مراد از «رُستم» و «زال» ، مطلق یل و پهلوان است . ]
شرحِ آن گِردک که اندر راه بود / یک به یک با آن خلیفه وانمود
و حکایت حجلۀ زفافی که در میان راه بر پا شده بود یکی یکی برای خلیفه بازگو کرد . [ گِردَک = حجلۀ عروس و داماد ]
شیر کُشتن ، سویِ خیمه آمدن / و آن ذَکَر قایم چو شاخِ کرگدن
ماجرای کُشتن شیر و آمدن پهلوان به سوی خیمه در حالی که نرینه اش مانند شاخِ کرگدن قائم بود . [ همۀ این ماجراها را تعریف کرد . ]
باز این سستیِّ این ناموس کُوش / کو فرو مُرد از یکی خَشت خُشتِ موش
همچنین ضعفِ قوّۀ مردانگی خلیفه را که می کوشید خود را شخصی با حمیّت و قدرت نشان دهد در حالی که از خش خش موشی قوّۀ مردانگی اش فروکش کرد . [ ناموس کُوش = کسی که در ناموس داری سعی می ورزد . ]
رازها را می کند حق آشکار / چون بخواهد رُست ، تخمِ بَد مَکار
حضرت حق اسرار را فاش می کند . حال که هر بذری خواهد رویید پس هرگز بذرِ زشتی کِشت مکن . [ مولانا در اینجا به مناسبت فاش شدن راز کنیزک و پهلوان ، گریزی می زند به فاش شدن اسرار ضمیر توسط خداوند . در این بیت و ابیات بعدی با ربانی تمثیلی وقوع قیامت و ظهور اسرار درون خلایق بیان شده است . ]
آب و ابر و آتش و این آفتاب / رازها را می برآرد از تُراب
آب و ابر و آتش و آفتاب ، اسرار را از زیر خاک بیرون می آورند . یعنی باعث رویش گیاهان می شوند .
این بهارِ تو ز بَعدِ برگ ریز / هست بُرهانِ وجودِ رستخیز
این بهار تو که بعد از خزان و موسم برگ ریزان فرا می رسد دلیلی است بر وجود روز قیامت .
در بهار آن سِرها پیدا شود / هر چه خورده ست این زمین رسوا شود
در موسم بهار آن اسرار آشکار می شود و زمین هر چه را که خورده است . برملا می گردد و رسوا می شود . [ اشاره است به آیه 50 سورۀ روم « بنگر به نشانه های رحمتِ خداوندی که چه سان زمین را زنده کند از پسِ مرگِ آن . براستی که پروردگار زنده کنندۀ مُردگان است . و اوست بر هر چیز توانا » ]
بر دَمَد آن از دهان و از لبش / تا پدید آرد ضمیر و مذهبش
زمین هر چه را که خورده است از لب و دهانش بیرون می زند تا رازِ درون و آیین و روشش آشکار گردد . [ این بیت ادامه بیت قبل است و اطلاق دهان و لب و ضمیر و مذهب به درخت جنبۀ استعاری دارد . در واقع «انسان» به درخت تشبیه شده است . ]
منظور بیت : همانطور که درختان خوشیده در فصل بهار سرسبز می شوند و قُوا و استعدادهای نهفته درونی شان منکشف می گردد . سِرّ و ضمیر آدمیان نیز در روز رستاخیز بطور کامل ظهور می کند . یَومَ تُبلَی السّرائر ]
سِرِّ بیخِ هر درختی و خَورَش / جملگی پیدا شود آن بر سَرَش
رازِ ریشۀ هر درختی و هر آنچه که خورده است . تماماََ بر سرِ آن درخت ظاهر می گردد . ( [ خورَش = خورده اش ، خوراکش ) [ در ابیات بعدی بحث نتیجۀ عمل با زبان تمثیل بیان می شود . ]
هر غمی کز وی تو دل آزرده ای / از خُمارِ مَی بُوَد کآن خورده ای
هر اندوهی که اینک دلِ تو را آزار می دهد به خاطر خُماری شرابی است که قبلاََ نوشیده ای . [ در اینجا مراد از «مَی» عمل است و مراد از «خُمارِ مَی» نتیجۀ عمل است . مولانا از اینجا تا آخر این بخش پیرامون نتیجۀ عمل سخن می گوید و این از موضوعاتی است که می توان گفت در مثنوی بصورت «محور» طرح شده است . مولانا در دیوان شمس نیز می فرماید :
در لَحَد مؤنس شوندت آن صفاتِ با صَفات / در تو آویزند ایشان چون بَنین و چون بَنات
حُلّه ها پوشی بسی از پود و تارِ طاعتت / بسطِ جانت عرضه گردد از برون این جهات
هین خَمُش کُن تا توانی تخمِ نیکی کار تو / زآنکه پیدا شد بهشتِ عَدن ز افعالِ ثقات ]
لیک کی دانی که آن رنجِ خُمار / از کدامین مَی برآمد آشکار
لیکن کی می توانی بدانی که ناراحتی خُمار از کدام شراب پیدا شده است . [ در این بیت و ابیات بعدی بیان شده است که نتیجۀ عمل غالباََ به خودِ عمل شباهت ندارد . مثلاََشخصی کشیده ای به گوشِ بی گناهی می زند که به دو صورت مستقیم و غیر مستقیم نتیجۀ عمل به ضارب بازمی گردد . صورت مستقیم آن است که فرد دیگری به او کشیده ای بزند و صورت غیر مستقیم آن است که در جریان زندگانیش موانعی پدید آید که هیچ سنخیتی با آن کشیدۀ ناحق نداشته باشد . غالباََ نتایج اعمال به صورت غیر مستقیم به شخص باز می گردد . ]
این خُمار اِشکوفۀ آن دانه است / آن شناسد کآگه و فرزانه است
کسی می داند این خُماری معلول شکوفۀ فلان دانه است که شخصی آگاه و دانا باشد . [ خماری و سردرد شرابخوار ، معلول دانۀ درخت انگور یا درختی است که از میوۀ آن شراب می اندازند . شخص نادان نمی تواند فرآیند ناراحتی ها و گرفتاری های خود را تحلیل کند و علل و اسباب موجدۀ آنرا بشناسد ولی فرزانگان رازِ شُرور دنیا را می شناسند . ]
شاخ و اِشکوفه نمانَد دانه را / نطفه کی مانَد تنِ مردانه را ؟
برای مثال ، شاخه و شکوفۀ درخت هیچ شباهتی به دانۀ آن درخت ندارد . مثال دیگر ، نطفه کی به جسم آدمی شباهت دارد . [ پس لازم نیست که مکافات عمل ، عین عمل باشد . غالباََ از نوع دیگر است . ]
نیست مانندا هیولا با اثر / دانه کی ماننده آمد با شَجَر
در جایی که مادۀ اولیه هیچ شباهتی با پدیده های جهان ندارد . کی ممکن است که دانه با درخت شباهت داشته باشد . [ هیولا = مادۀ اولیه عالم که به احوال و اشکال مختلف درمی آید . بعضی آن را آب ، و بعضی آتش ، و برخی هوا ، و عده ای نیز خاک دانسته اند . ملاصدرا می گوید : هیولا (ماده اولیه جهان) عبارت است از استعداد تغییر و قبول صورت های مختلف با حفظ وحدت نوعیه و شخصیه .
مولانا می گوید : درخت از دانه پدید آمده است اما هیچ شباهتی میان دانه و درخت نیست . بنابراین «دانه» همان درخت است به نحوِ اجمال ، و درخت ، همان دانه است به نحو تفصیل . مانند طوماری که گشوده می شود و همۀ الفاظ و نقوش آن منکشف می گردد . ]
نطفه از نان است کی باشد چو نان ؟ / مردم از نطفه ست کی باشد چنان ؟
مثال دیگر ، نطفه از نان پدید آمده است ولی کی شبیه نان است ؟ آدمیان نیز از نطفه پدید آمده اند اما چه شباهتی به نطفه دارند ؟
جِنّی از نارست کی مانَد به نار / از بخارست ابر و نَبوَد چون بخار
مثال دیگر : جنّیان نیز از آتش پدید آمده اند اما چه شباهتی به آتش دارند ؟ ابر نیز از بخار پدید آمده است اما مانند بخار نیست . [ مصرع اول اشاره ای است به آیه 15 سورۀ رحمن « و بیافریدیم جنّیان را از زبانۀ آتش » ]
از دَمِ جبریل عیسی شد پدید / کی به صورت همچو او بُد یا نَدید ؟
مثال دیگر : حضرت عیسی (ع) از دَم و نفخۀ جبرئیل پدیدار شد . اما عیسی کی نظیر و مانند جبرئیل بود ؟ ( نَدید = همتا ، نظیر ) [ توضیح بیشتر مصراع اوّل در شرح بیت 3700 دفتر سوم آمده است . ]
آدم از خاکست کی مانَد به خاک ؟ / هیچ انگوری نمی مانَد به تاک
مثال دیگر : آدم نیز از خاک خلق شده اما کی شبیه خاک است ؟ چنانکه هیچ انگوری شبیه درخت انگور نیست .
کی بُوَد دزدی به شکلِ پایِ دار ؟ / کی بُوَد طاعت چو خُلدِ پایدار ؟
مثال دیگر ، دزدی چه شباهتی به پای دار رفتن دارد ؟ همینطور طاعت و عبادت چه شباهتی به بهشت جاودان دارد ؟ یعنی فعلِ سرقت و دزدی شباهتی به پای چوبۀ مجازات ندارد . چنانکه بهشت با عبادت شباهتی ندارد . ]
هیچ اصلی نیست مانندِ اثر / پس ندانی اصلِ رنج و دردِ سَر
خلاصه اینکه هیچ اصلی مانند فرعش نیست . از اینروست که نمی توانی ریشۀ رنج و سردرد را بشناسی . [ همانطور که در ابیات قبل گفتیم غالباََ عمل با مکافات عمل مانند نیست . ]
لیک بی اصلی نباشد این جزا / بی گناهی کی برنجاند خدا ؟
اما این مجازات بدون ریشه و اصل نیست . مگر ممکن است که خدا کسی را بدون ارتکاب گناه آزرده کند ؟
آنچه اصل است و کِشندۀ آن شی است / گر نمی ماند به وی ، هم از وی است
اگر چه آن شی به اصل خود شباهتی ندارد . ولی آنچه اصلِ اصل است در واقع جاذب آن چیز است . یعنی اصل ، علّتِ موجدۀ فرعِ خود است .
پس بدان رنجت نتیجۀ زَلّتی ست / آفتِ این ضربتت از شهوتی ست
پس این نکته را بدان که رنجِ تو نتیجۀ لغزش توست و هر گزندی که بر تو عارض می شود به کیفر شهوتی است که قبلاََ رانده ای . [ زلّت = لغزش ]
گر ندانی آن گُنه را ز اعتبار / زود زاری کُن ، طلب کن اغتفار
اگر آن گناه را از راهِ عبرت نمی شناسی . یعنی اگر نمی دانی که این کیفر نتیجۀ آن گناهِ توست پس زود ناله و زاری کن و از خداوند آمرزش بخواه . [ اغتفار = آمرزش ]
سَجده کن ، صد بار می گو ، ای خدا / نیست این غم غیرِ در خورد و سزا
صد مرتبه سجده کن و بگو : خداوندا ، این غم و ناراجتی چیزی نیست بجز کیفر شایسته و لایق من .
ای تو سُبحان پاک از ظلم و ستم / کی دهی بی جُرم جان را درد و غم ؟
ای خداوند پاک و منزّه که از ظلم و ستم مبرّا هستی بدون ارتکاب گناه کی ممکن است که جانِ آدمی را کیفر دهی ؟
من مُعَیّن می ندانم جُرم را / لیک هم جُرمی بیاید گُرم را
من بطور واضح گناهم را نمی دانم . اما هر گناهی مستلزم اندوهی است . [ گُرم = غم و اندوه ]
چون بپوشیدی سبب را ز اعتبار / دایماََ آن جُرم را پوشیده دار
خداوندا چون سبب را به خاطر عبرت آموزی بنده می پوشانی . گناه بنده را نیز همیشه بپوشان .
که جزا اظهارِ جُرمِ من بُوَد / کز سیاست دزدی ام ظاهر شود
زیرا کیفر من عبارت است از افشای گناهِ من . و قهراََ کیفری که به من داده می شود سرقت ( = جُرم ) مرا آشکار می سازد . [ پس خداوندا کیفرم مده تا گناهم اشکار نشود . ]
دکلمه فاش کردن کنیزک آن راز را با خلیفه از بیم زخمِ شمشیر
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر پنجم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات