شرح و تفسیر ادب کردن شیر ، گرگ را که در قسمت بی ادبی کرده بود در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر ادب کردن شیر ، گرگ را که در قسمت بی ادبی کرده بود
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 3102 تا 3123
نام حکایت : رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار
بخش : 5 از 9
شیری همراه گرگ و روباهی به شکار رفتند . و یک گاو وحشی و یک بزِ کوهی و یک خرگوش شکار کردند . آنگاه شیر به گرگ دستور داد تا حیوانات صید شده را میان خود تقسیم کند . گرگ گفت : گاوِ وحشی سهمِ شیر باشد . بزِ کوهی سهمِ خودم و خرگوش سهمِ روباه . شیر ناگهان برآشفت . زیرا که دید گرگ در محضرِ شاهانه او ، حرف از «من» و «تو» و «قسمت من» و قسمت تو و او» می زند . در حالیکه این صیدها فقط با حضور نیرومند شیر حاصل شده است . از اینرو برای عقوبت گرگ ، پنجه ای قوی بر او زد و در دَم هلاکش نمود . سپس رو به روباه کرد و گفت : صیدها را تو تقسیم کن . روباه …
متن کامل حکایت رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
3102) گرگ را برکَند سَر آن سرفراز / تا نماند دو سَری و امتیاز
3103) فَانتَقَمنا مِنهُم است ای گرگِ پیر / چون نبودی مُرده در پیشِ امیر
3104) بعد از آن رُو شیر با روباه کرد / گفت : بخشش کن برای چاشت خَورد
3105) سجده کرد و گفت این گاوِ سمین / چاشت خوردت باشد ای شاهِ گُزین
3106) این بُز از بهرِ میان روز را / یَخنیی باشد شهِ پیروز را
3107) و آن دگر خرگوش ، بهرِ شام هم / شب چَره این شاهِ با لطف و کرم
3108) گفت : ای روبه ، تو عدل افروختی / این چنین قسمت ز کی آموختی
3109) از کجا آموختی این ، ای بزرگ ؟ / گفت : ای شاهِ جهان از حالِ گرگ
3110) گفت : چون در عشقِ ما گشتی گِرو / هر سه را برگیر و بستان و برو
3111) رُوبَها ، چون جملگی ما را شدی / چونت آزاریم ؟ چون تو ما شدی
3112) ما تو را و جمله اِشکاران تو را / پای بر گردونِ هفتم نِه ، برآ
3113) چون گرفتی عبرت از گرگِ دَنی / پس تو روبَه نیستی ، شیرِ منی
3114) عاقل آن باشد که گیرد عبرت از / مرگِ یاران در بلایِ مُحتَزَر
3115) گفت روبَه صد سپاس ، آن شیر را / کز پسِ آن گرگ ، واخواند او مرا
3116) گر مرا اول بفرمودی که : تو / بخش کن این را ، که بُردی جان ازو ؟
3117) پس سپاس او را که ما را در جهان / کرد پیدا از پسِ پیشینیان
3118) تا شنیدیم آن سیاست هایِ حق / بر قرونِ ماضیه اندر سَبَق
3119) تا که ما از حالِ آن گُرگانِ پیش / همچو روبَه ، پاسِ خود داریم بیش
3120) اُمّتِ مرحومه زین رو خواندمان / آن رسولِ حق و صادق در بیان
3121) استخوان و پشمِ آن گُرگان ، عِیان / بنگرید و پند گیرید ای مِهان
3122) عاقل ، از سَر بِنهَد این هستی و باد / چون شنید انجام فرعونان و عاد
3123) ور بننهد ، دیگران از حالِ او / عبرتی گیرند از اِضلالِ او
گرگ را برکَند سَر آن سرفراز / تا نماند دو سَری و امتیاز
آن شیر سرفراز و گرانقدر ، سَرِ گرگ را برکَند تا دو رئیس و دو امتیاز وجود نداشته باشد . [ امتیاز و مغایرت از بین برود . ( دوسری = دو رئیس ، دو حاکم ) ]
فَانتَقَمنا مِنهُم است ای گرگِ پیر / چون نبودی مُرده در پیشِ امیر
ای گرگِ پیر تو مصداق حقیقی آیه شریفه 136 ، سوره اعراف هستی که می فرملاید : « پس ، از آنها انتقام گرفتیم و به دریا غرقشان کردیم . برای آنکه آیات ما را تکذیب کرده و از آن غافل مانده بودند » زیرا تو ای گرگ در مقابل امیر و شاهِ وجود فانی و مُرده نشده بودی .
بعد از آن رُو شیر با روباه کرد / گفت : بخشش کن برای چاشت خَورد
شیر بعد از هلاکت گرگ ، رو به روباه کرد و گفت : این صیدها را تو برای غذای روزانه و یا صبحانه تقسیم کن .
سجده کرد و گفت این گاوِ سمین / چاشت خوردت باشد ای شاهِ گُزین
روباه در برابر شیر ، سجده کرد و گفت : ای شاهِ برگزیده ، این گاوِ فربه و چاق برای صبحانه شما اختصاص دارد . [ سَمین = فربه و چاق ]
این بُز از بهرِ میان روز را / یَخنیی باشد شهِ پیروز را
و این بز برای ناهار شاهِ پیروز و غالب و سلطان جنگل اختصاص یافته است . [ یَخنی = گوشتِ پخته سرد شده ، آبگوشتِ ساده ]
و آن دگر خرگوش ، بهرِ شام هم / شب چَره این شاهِ با لطف و کرم
و آن خرگوش هم به جهتِ شامِ شاه است . خلاصه ، شب چَره شاه مهربان و بزرگوار است . [ روباه برای به دست آوردن دل شیر ، خرگوش را که حیوانی خُردک اندام بود . لایق شامِ شیر نم داند بلکه می گوید او به منزله شب چَره شیر است . ( شَب چَره = آجیل و شیرینی و میوه که در شب نشینی معمولا پس از شام می خورند ، به معنی چریدن حیوانات نیز آمده است ) ]
گفت : ای روبه ، تو عدل افروختی / این چنین قسمت ز کی آموختی
شیر از این سخنان روباه سرخوش و با نشاط شد و گفت : ای روباه تو عدل و داد را فروزان ساخته ای . بگو ببینم ، اینگونه تقسیم را از که آموخته ای .
از کجا آموختی این ، ای بزرگ ؟ / گفت : ای شاهِ جهان از حالِ گرگ
ای بزرگوار ، این مسئله را از چه کسی آحوخته ای ؟ روباه گفت : ای شاهِ جهان ، این مطلب را از فرجام و سرنوشتِ گرگ آموخته ام . [ به راستی که عبرت از حوادث تاریخ چراغِ راهِ آدمی است ]
گفت : چون در عشقِ ما گشتی گِرو / هر سه را برگیر و بستان و برو
شیر به روباه گفت : چون تو رهین عشقِ ما گشتی و خود را فدا و فنا نمودی . پس هر سه صید را یکجا بگیر و برو که تو را به جهت آنکه اظهار وجود نکردی به اقبال و دولت رساندیم . [ در این بیت و ابیات بعدی اشاره به این است که چون خود را از میان برداشتی و جملگی خود را در راهِ محبوب فدا ساختی . ناچار او ذات و صفات و افعال خود را به تو عطا می کند و تو را جانشین و خلیفه خود می سازد . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 239 ) ]
رُوبَها ، چون جملگی ما را شدی / چونت آزاریم ؟ چون تو ما شدی
ای روباه ، از آنرو که تو کاملا به «ما» تبدیل شدی . تو را چگونه آزار دهیم . [ آزار دادن به تو مانند آزار دادن به خودمان است
ما تو را و جمله اِشکاران تو را / پای بر گردونِ هفتم نِه ، برآ
ما تو را ، یعنی همه هستی از توست و همه صیدها از آنِ توست . اینک بر فلکِ هفتم پا بگذار و بالا بیا . [ حال که از هستی مجازی خود گذشتی و خودبینی را ترک کردی و وحدت را شهود نمودی . مقام و مرتبۀ معنویت تو بس تعالی یافته و بر مراتب و درجات آسمانها نائل شده ای و اسرار و حقایق را در بیشۀ معنا صید کرده ای . ]
چون گرفتی عبرت از گرگِ دَنی / پس تو روبَه نیستی ، شیرِ منی
از آنرو که تو از سرنوشت آن گرگِ فرومایه که همواره اظهار وجود می کرد و خودبینی می نمود . عبرت گرفتی . دیگر از این پس ، تو روباه نیستی بلکه شیرِ منی و مورد قبولِ من واقع شده ای . [ هر که وجودِ موهومِ خود را نفی کند و از خودبینی و انانیّت بگذرد . شیرِ بیشه طریقت می شود و به انسان کامل و خلیفة الله مُبدّل می گردد . ( دَنی = سست و فرومایه ) ]
عاقل آن باشد که گیرد عبرت از / مرگِ یاران در بلایِ مُحتَزَر
خردمند کسی است که در بلایی که پرهیز و گریز از آن میسّر است . از مرگِ یارانش عبرت بگیرد . [ بلای ِمُحتَزَر = بلای حتمی الوقوع و بلایی که به هیچ وجه از پیش آمدن آن جلوگیری نتوان کرد . ( لغات و تعبیرات مثنوی ، ج 8 ، ص 240 ) . بلایی که هر چند وقوعش حتمی است لیکن گریز از آن به شرطِ بکار گرفتن خِرد و تجربت ممکن باشد ]
گفت روبَه صد سپاس ، آن شیر را / کز پسِ آن گرگ ، واخواند او مرا
روباه همان لحظه سپاس و شکر بسیار گفت که شیر ابتدا گرگ را بدین کار خواند و سپس مرا ، تا بتوانم از او عبرت بگیرم و اشتباهِ او را نکنم و سر به باد ندهم .
گر مرا اول بفرمودی که : تو / بخش کن این را ، که بُردی جان ازو ؟
اگر نخست به من دستور می داد که تو این شکارها را تقسیم کن . چه کسی می توانست از این مَهلکه جانِ سالم بدر بَرد ؟ یعنی نمی توانست بدر بَرد .
پس سپاس او را که ما را در جهان / کرد پیدا از پسِ پیشینیان
پس شکر و سپاس آن خدایی را که ما را پس از امّت های پیشین به دنیا آورد . [ تا بتوانیم از احوالِ گذشتگان خود پند بگیریم و اشتباه آنان را تکرار نکنیم ]
تا شنیدیم آن سیاست هایِ حق / بر قرونِ ماضیه اندر سَبَق
تا اینکه کیفرها و عقوبت هایی را که حق تعالی بر امت های گذشته نازل کرد با خبر شویم . [ سیاست = مجازات ، عقوبت . قرون ِ ماضیه = قرنهای پیشین و گذشته . قرن = مردمی را گویند که در زمانِ واحدِ نزدیک به هم زندگی کنند و در همین معنا در قرآن به صورت جمع و مفرد آمده است و در تعیین زمانِ قرن اختلاف کرده اند . از آن جمله برخی قرن را هفتاد سال یا هشتاد سال گفته اند و برخی صد سال و یا بیشتر . ( تفسیر اَلمَنار ، ج 7 ، ص 305 و 306 ) . در قرآن این کلمه هم بصورت مفرد آمده ( مانند سوره اَنعام ، آیه 6 ) و هم به صورت جمع ( مانند سوره مومنون ، آیه 42 ) ]
تا که ما از حالِ آن گُرگانِ پیش / همچو روبَه ، پاسِ خود داریم بیش
تا اینکه از احوالِ گرگان پیشین مطلع شویم و همانند روباه ، جانِ خود را به خوبی حفظ کنیم .
اُمّتِ مرحومه زین رو خواندمان / آن رسولِ حق و صادق در بیان
آن رسول حق و صادق در فرمایش خود ، از آنرو ما را اُمّتِ مرحومه ( مردمی که مورد لطف و رحمت حق قرار گرفته اند ) خواند که این اُمّت پس از همه امم دیگر آمد . [ اشاره است به حدیثِ « همانا اُمّتِ من مورد مهر و رحمت حق تعالی هستند . آنان را در آخرت عذابی نیست . بلکه تنها در دنیا عذاب شوند . آن هم به عذابِ کشته شدن و رخدادهای سخت و زلزله ها » ( احادیثِ مثنوی ، ص 32 ) ]
استخوان و پشمِ آن گُرگان ، عِیان / بنگرید و پند گیرید ای مِهان
ای بزرگان ، بنگرید به استخوان و پشمِ آن گرگان که نمایان و پیداست . یعنی به آثار و احوالِ آنان بنگرید و از آن پند بگیرید . [ اشاره است به آیه 36 ، سوره نحل ، که می فرماید : « پس بگردید در روی زمین و آنگه بنگرید به فرجام حق ستیزان » ]
عاقل ، از سَر بِنهَد این هستی و باد / چون شنید انجام فرعونان و عاد
شخصِ خردمند این وجودِ موهوم را فرو می گذارد و غرور و خودبینی را فراموش می کند . زیرا که فرجام ناگوار فرعونیان و عادیان را شنیده . [ عاد قومی بود از اعراب بائده . بعضی از مفسران نظیر زمخشری با استناد به آیه 50 سوره نجم که از عادِ نخستین خبر می دهد . معتقدند که عاد دو قوم بوده است . یکی عادِ نخستین که آن را قومِ هود گویند و عادِ دیگری که آن را قوم اِرم نامند . ( کشاف ، ج 4 ، ص 429 ) ]
ور بننهد ، دیگران از حالِ او / عبرتی گیرند از اِضلالِ او
ولی اگر کسی دست از غرور و خودبینی برندارد . دیگران از فرجام ناگوار و عقوبتی که به واسطه گمراهی به او رسیده ، عبرت می گیرند . [ اِضلال = گمراه کردن ]
دکلمه ادب کردن شیر ، گرگ را که در قسمت بی ادبی کرده بود
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات