غزل شماره 171 دیوان غزلیات سعدی شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 171 دیوان غزلیات سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 171 دیوان غزلیات سعدی شیرازی

شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 171 دیوان غزلیات سعدی شیرازی

غزلیات سعدی
متن کامل ابیات 1 الی 8

1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد

2) به پای سرو درافتاده اند لاله و گُل / مگر شمایلِ قدّ نگار من دارد

3) نشان راه سلامت ز من مپرس ، که عشق / زمام خاطر بی اختیار من دارد

4) گُلا و تازه بهارا ، تویی که عارض تو / طراوت گُل و بوی بهار من دارد

5) دگر سَر من و بالین عافیت ، هیهات / بدین هوس که سَر خاکسار من دارد

6) به هرزه در سَر او روزگار کردم و ، او / فراغت از من و از روزگار من دارد

7) مگر به درد دلی بازمانده ام ، یا رب / کدام دامن همّت غبار من دارد ؟

8) به زیر بار تو سعدی چو خر به گِل درماند / دلت نسوخت که بیچاره بار من دارد

شرح و تفسیر غزل شماره 171 دیوان غزلیات سعدی شیرازی

مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد


بی تردید نسیم صبحگاهی بوی یار مرا به همراه آورده است که اینگونه موجب آرامش دل امیدوار من گشته است . [ مگر = همانا ، به راستی / نسیم سحر = بوی خوش صبحگاهی ]

به پای سرو درافتاده اند لاله و گُل / مگر شمایلِ قدّ نگار من دارد


لاله و گل سر بر قدم سرو نهاده اند ، حتماََ سرو بوستانی ویژگی های یار مرا دارد که لاله و گل در برابرش به خاک افتاده اند . [ مگر = همانا ، به راستی / شمایل = جمع شِمال و شمیله ، در لغت به معنی خوی ها و خصلت هاست ، ولی امروزه به معنی چهره و صورت به کار می رود / نگار = معشوق ، یار زیباروی ، از آن جهت که معشوق خود را آرایش می کند و زینت می دهد ، به او نگار گفته اند ]

لاله = شقایق ، گیاهی است از تیراۀ سوسنی ها که دارای پیاز می باشد و برگ هایش دراز است و ساقۀ گُل دهنده از وسط برگ ها خارج می شود . گل لاله از سه گلبرگ و سه کاسبرگ رنگین به شکل گلبرگ ها تشکیل شده و در حود 50 گونه از این گیاه شناخته شده است . به مناسبت داغ سیاهی که در میان نوعی لاله دیده می شود ، آن را لالۀ داغ دار ، لالۀ دل سوخته و لالۀ دلسوز خوانند و همین گیاه است که لالۀ خودروی هم خوانده می شود (گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی) .

نشان راه سلامت ز من مپرس ، که عشق / زمام خاطر بی اختیار من دارد


من از سلامت بی خبرم ، نشان راه آن را از من مپرس . زیرا زمام خاطرم به دست عشق سپرده شده و از خویش اختیاری ندارم . [ زمام = مهار و اختیار / خاطر = فکر و اندیشه ، دل ]

گُلا و تازه بهارا ، تویی که عارض تو / طراوت گُل و بوی بهار من دارد


ای گل و ای شکوفۀ تازه رُسته ، شما آنانی هستید که چهره تان طاراوت و بوی خود را از یار من به وام گرفته است . [ بهار = فصل بهار ، شکوفه های تازه و نورُسته گل درخت نارنج و نوعی گل گاوچشم و اقحوان اصغر است ، بستان افروز که آن را تاج خروس گویند که گلی است سرخ رنگ و به عنوان گل زینتی نیز در باغ ها کاشته می شود ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) / عارض = چهره ، دو طرف گونه و صورت ]

دگر سَر من و بالین عافیت ، هیهات / بدین هوس که سَر خاکسار من دارد


با این عشقی که در سر خوار و بیچاره ام افتاده است ، بعید است که بعد این سر من با بالین عافیت قرین باشد . [ عافیت = سلامت ، نجات و رستگاری که نتیجۀ دوری از خلق و دنیای مادّی است / هیهات = چه دور است ، فارسیان در مقامِ تحسّر و تأسف بکار می برند ، افسوس / خاکسار = کنایه از خوار و ذلیل و بیچاره ]

به هرزه در سَر او روزگار کردم و ، او / فراغت از من و از روزگار من دارد


بیهوده روزگار خود را در راهِ او تباه ساختم ، چرا که او به من و به عمر تباه شده ام توجّهی ندارد . [ هرزه = بیهوده / روزگار به سر کردن = کنایه از عمر را سپری کردن / فراغت از کسی داشتن = کنایه از بی نیاز به کسی بودن ، به کسی بی اعتنایی کردن ]

مگر به درد دلی بازمانده ام ، یا رب / کدام دامن همّت غبار من دارد ؟


خدایا ، حاصلم از عشق درد دلی است که برایم مانده است ، غبار من به کدام دامن همّتی می نشیند و چه کسی غم مرا خواهد خورد ؟ [ مگر = همانا ، به درستی / یا رب = شبه جمله است که بهممعنی شگفتی نیز به کار می رود ، خدایا / همّت = در لغت به معنی بلند نظری و در نزد صوفیان ، قصد و کوشش دل است به جمیع قوای روحانی به جانب حق برای حصول کمال خود و یا دیگری ]

به زیر بار تو سعدی چو خر به گِل درماند / دلت نسوخت که بیچاره بار من دارد


سعدی در زیر بار تو چونان خری به گِل فرو شده است ، امّا تو دلت به حال وی نسوخت که بگویی بیچاره به خاطر بار سنگین من به گِل مانده است . [ چو خر در گِل درماندن = کنایه از عاجز و درمانده شدن ]

شرح و تفسیر غزل 170                       شرح و تفسیر غزل 172

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه غزل شماره 171 دیوان غزلیات سعدی شیرازی

زندگینامه سعدی شیرازی

افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …

متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی

در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .

این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟