بیان عذر گفتن نظم کننده و مد د خواستن | شر ح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
بیان عذر گفتن نظم کننده و مد د خواستن | شر ح و تفسیر
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 1490 تا 1509
نام حکایت : حکایت آن شخص که در عهد داود نبی شب و روز دعا می کرد
بخش : 2 از 11 ( بیان عذر گفتن نظم کننده و مد د خواستن )
خلاصه حکایت آن شخص که در عهد داود نبی شب و روز دعا می کرد
مردی در زمان حضرت داود (ع) ، پیوسته اینگونه دعا می کرد : « خداوندا رزق و روزیِ بی زحمت و مشقّتی به من عطا فرما » مردم وقتی که دعاهای به ظاهر یاوه و بی اساسِ او را می شنیدند مسخره اش می کردند . ولی او به تَسخُرها وقعی نمی نهاد و همچنان به کارِ دعا و نیایش و درخواستِ روزیِ بی زحمت مشغول بود . تا اینکه روزی غرقِ در دعا بود که گاوی یله ، دوان دوان به درِ خانۀ او آمد و با ضرباتِ شاخِ ستبر و تیزش قفل و بندِ در را شکست و درونِ خانه شد و آن مرد ، بیدرنگ دست و
متن کامل « حکایت آن شخص که در عهد داود نبی شب و روز دعا می کرد » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
متن کامل اشعار بیان عذر گفتن نظم کننده و مد د خواستن
ابیات 1490 الی 1509
1490) ای تقاضاگر درون همچون جَنین / چون تقاضا می کنی اِتمامِ این
1491) سهل گردان ، ره نما ، توفیق ده / یا تقاضا را بِهل ، بر ما مَنه
1492) چون ز مُفلِس زر تقاضا می کنی / زر ببخشش در سِر ، ای شاهِ غنی
1493) بی تو نظم و قافیه ، شام و سحر / زَهره کی دارد که آید در نظر ؟
1494) نظم و تجنیس و قوافی ای علیم / بندۀ امرِ تواَند از ترس و بیم
1495) چون مُسَبّح کرده یی هر چیز را / ذاتِ بی تمییز و با تمییز را
1496) هر یکی تسبیح بر نوعی دگر / گوید و ، از حالِ آن این بی خبر
1497) آدمی منکر ز تسبیحِ جماد / و آن جماد اندر عبادت اوستاد
1498) بل که هفتاد و دو ملّت هر یکی / بی خبر از یکدگر ، و اندر شکی
1499) چون دو ناطق را ز حالِ یکدگر / نیست آگه ، چون بُوَد دیوار و در ؟
1500) چون من از تسبیحِ ناطق غافلم / چون بداند سُبحۀ صامت دلم ؟
1501) سُنّی از تسبیحِ جبری بی خبر / جبری از تسبیحِ سنّی بی اثر
1502) هست سنّی را یکی تسبیحِ خاص / هست جبری را ضدِ آن در مَناص
1503) این همی گوید که : آن ضال است و گُم / بی خبر از حالِ او و ، ز امرِ قُم
1504) و آن همی گوید که این را چه خبر ؟ / جنگشان افگند یزدان از قَدَر
1505) گوهرِ هر یک هویدا می کند / جنس از ناجنس پیدا می کند
1506) قهر را از لطف داند هر کسی / خواه دانا ، خواه نادان ، یا خَسی
1507) لیک لطفی قهر در پنهان شده / یا که قهری در دلِ لطف آمده
1508) کم کسی داند مگر ربّانیی / کِش بُوَد در دل مِحَکِ جانیی
1509) باقیان زین دو گُمانی می برند / سویِ لانۀ خود به یک پَر می پَرند
شرح و تفسیر بیان عذر گفتن نظم کننده و مد د خواستن
ای تقاضاگر درون همچون جَنین / چون تقاضا می کنی اِتمامِ این
در اینجا مولانا مناجات و نیایشی را آغاز می کند که با مطالب پیشین مرتبط است . زیرا آن مرد در زمان حضرت داود (ع) از خدا رزق و روزی مادّی خواست و در این خواست نیز اصرار و پافشاری کرد و سرانجام به مقصود رسید و مرادش از درِ خانه اش درآمد . و اینک مولانا از درگاهِ الهی ، رزقِ معنوی می طلبد . یعنی از خدا می خواهد که برای اتمام و اِکمالِ مثنوی ، معارفِ باطنی و وارداتِ قلبی را به او الهام کند . زیرا مولانا مثنوی را نه زادۀ تعقّلاتِ بشری که انعکاسِ خطابِ الهی می شمرد .
معنی بیت : ای تقاضا کننده ای که این معانی را در درونم همانندِ جنین نهاده ای و ظهور و زایش آن را نیز میسّر می کنی . اگر اِتمام و اِکمال این مثنوی را مقتضی می دانی . ( تقاضاگر = درخواست کننده ، تقاضا کننده ) [ منظور از تقاضاگر کیست ؟ آیا وحی قلبی است که از جانبِ حق در می رسد ( سرِ نی ، ج 1 ، ص 39 ) یا درونِ پُر جوش و خروش مولاناست ؟ معانی مکمون در قلبِ مولاناست ؟ و یا ذاتِ احدیت است که از طریقِ الهام ، مولانا را به سوی خلق و تکمیلِ مثنوی سوق داده است ؟ وجه آخر مناسب تر است زیرا مولانا همانطور که گفته شد ، مثنوی را زاییدۀ الهاماتِ ربّانی می داند . ادامه معنا در بیت بعد ]
سهل گردان ، ره نما ، توفیق ده / یا تقاضا را بِهل ، بر ما مَنه
بنابراین ، اِتمام این مثنوی را آسان فرمای . به من راه نشان بده . و توفیقِ تکمیل آن را عطا کن . در غیر اینصورت این تقاضای درونی را از من سلب کن و آن را در وجودِ ما قرار مده . [ اگر قرار است که توفیقِ اِکمال و تکمیل مثنوی برایم فراهم نیاید . پس اخگر ذوق و شوقِ درونی مرا نسبت بدان مهم فسرده و خموش فرما ، که شوقِ بی توفیق ، موجبِ رنج و وبال می شود ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 74 ) خوارزمی کوید : الهی چون از این مستمندِ مستهام ، تقاضای نظمِ کلامی می نمایی ، باید که توفیقِ خویش ، بدرقۀ طریقِ من سازی و به عنایتِ بی علّت به حالِ این شکسته پردازی ( جواهر الاسرار ، دفتر سوم ، ص 531 ) ]
چون ز مُفلِس زر تقاضا می کنی / زر ببخشش در سِر ، ای شاهِ غنی
ای شاهِ توانگر ، هر گاه از مستمندی طلا طلب می کنی . ابتدا نهانی به او طلا ببخش ، سپس از او تقاضای طلا کن . [ ای خداوندِ بی نیاز ، من ذاتاََ از همۀ معارف و حقایقِ جهانِ هستی خالی و تهیدستم . اگر از منِ بینوا و مفلس ، زرِ حقایق و معارف طلب می کنی . ابتدا مرا از این سرمایه معنوی برخوردار کن . سپس از من بخواه که ، گویندۀ اسرار و حقایقِ معنوی باشم . ]
بی تو نظم و قافیه ، شام و سحر / زَهره کی دارد که آید در نظر ؟
ای خداوندِ حکیم ، اگر لطف و عنایتِ خاصۀ تو نباشد . شعر و قافیه کی جرأت پیدا می کند که شب و صبح به ذهن و زبان من سرازیر شوند ؟ [ پس تا حضرت حق ، در کسوتِ معانی تجلّی نکند ، جمالِ معانی کجا در نظر آید ؟ ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 75 ) به روایت افلاکی ، گاه انشاء مثنوی از آغازِ شب تا بامداد ادامه می یافت . به شرح بیت 1807 دفتر اوّل رجوع کنید . ]
نظم و تجنیس و قوافی ای علیم / بندۀ امرِ تواَند از ترس و بیم
ای خداوندِ دانا ، شعر و جناس و قافیه سازی ها ، جملگی مطیعِ فرمانِ تو هستند و از بیم و خوف ، بنده تو . [ تجنیس = جناس از صنایع شعری بدیعی است و عبارت است از اتفاقِ دو کلمه در حروف و اختلاف در معنی ]
چون مُسَبّح کرده یی هر چیز را / ذاتِ بی تمییز و با تمییز را
خداوندا ، چون موجوداتِ بی عقل ( جماد و نبات و حیوان ) و موجوداتِ با عقل ( فرشته و جن و انسان ) نیایشگرِ خود کرده ای .
هر یکی تسبیح بر نوعی دگر / گوید و ، از حالِ آن این بی خبر
هر یک از آنان با زبان مناسب ذاتِ خود ، تو را به نوعی ، نیایش و تقدیس می کند . در حالیکه این یکی از حالِ دیگری خبر ندارد . [ اشاره است به آیه 44 سورۀ اِسراء که در شرح بیت 513 دفتر اوّل آمده است ]
آدمی منکر ز تسبیحِ جماد / و آن جماد اندر عبادت اوستا
انسان ، منکر نیایش و تسبیح جماات است . در صورتی که جمادات در بندگیِ حق تعالی ، ماهر و حاذق اند . [ موضوع تسبیح جمادات در شرح ابیات 2113 تا 2119 دفتر اوّل و شرح بیت 2159 دفتر اوّل آمده است ]
بل که هفتاد و دو ملّت هر یکی / بی خبر از یکدگر ، و اندر شکی
حتی پیروان هفتاد و دو مذهب از حالِ یکدیگر بی خبر هستند و تسبیح و نیایش پیروان دیگر مذاهب را با شک و تردید نگاه می کنند . حال آنکه نیایش همگان راه به سوی حق تعالی دارد .
چون دو ناطق را ز حالِ یکدگر / نیست آگه ، چون بُوَد دیوار و در ؟
در صورتیکه دو انسانِ ناطق از حالِ یکدیگر آگاه نیستند . چگونه ممکن است که در و دیوارِ جامد از تسبیح یکدیگر با خبر باشند ؟
چون من از تسبیحِ ناطق غافلم / چون بداند سُبحۀ صامت دلم ؟
وقتی که من از تسبیح و نیایش پیروانِ دیگر مذاهب که ناطق و عاقل اند خبر ندارم . قلبِ من از تسبیحِ جمادات که ساکت و فاقدِ عقل اند چگونه خبردار می شود ؟ [ سُبحه = دعا ، ذکر ]
سُنّی از تسبیحِ جبری بی خبر / جبری از تسبیحِ سنّی بی اثر
سنّی ها از تسبیح جبری ها بی خبرند و جبری ها نیز از تسبیحِ سنّی ها . [ در مثنوی هر گاه «سنّی» در مقابلِ جبری و معتزله و فلسفی بکار می رود منظور عارف است چنانکه در دیگر آثارِ مولانا نیز به کرّات اینگونه استعمال شده است ( فیه ما فیه ، ص 107 و 113 ) توضیح «سنّی» در شرح بیت 61 دفتر اوّل آمده است ]
هست سنّی را یکی تسبیحِ خاص / هست جبری را ضدِ آن در مَناص
سنّی ها تسبیح و نیایش خاصی دارند و جبری ها نیز تسبیح و نیایشی ضدِ آن دارند که بدان پناه می برند . [ مَناص = پناه بردن ، پناهگاه ، گریختن ، گریزگاه ، اعراب در وقتِ گریز از حوادث هولناک و به ویژه در جنگ ها این کلمه را تکرار می کردند . ]
این همی گوید که : آن ضال است و گُم / بی خبر از حالِ او و ، ز امرِ قُم
این فرقه می گوید : آن دیگری گمراه و منحرف است زیرا از حالِ درونی او و اقتضای فرمان « برخیز » بی خبر است . [ قُم = به معنی برخیز که احتمالاََ اشاره به دو آیه قرآنی می باشد . یکی ایه 2 سورۀ مدثر « برخیز و هشدار بده » و آیه 2 سورۀ مزمّل « برخیز به شب مگر اندکی » همانگونه که پیامبر (ص) و مؤمنان به فرمانِ حق به عبادت و نیایش دعوت شده اند ، سایر فرقه ها و نحله های مذهبی نیز هر کدام موظف به تسبیح و تقدیس حضرت حق اند . ]
و آن همی گوید که این را چه خبر ؟ / جنگشان افگند یزدان از قَدَر
و آن دیگری نیز برمی گردد و به معترض اشاره می کند و می گوید : این که به مذهبِ ما انتقاد می کند ، از حقیقت چه سرش می شود ؟ مشیّتِ الهی ، اینان را به جانِ هم انداخته است . [ چنانکه در آیه 8 سورۀ شوری آمده است « و اگر خداوند بخواهد همۀ آنان را امّتی واحد می کند ، ولیکن هر که را خواهد در آورد به رحمتِ خویش و ستمگران را دوست و یاوری نیست » اگر خدا ارادۀ تکوینی کند همۀ مردمان یگانه شوند و این وحدت از روی جبر و اکراه است نه اختیار ( مجمع البیان ، ص 22 و کشّاف ، ص 211 ) امّا حضرت حق به اقتضای ارادۀ تشریعی ، مردم را در انتخاب راه مخیّر کرده است . از اینرو هر کسی بر حسبِ مراد و مطلوب خود راهی را برگزیده است . مولانا در این چند بیت ، به جنگ ها و ستیزه های خانمان برانداز فرقه ای اشاره می کند و این سخنان را در عصری زده که هنوز ناثرۀ جنگ های صلیبی زبانه می کشیده و ستیزه های مذهبی بر دوام بوده است . ]
گوهرِ هر یک هویدا می کند / جنس از ناجنس پیدا می کند
حق تعالی با این ستیزه ها و اختلافات می خواهد گوهرِ آنان را آشکار کند و سره را از ناسره جدا سازد . [ زیرا تا تضارب افکار و تعاطی آرا پیش نیاید و تا آدمی در کورۀ حوادث گام نگذارد جوهرِ مکنونِ او آشکار نمی شود . ]
قهر را از لطف داند هر کسی / خواه دانا ، خواه نادان ، یا خَسی
همه کس چه دانا و چه نادان و یا پست و حقیر ، فرق میانِ قهر و لطف را می شناسد .
لیک لطفی قهر در پنهان شده / یا که قهری در دلِ لطف آمده
امّا لطفی که در میانِ قهر پنهان شده و یا قهری که در دلِ لطف پوشیده شده . [ ادامه معنا در بیت بعد ]
کم کسی داند مگر ربّانیی / کِش بُوَد در دل مِحَکِ جانیی
چنین لطف و قهری که در دلِ هم سرشته و پوشیده شده ، برای کمتر کسی آشکار می شود و تنها مردان الهی می توانند ماهیّتِ اینگونه لطف و قهر را از هم بازشناسد . [ تشخیص صورتِ ظاهری لطف و قهر ، از عهدۀ هر کسی برمی آید و حتی کودکان نیز بدین کار تمکّن دارند . امّا تشخیصِ لطف و قهری که در هم پوشیده شده ، کارِ هر کسی نیست . بدین جهت است که خداوند در آیه 216 سورۀ بقره می فرماید « … و بسا چیزی را که ناخوش دارید در حالیکه همان چیز برای شما نکوتر است و بسا که چیزی را دوست بدارید در حالیکه همان چیز برای شما بدتر است و خدای داند و شما ندانید » غالبِ انسان ها ملاکِ لطف و خیر را بر مبنای کامجویی های آنی و گذرا ، و ملاکِ قهر و شَر را بر اساسِ رنج ها و ناگواریی ها قرار می دهند . بنابراین هر چیزی که آنها را به لذاید نفسانی رساند . لطف و خیر می شمرند و هر چه آنها را به رنج کشد ، قهر و شَر محسوب می دارند . چنین ملاکی ، در شناختِ پدیده ها قطعاََ نارسا و گمراه کننده است و از اینرو غالبِ مردم به ورطۀ خبط و اشتباه و نهایتاََ به نگونساری و بدفرجامی گرفتار می شوند . تنها کسانی قادر به قهر و لطفِ در هم پوشیده شده هستند که بینشی عمیق و بصیرتی ژرف و سینه ای زدوده از غبار کین و آز و شهوات داشته باشند . ]
باقیان زین دو گُمانی می برند / سویِ لانۀ خود به یک پَر می پَرند
سایر مردم در بارۀ تشخیصِ قهر و لطفِ تنیده در هم ، پیروِ ظن و گُمانِ خویش اند . و لاجرم فقط با یک بال به سویِ مقصودِ خویش پرواز می کنند . یعنی با اطمینان و یقین پرواز نمی کنند .
دکلمه بیان عذر گفتن نظم کننده و مد د خواستن
خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات