شرح و تفسیر غزل شماره 70 دیوان حافظ شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 70 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 70 دیوان حافظ شیرازی

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 70 دیوان حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی
متن کامل ابیات 1 الی 9

1) مردمِ دیدۀ ما جز به رُخَت ناظر نیست / دلِ سرگشتۀ ما غیرِ تو را ذاکر نیست

2) اشکم احرامِ طوافِ حرمت می بندد / گر چه از خونِ دلِ ریش دَمی طاهر نیست

3) بستۀ دام و قفس باد چو مرغِ وحشی / طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست

4) عاشقِ مُفلس اگر قلبِ دلش کرد نثار  / مکُنش عیب که بر نقدِ روان قادر نیست

5) عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد / هر که را در طلبت هِمّتِ او قاصر نیست

6) از روان بخشی عیسی نزنم دَم هرگز / ز آنکه در روح فزایی چو لبت ماهر نیست

7) من که در آتشِ سودای تو آهی نزنم / کی توان گفت که بر داغِ دلم صابر نیست

8) روزِ اوّل که سرِ زلفِ تو دیدم گفتم /  که پریشانیِ این سلسله را آخِر نیست

9) سرِ پیوند تو تنها نه دلِ حافظ راست / کیست آن کش سرِ پیوند تو در خاطر نیست

شرح و تفسیر غزل شماره 70 دیوان حافظ شیرازی

مردمِ دیدۀ ما جز به رُخَت ناظر نیست / دلِ سرگشتۀ ما غیرِ تو را ذاکر نیست


مردمک چشم ما جز به رخِ تو به غیر نگاه نمی کند و دلِ حیرانِ ما دائماََ تو را ذکر می کند . [ مردم = در اینجا به معنی مردمک و دیده به معنی چشم است ]

اشکم احرامِ طوافِ حرمت می بندد / گر چه از خونِ دلِ ریش دَمی طاهر نیست


اشکِ چشمم برای طوافِ حَرمت ، احرام می بندد . اگر چه از خونِ دلِ مجروح یک نفس طاهر و پاک نیست . یکی از شرایط اصلی احرام بستن طهارت کامله است . [ حرم = در اینجا مراد حرمِ جانِ جانان است / دلِ ریش = دلِ زخم دار / دَمی = در اینجا به معنی وقت است / طاهر = پاک ]

بستۀ دام و قفس باد چو مرغِ وحشی / طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست


اگر مرغ بهشت که آنقدر عزیز است به سوی تو پرواز نکند ، یقیناََ بدین جهت است که ارزش تو را درنیافته . پس همان بهتر که مثل مرغ وحشی و بی قدر و منزلت ، در دام و قفس اسیر باشد . [ دام = بند ، گرفتاری / طایر سِدره = مرغ بهشت ، یعنی حضرت جبرئیل امین که مقامش سدرة المنتهی است که وقتی بخواهد به جایی پرواز کند از آنجا پرواز می کند و دوباره بدانجا برمی گردد ]

عاشقِ مُفلس اگر قلبِ دلش کرد نثار  / مکُنش عیب که بر نقدِ روان قادر نیست


ای جانان اگر عاشق مفلس ، دلِ ناقابل خود را نثار تو کرد . عیبش مگیر ، زیرا به نقد جان و یا به نقد رایج قادر نیست . [ نقد روان = به دو معنی آمده یکی رایج مثل سکه طلا و نقره رایج و معنی دومش روح انسان است / قلب = سکه تقلبی که غیر رایج است ]

عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد / هر که را در طلبت هِمّتِ او قاصر نیست


هر کس که در طلب تو ، همت اش قاصر نباشد عاقبت دستش به سرو بلند تو یعنی به قامتت می رسد . یعنی هر که سعی و همت اش در طلب تو کامل باشد البته روزی به وصالت می رسد .

از روان بخشی عیسی نزنم دَم هرگز / ز آنکه در روح فزایی چو لبت ماهر نیست


در حضور تو از روان بخشی عیسی دَم نمی زنم و سخن نمی گویم زیرا که در روح فزایی چون لب تو ماهر نیست . حتی مهارتی که لبت در حیات بخشی دارد در حضرت عیسی وجود ندارد .

من که در آتشِ سودای تو آهی نزنم / کی توان گفت که بر داغِ دلم صابر نیست


من که در آتش محبت تو حتی آهی نمی کشم . چگونه می شود گفت که دلم در داغ صابر نیست یعنی تحملِ آتش عشق را ندارد .

روزِ اوّل که سرِ زلفِ تو دیدم گفتم /  که پریشانیِ این سلسله را آخِر نیست


آن روز که سر زلفِ تو را دیدم گفتم که پریشانی این سلسله نهایت ندارد . یعنی هر قدر که زلف پریشان گردد به همان نسبت دل ها پریشان می شود . زیرا مقام و محل قرارِ دل ها ، زلف است . پس زلف که پریشان شود . همان دل ها هم پریشان می شوند . با این وصف چون پریشانی زلف غایت ندارد پس پریشانی دل ها هم انتها نخواهد داشت . [ روز اول = مراد روز الست است / سلسله = زنجیر ]

سرِ پیوند تو تنها نه دلِ حافظ راست / کیست آن کش سرِ پیوند تو در خاطر نیست


سودای وصلِ تو نه تنها آرزوی دلِ حافظ است . کیست آن کس که هوای وصلِ تو در خاطرش نباشد . یعنی در خاطر همه آرزوی وصلِ تو هست . [ سرِ پیوند = سودا و آرزو / پیوند = اتصال و وصل / تنها = فقط ]

دکلمه غزل شماره 70 دیوان حافظ شیرازی

دکلمه غزل شماره 70 دیوان حافظ شیرازی

زنگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟