حکمت نظر کردن ایاز در چارق و پوستین خود | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
حکمت نظر کردن ایاز در چارق و پوستین خود | شرح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 1918 تا 1926
نام حکایت : حکایت ایاز و حجره داشتن او به جهت چارق و پوستین اش
بخش : 3 از 14 ( حکمت نظر کردن ایاز در چارق و پوستین خود )
خلاصه حکایت ایاز و حجره داشتن او به جهت چارق و پوستین اش
ایاز ، غلامِ محبوب سلطان محمود غزنوی چون در دستگاه او به مقام و منصب رسید به حکم نمک شناسی و بر خلافِ روش محتشمان و خودشیفتگان نوکیسه ، چارق و پوستینِ دورانِ شبانی خود را به دیوار اتاقش آویخته بود و هر روز ابتدا بدانجا می رفت و به آنها می نگریست و ایامِ پیشینِ خود را به یاد می آورد . و سپس بر سر منصب و مقام دولتی خود حاضر می شد . او برای اینکه کسی بدین کار واقف نشود . قفلی گران بر درِ اتاقش بسته بود …
متن کامل ” حکایت ایاز و حجره داشتن او به جهت چارق و پوستین اش “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل ابیات حکمت نظر کردن ایاز در چارق و پوستین خود
ابیات 1918 الی 1926
1918) باز گردان قصّۀ عشقِ اَیاز / کآن یکی گنجیست مالامالِ راز
1919) می رود هر روز در حُجرۀ برین / تا ببیند چارقی با پوستین
1920) ز آنکه هستی سخت مستی آورد / عقل از سر ، شرم از دل می برد
1921) صد هزاران قرنِ پیشین را همین / مستیِ هستی بزد ره زین کمین
1922) شد عزازیلی ازین مستی بِلیس / که چرا آدم شود بر من رئیس ؟
1923) خواجه ام من نیز و خواجه زاده ام / صد هنر را قابل و آماده ایم
1924) در هنر من از کسی کم نیستم / تا به خدمت پیشِ دشمن بیستم
1925) من ز آتش زاده ام ، او از وَحَل / پیشِ آتش مر وَحَل را چه محل ؟
1926) او کجا بود اندر آن دَوری که من / صدرِ عالَم بودم و فخرِ زَمَن ؟
شرح و تفسیر حکمت نظر کردن ایاز در چارق و پوستین خود
باز گردان قصّۀ عشقِ اَیاز / کآن یکی گنجیست مالامالِ راز
مجدداََ حکایت عشق ایاز را نقل کن که آن حکایت گنجینه ای آکنده از اسرار است .
می رود هر روز در حُجرۀ برین / تا ببیند چارقی با پوستین
ایاز هر روز به اتاق فوقانی می رفت تا چارق و پوستین خود را تماشا کند . [ حُجرۀ برین = اتاق فوقانی ، اگر آن را بر حقیقت حمل کنیم منظور اتاقی است که از حیث معنوی بالاست . زیرا آن اتاق موجب فروتنی و انکسار نَفسِ اَیاز می شد . ]
ز آنکه هستی سخت مستی آورد / عقل از سر ، شرم از دل می برد
زیرا وجود مجازی شدیداََ موجبِ سرمستی آدمی می شود . هم عقل را از سر زائل می کند و هم حیا را از دل . [ خودبینی موجب زوال عقل و حیا می شود . زوال این دو آدمی را دچار شقاوت می کند . در حدیثی از امام جعفر صادق (ع) آمده است « عقل آن چیزی است که بدان حضرت رحمن عبادت شود و بهشت به دست آید » ( بحارالانوار ، ج 1 ، ص 116 ) و در حدیثی دیگر از رسول اکرم (ص) آمده است « حیا شاخه ای از ایمان است » ( مختصر صحیح مسلم ، ص 15 ) . پس با توجه به این دو حدیث ، باید گفت : خودبینی ، دین و ایمان و شرم و حیا را از میان می برد . ]
صد هزاران قرنِ پیشین را همین / مستیِ هستی بزد ره زین کمین
سرمست شدن به هستی مجازیِ خود صدها هزار قرن پیشتر ، از این کمینگاه مردم را گمراه کرد . [ امت های پیشین نیز بر اثر مغرور شدن به هویت کاذبِ خود به تباهی و گمراهی دچار شدند . مال و جاه و عِدّه و عُدّه آنان را به تفاخر کشاند و سرانجام کوسِ انانیّت به صدا درآوردند . ]
شد عزازیلی ازین مستی بِلیس / که چرا آدم شود بر من رئیس ؟
عزازیل نیز به سببِ مغرور شدن به هستی مجازی خود به ابلیس مبدّل شد و (با اعتراض) گفت : چرا باید آدم از من برتر و بالاتر باشد ؟ [ عزازیل = کلمه ای است عبری و نام ابلیس بوده است پیش از آنکه عصیان و استکبار کند . ]
خواجه ام من نیز و خواجه زاده ام / صد هنر را قابل و آماده ایم
ابلیس گفت : من هم بزرگم و هم بزرگ زاده و استعداد هنرهای بسیاری دارم . [ چون ابلیس ، اصل خود را از آتش می دانست و آتش بر سایر عناصر اربعه غلبه دارد . لذا خود را خواجه و خواجه زاده دانسته است . مراد از «هنر» در اینجا کمال است یعنی من بالقوّه واجدِ کمالات بیشماری هستم . ]
در هنر من از کسی کم نیستم / تا به خدمت پیشِ دشمن بیستم
من در کسبِ کمالات و هنر از هیچکس فروتر نیستم تا برای خدمت در برابر دشمن و رقیبم بایستم . [ بیستم = مخففِ بایستم ، توقف کنم ]
من ز آتش زاده ام ، او از وَحَل / پیشِ آتش مر وَحَل را چه محل ؟
من زاییدۀ آتشم . در حالی که آدم از گِل زاییده شده است . گِل در برابر آتش چه ارزشی دارد ؟ ( وَحَل = گِل و لای ) [ در آیه 12 سورۀ اعراف آمده است « … ابلیس گفت : من از آدم بهتر و برترم . زیرا مرا از آتش آفریدی و او را از گِل » ]
او کجا بود اندر آن دَوری که من / صدرِ عالَم بودم و فخرِ زَمَن ؟
در آن دوران که من صدر نشین جهان و مایۀ افتخار زمان بودم آدم کجا بود ؟ ( زَمَن = زمان ) [ اکبرآبادی گوید : ابلیس پیش از وجودِ آدم صدرِ عالَم بود . یعنی رئیس ملائکه ارضی . چرا که نَفسِ حیوانی سرگروه قوای حیوانی است ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر پنجم ، ص 88 ) ]
دکلمه حکمت نظر کردن ایاز در چارق و پوستین خود
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر پنجم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات