شرح و تفسیر غزل شماره 54 دیوان حافظ شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 54 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 54 دیوان حافظ شیرازی

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 54 دیوان حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی
متن کامل ابیات 1 الی 9

1) به گریه مردم ِچشمم غرق در خون است / ببین که در طلبت حالِ مردمان چون است

۲) به یادِ لعلِ تو و چشمِ مستِ میگونت / ز جامِ غم میِ لعلی که می خورم خون است

۳) ز مشرقِ سرِ کو آفتابِ طلعتِ تو / اگر طلوع کند طالعم همایون است

4) حکایتِ لبِ شرین کلامِ فرهاد است / شکنجِ طرّۀ لیلی مقامِ مجنون است

۵) دلم بجو که قدّت همچو سروِ دلجوی است / سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است

۶) ز دورِ باده به جان راحتی رسان ساقی / که رنجِ خاطرم از جورِ دورِ گردون است

۷) از آن دمی که ز چشمم برفت رودِ عزیز / کنارِ دامنِ من همچو رودِ جیحون است

8) چگونه شاد شود اندرونِ غمگینم / به اختیارِ که از اختیار بیرون است

9) ز بیخودی طلبِ یار می کند حافظ / چو مفلسی که طلب کارِ گنجِ قارون است

شرح و تفسیر غزل شماره 54 دیوان حافظ شیرازی

به گریه مردمِ چشمم غرق در خون است / ببین که در طلبت حالِ مردمان چون است


از شدّتِ گریه مردمک به خون نشسته . یعنی غرق خون گشته است . حال ببین که در طلبِ تو حالِ مردم چگونه است . حاصل کلام : هر که طالب تو باشد باید خیلی خون ها بخورد تا وصالت دست دهد . [ مردمِ چشم = مردمک چشم ]

به یادِ لعلِ تو و چشمِ مستِ میگونت / ز جامِ غم میِ لعلی که می خورم خون است


به یاد لب لعل تو و نیز و به یاد چشم مست مم گونِ تو . شراب سرخی که از پیاله غم کی خورم ، خون است یا شراب سرخی که می خورم خون است .

ز مشرقِ سرِ کو آفتابِ طلعتِ تو / اگر طلوع کند طالعم همایون است


از مشرقِ سرِ کویت اگر آفتابِ طلعت طلوع کند . دلیلِ مبارکیِ ستارۀ من است . حاصل کلام : اگر آفتابِ طلعتِ تو را در انتهای کویت ببینم می دانم که ستارۀ بختم همایون است .

حکایتِ لبِ شرین کلامِ فرهاد است / شکنجِ طرّۀ لیلی مقامِ مجنون است


کلام و صحبتِ فرهاد حکایت لب شیرین است یعنی فرهاد دائماََ از لبِ شیرین صحبت می کند و چین و شکن زلفِ لیلی ، مقامِ دل مجنون است . یعنی دلِ مجنون دائماََ در شکنج طرّۀ لیلی است . حاصل کلام : عاشق ، همیشه در آنجاست که جانانش است . [ شکنج = شکن ، مراد چین و شکن زلف / مقام مجنون است = مراد « مقام دل مجنون است » زیرا مقام دل عشاق در زلف و طرّه و گیسوی معشوق است ]

دلم بجو که قدّت همچو سروِ دلجوی است / سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است


خاطرم را بدست آر و تسلی ام دِه زیرا قدّت چون سرو دلجو است و یا چون سرو ، دلجو است و حرف بزن که کلامت لطیف و موزون است و از هر لحاظ صفا می بخشد . [ دلم بجو = دلم را بدست آور و تسلی ام بده ]

ز دورِ باده به جان راحتی رسان ساقی / که رنجِ خاطرم از جورِ دورِ گردون است


ای ساقی از دورِ باه به جان مان راحتی رسان . یعنی پیاله ای چند به ما بده . زیرا از جورِ دورِ گردون خاطرم رنجور و محزون است . پس باده بده که با کیفیت آن از رنج و الم خلاص شوم . [ ز دورِ باده = ز دورِ مجلس باده / رنج = زحمت ]

از آن دمی که ز چشمم برفت رودِ عزیز / کنارِ دامنِ من همچو رودِ جیحون است


از آن زمان که پسرِ عزیزم از دستم رفت . کنار دامن من و یا کنار دامنم و اطرافم چون رودِ جیحون . یعنی از کثرت گریه و بکاء در اطرافم دریاها و چشمه ها جاری شده . [ رود = در اینجا به معنای پسر ، در لحجه خراسانی بچه را گویند ]

چگونه شاد شود اندرونِ غمگینم / به اختیارِ که از اختیار بیرون است


دل غمگینِ من چگونه می تواند به اختیار خود شاد شود که این از اختیارش خارج است . یعنی اختیارش در دستِ خودش نیست . [ اندرون = درون ، داخل ، در اینجا به معنی قلب است / بیرون = خارج ]

ز بیخودی طلبِ یار می کند حافظ / چو مفلسی که طلب کارِ گنجِ قارون است


حافظ از بی خودی طالب یار است . چون مفلسی که طالب گنجِ قارون باشد . یعنی طالب شدن گدایی چون حافظ به یار . عیناََ مانند طالب بودن مفلسی به گنجِ قارون است . [ بیخودی = لایعقل / مفلس = کسی را گویند در عین حالی که صاحب ثروت است ولی برای خرج روزانه محتاج یک پول سیاه باشد / قارون = از خویشان حضرت موسی که به کثرت مال مشهور بوده ]

دکلمه غزل شماره 54 دیوان حافظ شیرازی

دکلمه غزل شماره 54 دیوان حافظ شیرازی

زنگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی

ا

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟