علم و مال و جاه برای بدگوهران فضیحت است

علم و مال و جاه برای بدگوهران فضیحت است | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

علم و مال و جاه برای بدگوهران فضیحت است| شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 1436 تا 1452

نام حکایت : حکایت شاعر و عطا دادن شاه و مضاعف کردن وزیر آن را

بخش : 9 از 10 ( علم و مال و جاه برای بدگوهران فضیحت است )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت شاعر و عطا دادن شاه و مضاعف کردن وزیر آن را

شاعری به طمع دریافتِ صِله و خِلعَت و رسیدن به جاه و مقام ، شعری در مدحِ پادشاهی ساخت و به دربار سلطنتی رفت و آن را در مقابلِ شاه و وزیر و اطرافیان او خواند . شاه از این شعر شادمان شد و دستور داد هزار سکه طلا به او پاداش دهند . وزیر که مردی خُوش خُلق و بلند طبع بود گفت : ای پادشاه ، این پاداش برای چنین شاعری گرانقدر ناچیز است . بهتر است ده هزار سکه به او داده شود . باز وزیر با بیانی شیوا و مستدل شاه را قانع کرد که حتّی ده هزار سکه نیز کم است . سرانجام شاه پس از شنیدن سخنان وزیر دستور داد علاوه بر ده هزار سکه ، خِلعتِ شایسته ای نیز بدو دهند . شاعر پس از دریافت این همه پاداش سراپا شادمان شد و …

متن کامل ” حکایت شاعر و عطا دادن شاه و مضاعف کردن وزیر آن را ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات علم و مال و جاه برای بدگوهران فضیحت است

ابیات 1436 الی 1452

1436) بَدگُهر را علم و فن آموختن / دادنِ تیغی به دستِ راهزن

1437) تیغ دادن در کفِ زنگیِ مست / بِه که آید علم ، ناکس را به دست

1438) علم و مال و منصب و جاه و قِران / فتنه آمد ، در کفِ بَدگوهران

1439) پس غزا زین فرض شد بر مؤمنان / تا ستانند از کفِ مجنون سِنان

1440) جانِ او مجنون ، تنش شمشیرِ او / واسِتان شمشیر را ز آن زشت خُو

1441) آنچه منصب می کند با جاهلان / از فضیحت ، کی کند صد ارسلان ؟

1442) عیبِ او مخفی ست ، چون آلت بیافت / مارَش از سوراخ بر صحرا شتافت

1443) جمله صحرا مار و کژدُم پُر شود / چونکه جاهل ، شاهِ حُکم مُر شود

1444) مال و منصب ناکسی کآرَد به دست / طالبِ رسواییِ خویش او شده ست

1445) یا کند بُخل و عطاها کم دهد / یا سخا آرَد به نامَوضِع نهد

1446) شاه را در خانۀ بَیدَق نهد / این چنین باشد عطا کاحمَق دهد

1447) حکم چون در دستِ گمراهی فتاد / جاه پندارید ، در چاهی فتاد

1448) ره نمی داند ، قلاووزی کند / جانِ زشت او جهان سوزی کند

1449) طفلِ راهِ فقر ، چون پیری گرفت / پیروان را غولِ اِدباری گرفت

1450) که بیآ که ماه بنمایم تو را / ماه را هرگز ندید آن بی صفا

1451) چون نمایی ؟ چون ندیدستی به عُمر / عکسِ مَه در آب هم ، ای خام غُمر

1452) احمقان ، سَروَر شدستند و ز بیم / عاقلان سرها کشیده در گلیم

شرح و تفسیر علم و مال و جاه برای بدگوهران فضیحت است

بَدگُهر را علم و فن آموختن / دادنِ تیغی به دستِ راهزن


علم و هنر آموختن به آدمِ نااهلِ مانندِ شمشیر تیز به دستِ سارق دادن است .

تیغ دادن در کفِ زنگیِ مست / بِه که آید علم ، ناکس را به دست


شمشیر تیز به دست سیاهِ مست دادن بهتر از علم آموختن به نااهل است . [

علم و مال و منصب و جاه و قِران / فتنه آمد ، در کفِ بَدگوهران


علم و ثروت و مقام و جاه و بخت اگر نصیبِ نااهلان شود به فتنه و آشوب مبدّل گردد . [ قِران = در اصطلاحِ نجومی به اجتماعِ زُحَل و مشتری گفته می شود ( مفاتیح العلوم ، ص 219 ) و به کسی که ولادتش در این وقت باشد صاحبقران گویند . صاحبقران یعنی پادشاه پیروز و مظفر که لقب امیر تیمور بوده است . امّا منظور از قِران در این بیت بخت و اقبال است . ]

پس غزا زین فرض شد بر مؤمنان / تا ستانند از کفِ مجنون سِنان


جهاد از آنرو بر مؤمنان واجب شد که نیزه را از دستِ دیوانه بگیرند . [ سِنان = نوکِ نیزه ]

جانِ او مجنون ، تنش شمشیرِ او / واسِتان شمشیر را ز آن زشت خُو


مولانا در اینجا منظور خود را از تیغ و سِنان بیان می دارد و می گوید : روح او دیوانه (نادان) است و جسمِ او به منزلۀ شمشیرِ اوست . پس باید شمشیر را از آن بَدخُلق بگیری .

آنچه منصب می کند با جاهلان / از فضیحت ، کی کند صد ارسلان ؟


آن رسوایی و فضاحتی که منصب و مقامِ دنیوی برای افرادِ نادان ایجاد می کند . چگونه ممکن است که صد شیرِ بیشه آن رسوایی و زیان را ببار آورد ؟ [ ارسلان = شیر ، اسم ترکی است ]

عیبِ او مخفی ست ، چون آلت بیافت / مارَش از سوراخ بر صحرا شتافت


عیب و نقصِ نادان پیش از آنکه به ریاست و مسندی برسد . پنهان است امّا همینکه وسیله ای برای خود پیدا کند . ضرر و زیانِ او آشکار می شود . [ « مار از سوراخ به صحرا شتافتن » کنایه از ظاهر شدن شرّ و فسادِ نادانانی است که ناگهان به مسندی می رسند . ]

جمله صحرا مار و کژدُم پُر شود / چونکه جاهل ، شاهِ حُکم مُر شود


وقتی که آدمِ نادان فرمانروای مطلق شود . سراسرِ صحرا پُر از مار و عقرب می شود . یعنی اعوان و انصارِ او از این فرصت استفاده می کنند و به جانِ خلق الله می افتند و دمارشان را بر می آورند و ظلم همه جا را فرا می گیرد . [ حُکم مُر = حکم تلخ ، کنایه از حاکمیّتِ قاطع ]

مال و منصب ناکسی کآرَد به دست / طالبِ رسواییِ خویش او شده ست


هر ادمِ نابکاری که مال و مقامی بدست می اورد . با اینکار خواهانِ رسوایی خود شده است . زیرا کارِ او از دو حال خارج نیست .

یا کند بُخل و عطاها کم دهد / یا سخا آرَد به نامَوضِع نهد


یا تنگ چشمی و خسّت نشان می دهد و به میتمندان چیزی نمی دهد و یا بذل و بخشش های نابجا می کند . [ در جایی که باید عطا کند ، بُخل نشان می دهد و در جایی که باید امساک کند بی حساب می بخشد . و در هر کاری حرکت ناصواب می کند . ]

شاه را در خانۀ بَیدَق نهد / این چنین باشد عطا کاحمَق دهد


بخشش و عطای ان ناکسِ به مسند رسیده در مَثَل همچون کسی است که در بازی شطرنج ، شاه را در خانۀ پیاده قرار می دهد . یعنی نابجا عمل می کند .

حکم چون در دستِ گمراهی فتاد / جاه پندارید ، در چاهی فتاد


وقتی که حکومت به دستِ یک گمراه بیفتد . او گمان می کند که به جاه رسیده است . در حالی که به چاه فرو افتاده است .

ره نمی داند ، قلاووزی کند / جانِ زشت او جهان سوزی کند


آن نادان با اینکه راه را نمی شناسد ، راهنمایی دیگران را به عهده می گیرد . و در نتیجه روحِ پلیدِ او جهانی را به آتش می کشد . [ «قدرت معنوی» چون به دستِ نالایقان افتد . زیانبارتر و کُشنده تر سوء استفاده از قدرتِ دنیوی است ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر چهارم ، ص 1513 ) ]

طفلِ راهِ فقر ، چون پیری گرفت / پیروان را غولِ اِدباری گرفت


اگر آن کسی که در طریقت به منزلۀ طفلِ خُردسال است بخواهد مانندِ پیرانِ طریقت به ارشاد و هدایت سالکان بپردازد . پیروانِ او مقهورِ غولِ فلاکت و بدبختی می شوند .

که بیآ که ماه بنمایم تو را / ماه را هرگز ندید آن بی صفا


آن نادانِ مدعی ارشاد می گوید : ای سالک بیا تا ماهِ حقیقت را به تو نشان دهم . در حالی که آن سیاه باطن هرگز آن ماه را ندیده است .

چون نمایی ؟ چون ندیدستی به عُمر / عکسِ مَه در آب هم ، ای خام غُمر


ای نادانِ کودن ، تو که در تمامِ طولِ عُمرت حتّی تصویر ماهِ حقیقت را در آبِ مظاهر طبیعی ندیده ای . چگونه می خواهی حقیقتِ عُریان را به سالکان و طالبان نشان دهی ؟ [ غُمر = گول ، احمق ، جمعِ آن اَغمار ]

احمقان ، سَروَر شدستند و ز بیم / عاقلان سرها کشیده در گلیم


احمق ها سرور و سالار شده اند و خردمندان از ترس ، سرِ خود را زیرِ پتو فرو برده اند .

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر بخش بعد

 

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر چهارم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟