شرح و تفسیر بازگشتن به حکایت علی و مسامحه کردن او با خونی خویش

شرح و تفسیر بازگشتن به حکایت علی و مسامحه کردن او با خونی خویش در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر بازگشتن به حکایت علی و مسامحه کردن او با خونی خویش

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 3924 تا 3937

نام حکایت : خدو انداختن خصم در روی امیرالمومنین علی علیه السلام

بخش : 6 از 9

مثنوی معنوی مولوی
داستان و حکایت

حضرت امیر مومنان علی علیه السلام روزی با یلی از یلان پر آوازه عرب پیکاری کرد . در کشاکش این نبرد ، حضرت ، او را بر زمین افکند و تیغی رخشان از کام نیام برکشید تا کارش را تمام کند . در این هنگام ، آن پهلوان شکست خورده از روی خشم و حقارت ، آب دهانی بر رخسارۀ تابناک آن بزرگ راد مرد افکند . زیرا مطمئن بود که دیگر کارش تمام است و امیدی بر ادامه زندگی نیست .ولی بر خلاف این انتظار دید ، که آن حضرت ، بی درنگ ، شمشیر خود را بر زمین افکند و دست از هلاکت او بداشت . دیدگان بُهت زده آن یل ، نظاره گر آین صحنۀ خیال انگیز و افسانه ای بود . در کوران شگفتی و حیرت بود که از او پرسید : تو که شمشیر بُرا و آبدار داشتی و…

متن کامل حکایت خدو انداختن خصم در روی امیرالمومنین علی علیه السلام را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل ابیات 3924 الی 3937

3924) باز رُو سوی علی و خونی اش / و آن کرَم با خونی و افزونی اش

3925) گفت : خونی را همی بینم به چشم / روز و شب بر وَی ندارم هیچ خشم

3926) ز آنکه مرگم همچو مَنّ شیرین شده است / مرگ من در بعث ، چنگ اندر زده ست

3927) مرگِ بی مرگی بُوَد ما را حلال / برگَ بی برگی بُوَد ما را نَوال

3928) ظاهرش مرگ و ، به باطن زندگی / ظاهرش ابتر ، نهان پایندگی

3929) در رَحِم زادن ، جنین را رفتن است / در جهان ، او را ز نو بشکُفتن است

3930) چون مرا سویِ اجل عشق و هواست / نهی لا تُلقُوا باَیدیکُم مراست

3931) ز آنکه نهی از دانۀ شیرین بُوَد / تلخ را خود نهی ، حاجت کی شود ؟

3932) دانه ای که تلخ باشد مغز و پوست / تلخی و مکروهی اش خود ، نهی اوست

3933) دانۀ مُردن مرا شیرین شده است / بَل هُم اَحیاُ پیِ من آمده ست

3934) اُقتُلُونی یا ثِقانی لا یَماََ / اِنّ فی قَتلی حَیاتی دایماََ

3935) اِنّ فی مُوتی حَیاتی یا فَتی / کم اُفارِق مُوطنی حَتی مَتی ؟

3936) فُرقَتی لَولَم تَکُن فی ذَا السّکُون / لَم یَقُل اِنّا اِلَیهِ راجِعُون

3937) راجع آن باشد که باز آید به شهر / سویِ وحدت آید از دَورانِ دهر

 

 

شرح و تفسیر بازگشتن به حکایت علی و مسامحه کردن او با خونی خویش

باز رُو سوی علی و خونی اش / و آن کرَم با خونی و افزونی اش


باز گرد به حکایت علی (ع) و کُشنده اش . و از آن بزرگواری و فضیلتی که علی (ع) در حق کُشنده اش نشان داد حرف بزن . [ خونی = قاتل ، کُشنده . افزونی = فضل و بزرگواری و بخشش ]

گفت : خونی را همی بینم به چشم / روز و شب بر وَی ندارم هیچ خشم


علی (ع)دگفت : دشمن خونی خود را روز و شب با چشم خود می بینم . ولی هرگز نسبت به او خشمگین نمی شوم .

ز آنکه مرگم همچو مَنّ شیرین شده است / مرگ من در بعث ، چنگ اندر زده ست


زیرا که مرگِ من برایم مانند انگبین شیرین است . مرگ من به حیات ثانوی دست یافته و بی گمان همینکه بمیرم به حیات جاودان خواهم رسید . [ مَنّ = ماده چسبناک و شیرینی است مانند عسل که از هوا بر سنگ و برگِ درختان می نشیند . ابتدا مایع است و سپس سفت و خشک می شود و مردم آن را جمع می کنند . ( تفسیر المنار ، ج 1 ، ص 323 )  در سوره بقره ، آیه 57 از آن نام برده شده است . ]

لاهوری در ذیل این بیت آورده است . « زیرا مرگ ، پلی است که دوست را به دوست می رساند » ( مکاشفات رضوی ، ص 293 )

مرگِ بی مرگی بُوَد ما را حلال/ برگَ بی برگی بُوَد ما را نَوال


برای من مرگی حلال و رواست که مقدمۀ زندگانی جاودان و نامیرا باشد . یعنی با مرگِ صوری و رها کردن قالب عنصری ، به حیات ابدی نائل می شویم و توشۀ بی توشه بودن ، روزی ماست . یعنی عالی ترین نعمت و برگ و نوا برای ما ، دست شستن از همه وابستگی ها و تعلقات عالم مادی است . ( نوال = عطا و بخشش ) . [ برگِ بی برگی از تعابیر نوآورده سنایی غزنوی است . ( شکوه شمس ، ص 64 )  او در دیوانش گوید :

پایِ این میدان نداری ، جامۀ مردان مپوش / برگِ بی برگیِ نداری ، لاف درویشی مزن

برگ بی برگی در مثنوی به معنی سرمایۀ عدم تعلق به وابستگی های دنیوی و رهایی و آزادگی از بند هوای نفس و جمیع ماسوی الله است .

ظاهرش مرگ و ، به باطن زندگی / ظاهرش ابتر ، نهان پایندگی


آری ، مرگِ صوری ، در ظاهر مرگ است . ولی در باطن ، زندگی است . مرگِ صوری ، ظاهراََ پایان همه چیز است . ولی در معنا ، مقدمۀ زندگی پاینده و جاودان است . [ اَبتر = دُم بریده ، ناقص ]

در رَحِم زادن ، جنین را رفتن است / در جهان ، او را ز نو بشکُفتن است


برای مثال ، وقتی که جَنین از رَحِمِ مادر ، متولد می شود . نوعی انتقال و دگرگونی محسوب می شود . ولی با آمدن و انتقال به این جهان ، از نو شکفته می شود . [ همینطور این جهان نیز برای صاحبدلان ، رَحِمی بیش نیست که باید در عرصه ای دیگر متولد شوند ]

چون مرا سویِ اجل عشق و هواست / نهی لا تُلقُوا باَیدیکُم مراست


از انرو که من ، شیفته و عاشق مرگ هستم . پس این نهی متوجه من است . کدام نهی ؟ اینکه در آیه 195 از سوره بقره می فرماید « و خود را با دست خود به هلاکت میفکنید … » [ مولانا می گوید در واقع مخاطب اصلی این آیه ، اولیاءالله هستند . زیرا همواره نهی در جایی است ک اشتیاق باشد . مثلا می گویند : شراب نخور ، مال یتیم را نستان ، زنا مکن و … این نهی ها بدین جهت است که انجامِ آن اعمالِ قبیح در عین تباه بودن ، جذابیت و کشش نفسانی دارد . ولی هرگز گفته نمی شود : خاک نخور ، زهر مار نخور . زیرا این نوعی تحصیل حاصل است . همینطور عقلاََ نیازی به این نهی نیست که : ای انسان خود را به کشتن مده . زیرا کشته شدن و هلاکت ، دارای جذابیت نفسانی نیست که آدمیان از آن نهی شوند . چرا که بر مبنای غریزه حب ذات ، هر کسی می کوشد تا کمترین آسیبی به او نرسد و عمرِ با دوام داشته باشد . پس اگر در این آیه نهی از به هلاکت افتادن می کند . خطاب اصلی آیه متوجه به اولیاءالله و عاشقان حضرت حق است . هر چند که ظاهراََ خطاب ، جنبۀ عام دارد . زیرا تنها اولیاءالله و پرهیزکاران و متقیان هستند که همواره مشتاق سفر به آن سرای جاودان هستند . چنانکه حضرت مولی الموحدین ، امیر مومنان (ع) در خطبۀ هَمّام در وصف پرهیزکاران فرماید « و اگر نبود آن اجلی که خداوند برای پرهیزکاران در دنیا معین فرموده ، هر آینه از فرط شوق و شیفتگی به پاداش و بیم عذاب ، حتی به اندازۀ چشم بر هم زدنی جان در کالبدشان قرار نمی گرفت » ( نهج البلاغه فیض الاسلام ، خطبه 184 ) .  نتیجه اینکه این نهی متوجه امیر مومنان و دیگر اولیاءالله است .

ز آنکه نهی از دانۀ شیرین بُوَد / تلخ را خود نهی ، حاجت کی شود ؟


زیرا که مثلا همیشه نهی برای دانۀ شیرین و لذیذ صادر می شود نه برای دانۀ تلخ ، چون چیزی که تلخ است چه نیازی به نهی کردن آن است ؟ [ مثلا ذاتِ کُشنده و تلخِ زهرِ مار ، طبعاََ هرکسی از خوردنش نهی می کند . این نهی در ذاتِ وجود آن سرشته شده است . ولی مثلا ربا خواری نهی شده است . زیرا این امر بر کثرت مال و منال و توان دنیوی شخص می افزاید . از اینرو ظاهراََ کشش نفسانی دارد ]

دانه ای که تلخ باشد مغز و پوست / تلخی و مکروهی اش خود ، نهی اوست


همینطور دانه ای که مغز و پوستش تلخ باشد . همین تلخی خود گویای نهی آن است . یعنی با ذات تلخ خود ، دیگران را از خوردنش نهی می کند .

دانۀ مُردن مرا شیرین شده است / بَل هُم اَحیاُ پیِ من آمده ست


دانۀ مرگ برای من شیرین و گواراست . از این رو آیه بَل هُم اَحیاُ در حق من نازل شده است . [ مصراع دوم اشاره دارد به آیه 169 سوره آل عمران « و کسانی را که در راه خدا کشته شده اند . مُرده مپندارید . بلکه انان زندگانند و نزد پروردگارشان از روزی های معنوی برخوردارند » و همینطور آیه 154 سوره بقره ]

اُقتُلُونی یا ثِقانی لا یَماََ / اِنّ فی قَتلی حَیاتی دایماََ


ای یارانم مرا بکشید در حالی که سرزنشم می کنید . بدرستی که زندگانی جاودان در کشتن من نهفته شده است .

اِنّ فی مُوتی حَیاتی یا فَتی / کم اُفارِق مُوطنی حَتی مَتی ؟


همانا در مرگِ من زندگی وجود دارد . ای صاحب فتوت تا کی و تا چه زمانی از موطن و منزلم جدا باشم ؟

فُرقَتی لَولَم تَکُن فی ذَا السّکُون / لَم یَقُل اِنّا اِلَیهِ راجِعُون


اگر در این جهان ما در فراق و جدایی از خدا نبودیم . هرگز خدا از زبان ما نمی فرمود : همانا ما از خداوندیم و به سوی او باز می گردیم . [ مصراع دوم اشاره است به آیه 156 سوره بقره « اِنّالِله و اِنّا اِلیه راجعون » ]

راجع آن باشد که باز آید به شهر / سویِ وحدت آید از دَورانِ دهر


رجوع کننده حقیقی کسی است که ابتدا از شهر و دیارش بیرون رود . ولی دوباره بدان باز گردد یعنی از کثرت و تفرقه روزگار ، خود را رها کند و به سوی وحدت باز گردد و در این منزل ، که منزل حقیقی همگان است متوطن شود .

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه بازگشتن به حکایت علی و مسامحه کردن او با خونی خویش

دکلمه بازگشتن به حکایت علی و مسامحه کردن او با خونی خویش

زنگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟