حکایت کرامات آن درویش که در کشتی او را متهم کردند در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
حکایت کرامات آن درویش که در کشتی او را متهم کردند
درویشی همراهِ جمعیّتی به کشتی درآمد . او از مال و ثروت چیزی نداشت . بلکه ثروت و توانگری او غنای روحی و معنوی او بود . او در گوشه ای از کشتی به خواب رفته بود که ناگهان سر و صدایی بلند شد . کیسۀ زری به سرقت رفته بود . همۀ اهلِ کشتی را وارسی کردند و سپس به سراغ آن درویش آمدند . درویش از این گمان بَد دلشکسته شد و به بارگاهِ الهی عرضه داشت : پروردگارا بنده ات را متهم کرده اند . هر چه صلاح می بینی عمل کُن . در این اثنا صدها هزار ماهی سر از آبِ دریا بیرون آوردند و هر یک مرواریدی گرانبها بر دهان داشتند . آن درویش چند دانه از آن مرواریدها را گرفت و در کفِ کشتی انداخت و سپس بر هوا پرواز کرد . فضا برای او همچون تختی روان شده بود . او به اهالی کشتی گفت : کشتی مالِ شما و حق از آنِ من .
مأخذِ این داستان حکایتی است که در حلیة الاولیاء ، ج 10 ، ص 176 ، و در رسالۀ قشیریه ، ص 165 از قولِ ذالنون مصری و در کشف المحجوب ، ص 109 و در کتاب تذکرة الاولیا ، ج 1 ، ص 141 با مختصر تفاوت منسوب به مالک بن دینار و در ص 116 منسوب به ذالنون مصری نقل شده است . در اینجا از روایت کشف المحجوب نقل می شود ( مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 81 ) .
و منزلتش ( مالک بن دینار ) به جایی رسید که وقتی در کشتی نشسته بود . جوهر اندر کشتی غایب شد . وی مجهول تر از همۀ قوم می نمود وی را به بردن آن تهمت کردند . سر به سوی آسمان کرد . اندر ساعت هر چه اندر دریا ماهی بود همه بر سرِ آب آمدند و هر یک جوهری اندر دهان گرفته ، از آن جمله یکی بستد و به آن مَرد داد و خود قدم بر سرِ آن نهاد و بر روی آن خوشی برفت .
حکایت مذکور در بیان تصرّفِ تکوینی اولیاء الله است و اینکه جمیع موجوداتِ عالَم در تسخیر و ارادۀ آنان اند و البته تضرفِ تکوینی اولیاء به اذنِ الهی است . هر ولیِ خدا درخواستی از خدا کند چون خواسته اش به اغراضِ نفسانی و جهل و غفلت آلوده نیست . حق تعالی دعایش اجابت کند .
***
شرح و تفسیر اشعار ” حکایت کرامات آن درویش که در کشتی او را متهم کردند ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .
