شرح و تفسیر غزل شماره 170 دیوان غزلیات سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 170 دیوان غزلیات سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 170 دیوان غزلیات سعدی شیرازی
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان دارد
2) مرا گر دوستی با او به دوزخ می بَرَد ، شاید / به نقد اندر بهشت است ، آن که یاری مهربان دارد
3) کسی را کِاختیاری هست و محبوبی و مشروبی / مراد از بخت و ، حظ از عمر و ، مقصود از جهان دارد
4) برون از خفتن و خوردن حیاتی هست مردم را / به جانان زندگانی کن ، بهایم نیز جان دارد
5) محبّت با کسی دارم کز او با خود نمی آیم / چو بلبل کز نشاطِ گُل فراغ از آشیان دارد
6) نه مردی گر به شمشیر از جفای دوست برگردی / دُهُل را کاندرون باد است ، ز انگشتی فغان دارد
7) به تشویش قیامت در که یار از یار بگریزد / محبّ از خاک برخیزد ، محبّت همچنان دارد
8) خوش آمد باد نورورزی به صبح از باغ پیروزی / به بوی دوستان مانَد ، نه بوی بوستان دارد
9) یکی سر بر کنارِ یار و خوابِ صبح مستولی / چه غم دارد ز مسکینی که سر بر آستان دارد ؟
10) چو سعدی عشق ، تنها باز و راحت بین و آسایش / به تنها مُلک می رانَد که منظوری نهان دارد
غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان دارد
غلام آن یار ظریف و سبک روحی هستم که با من بر سر خشم است . به من پاسخی تلخ می دهد در حالی که به نظر می رسد در زیر زبان تلخ گوی خود شکر پنهان کرده است . [ غلام کسی بودن = کنایه از مرید کسی بودن و خود را در برابر کسی کوچک کردن / سبک روح = کنایه از ظریف و لطیف / سر گران داشتن = کنایه از ناز و تکبّر و تبختر داشتن ، سر سنگین بودن / جواب تلخ = کنایه از پاسخ نامناسب / شکر زیر زبان داشتن = کنایه از شیرین سخن بودن ]
مرا گر دوستی با او به دوزخ می بَرَد ، شاید / به نقد اندر بهشت است ، آن که یاری مهربان دارد
اگر دوستی با وی مرا به دوزخ می برد ، شایسته است ، زیرا کسی که یاری مهربان چون او دارد ، اینک در بهشت است . [ شاید = از مصدر شایستن ، شایسته و سزاوار است / به نقد اندر = در این زمان ، حالا / مهربان = با محبّت و عاطفه ، مشفق ]
کسی را کِاختیاری هست و محبوبی و مشروبی / مراد از بخت و ، حظ از عمر و ، مقصود از جهان دارد
آن کس که مختار است و یاری و شرابی دارد ، از بخت خویش به کام رسیده و از روزگار خویش بهره برده و در جهان به مقصود رسیده است . [ اختیار = در لغت به معنی انتخاب و برگزیدن است ولی در اصطلاح فلسفه و کلام ، آزادی عمل انسان و توانایی اجرای اراده و خواست خود که در مقابل جبر است / مشروب = به هر نوع آشامیدنی گفته می شود خصوصاََ شراب / مراد از بخت داشتن = کامیاب از بخت شدن و به آرزو رسیدن / حظ = بهره و نصیب / مقصود از جهان داشتن = آرزو و منظور خود را از جهان گرفتن و به آن رسیدن ]
برون از خفتن و خوردن حیاتی هست مردم را / به جانان زندگانی کن ، بهایم نیز جان دارد
آنان که آدم اند ، غیر از خفتن و خوردن زندگی دیگری هم دارند . روزگار خود را با معشوق جانی سپری کن ، زیرا حیوانات هم جان دارند و زنده اند ولی از عشق بهره ای ندارند . [ برون از = بیرون از ، غیر از / جانان = معشوق و محبوب همچون جان عزیز / بهایم = جمع بهیمه به معنی چهارپایان ]
محبّت با کسی دارم کز او با خود نمی آیم / چو بلبل کز نشاطِ گُل فراغ از آشیان دارد
من با کسی عشق می ورزم که با وجود او از مستی و بی خویشی بیرون نمی آیم . درست همانند بلبلی که در اثر نشاطِ با گُل بودن فارغ از آشیانه است . [ نشاط = خوشی و خرّمی ، سرور / با خود آمدن = کنایه از هوشیار شدن / فراغ از چیزی داشتن = کنایه از بی نیاز و بی اعتنا بودن به چیزی ]
نه مردی گر به شمشیر از جفای دوست برگردی / دُهُل را کاندرون باد است ، ز انگشتی فغان دارد
اگر با دریافت ضربه های شمشیر از دوست برگردی ، مرد نیستی . آن دهل است که به دلیل درون تهی بودن و پوچی با ضربۀ انگشتی به صدا درمی آید . [ دهل = طبل بزرگ ]
به تشویش قیامت در که یار از یار بگریزد / محبّ از خاک برخیزد ، محبّت همچنان دارد
در شور و غوغای قیامت که دوست هم دوست را نمی شناسد و از وی می گریزد ، دوستدار واقعی به شوق یار از خاک برمی خیزد و دوستی را همچنانکه در آغاز داشت ، عرضه می دارد . [ تشویش = وحشت و هراس ، بی آرامی و پریشانی / محبّ = عاشق ]
خوش آمد باد نورورزی به صبح از باغ پیروزی / به بوی دوستان مانَد ، نه بوی بوستان دارد
باد نوروزی در سحرگاهان از باغ پیروزی خوش وزیدن گرفت ، بوی خوش آن به بوی دوستان شبیه است ، نه بویی که از بوستان به مشام می آید . [ باد نوروزی = باد بهاری / باغ پیروزی = شاید نام باغی بوده در شیراز و نیز ممکن است به معنی باغ سبز و خرّم باشد زیرا فیروزه به معنی سبز به کار رفته است و همچنین فیروزی نام دهی بوده است از بخش زرقان شهرستان شیراز و نام باغی به غزنین که محلّ نشاط و شراب و انجام تشریفات رسمی زمان غزنویان بوده است . مقبرۀ سلطان محمود نیز بر طبق وصیّت خودش در آن باغ است (لغت نامه) ]
یکی سر بر کنارِ یار و خوابِ صبح مستولی / چه غم دارد ز مسکینی که سر بر آستان دارد ؟
آن کسی که در کنار یار سر بر بالین نهاده و خواب صبحگاهی بر او غلبه یافته است . از آن بیچاره ای که دور از معشوق سر بر درگاه او نهاده ، چه غمی به دل راه می دهد ؟ [ مستولی = مسلّط ، چیره و غالب / آستان = درگاه ، پیشگاه ]
چو سعدی عشق ، تنها باز و راحت بین و آسایش / به تنها مُلک می رانَد که منظوری نهان دارد
مثل سعدی تنها و دور از چشم اغیار عشق بورز و بر اثر آن راحت و آسوده باش . آری ، آن کس که معشوقی نهانی دارد ، گویی پادشاهی است که به تنهایی بر سرزمین خویش حکم می راند و کسی مزاحم او نیست . [ مُلک راندن = فرمانروایی و پادشاهی کردن / که = هر که ، آن که / منظور = کنایه از معشوق ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار