باز گشتن به حکایت پیل | شرح و تفسیر

باز گشتن به حکایت پیل | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

باز گشتن به حکایت پیل | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 138 تا 171

نام حکایت : خورندگان پیل بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح

بخش : 3 از 6 ( باز گشتن به حکایت پیل )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت خوردن پیل بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح

 

گروهی از مسافران به سرزمین هند رسیدند و چون گرسنه بودند خواستند حیوانی شکار کنند . در این اثنا مردی دانا و خِردمند با آنها روبرو شد و از سَرِ دلسوزی و راهنمایی به آنها گفت که در این سرزمین پهناور ، گلّه های فیل بسیار یافت می شود ولی مبادا هوسِ شکارِ آنها به سَرتان بزند ، زیرا فیل ها بوی فرزندان خویش را تشخیص می دهند و اگر شما فیلی شکار کنید و بخورید قطعاََ گرفتار انتقام فیلانِ مست خواهید شد . مرد دانا پس از گفتن این سخنان با آن جمع وداع گفت و رفت . کم کم گرسنگی بر ایشان چیره شد و …

متن کامل « حکایت خوردن پیل بچگان از حرص و ترک نصیحت ناصح » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار باز گشتن به حکایت پیل

ابیات 138 الی 171

138) گفت ناصح : بشنوید این پندِ من / تا دل و جانتان نگردد مُمتَحَن

139) با گیاه و برگ ها قانع شوید / در شکارِ پیل بچگان کم روید

140) من برون کردم ز گَردن وامِ نُصح / جز سعادت کی بُوَد انجامِ نُصح ؟

141) من به تبلیغِ رسالت آمدم / تا رهانم مر شما را از نَدَم

142) هین مبادا که طَمَع رَهتان زَنَد / طَمعِ برگ از بیخهاتان بَر کنَد

143) این بگفت و خیر بادی کرد و رفت / گشت قحط و جوعشان در راه ، زَفت

144) ناگهان دیدند سویِ جاده ای / پورِ پیلی ، فربهی ، نوزاده یی

145) اندر افتادند چون گرگانِ مست / پاک خوردندش ، فرو شستند دست

146) آن یکی همره ، نخورد و پند داد / که حدیثِ آن فقیرش بود یاد

147) از کبابش مانع آمد آن سُخَن / بختِ تو بخشد تو را عقلِ کُهن

148) پس بیفتادند و خُفتند آن همه / و آن گرسنه چون شبان اندر رمه

149) دید پیلی سهمناکی می رسید / اوّلاََ آمد ، سویِ حارس دوید

150) بوی می کرد آن دهانش را سه بار / هیچ بویی زو نیآمد ناگوار

151) چند باری گِردِ او گشت و برفت / مَر وَرا نآزُرد آن شه پیلِ زَفت

152) مر لبِ هر خفته یی را بوی کرد / بوی می آمد وَرا ز آن خُفته مَرد

153) از کبابِ پیل زاده خورده بود / بر درانید و بکشتش پیل ، زود

154) در زمان ، او یک به یک را ز آن گروه / می درانید و نبودش ز آن شکوه

155) بر هوا انداخت هر یک را گزاف / تا همی زد بر زمین ، می شد شکاف

156) ای خورندۀ خونِ خلق از راه بَرد / تا نه آرد خونِ ایشانت نَبَرد

157) مالِ ایشان ، خونِ ایشان دان یقین / ز آنکه مال از زور آید در یَمین

158) مادرِ آن پیل بَچگان کین کشد / پیل بچه خواره را کیفر کشد

159) پیل بچه می خوری ای پاره خوار / هم برآرد خصمِ پیل از تو دمار

160) بوی ، رسوا کرد مکراندیش را / پیل داند بویِ طفلِ خویش را

161) آنکه یابد بوی حق را از یَمَن / چون نیابد بوی باطن را زِ من ؟

162) مصطفی چون بُرد بوی از راهِ دور / چون نیابد از دهانِ ما بخور ؟

163) هم بیابد ، لیک پوشانَد زِ ما / بویِ نیک و بَد برآید بر سَما

164) تو همی خُسپیّ و ، بوی آن حَرام / می زَنَد بر آسمانِ سبز فام

165) همرهِ اَنفاسِ زشتت می شود / تا به بوگیرانِ گردون می رود

166) بویِ کِبر و ، بویِ حرص و ، بویِ آز / در سُخن گفتن بیاید چون پیاز

167) گر خوری سوگند ، من کی خورده ام ؟ / از پیاز و سیر ، تقوی کرده ام

168) آن دمِ سوگند ، غمّازی کُند / بر دماغِ همنشینان برزَنَد

169) بس دعاها رَد شود از بویِ آن / آن دلِ کژ می نماید در زبان

170) اِخسَئُو آید جوابِ آن دُعا / چوبِ رَد باشد جزایِ هر دَغا

171) گر حدیثت کژ بُوَد معنیت راست / آن کژیّ لفظ ، مقبولِ خداست

شرح و تفسیر باز گشتن به حکایت پیل

گفت ناصح : بشنوید این پندِ من / تا دل و جانتان نگردد مُمتَحَن


آن نصیحت کنندۀ دانا به آن جمعِ گرسنه گفت : این نصیحت مرا گوش کنید تا مبادا قلب و روحتان دچار رنج و بلا شود .

با گیاه و برگ ها قانع شوید / در شکارِ پیل بچگان کم روید


شما به همین گیاهان و برگ ها بسنده کنید و به شکار بچه های فیل نپردازید .

من برون کردم ز گَردن وامِ نُصح / جز سعادت کی بُوَد انجامِ نُصح ؟


من در ابلاغ نصیحت دَینِ خود را اَدا کردم یعنی در اندرز دادن به شما سنگِ تمام گذاشتم . عمل کردن به نصیحتِ ناصحان آیا چیزی جز خوشبختی به دنبال دارد ؟ [ وجه دیگر مصراع دوم : آیا پایانِ شنیدنِ اندرز ، جز نیکبختی چه چیزِ دیگر است ؟ ]

من به تبلیغِ رسالت آمدم / تا رهانم مر شما را از نَدَم


من برای انجامِ رسالتم آمده ام تا شما را از پشیمانی برهانم . [ بیت فوق از آیه 62 سورۀ اعراف اقتباس شده است « رسالت های پرودگار خویش به شما می رسانم و اندرز شما گویم و دانم از خدا آنچه نمی دانید » ]

هین مبادا که طَمَع رَهتان زَنَد / طَمعِ برگ از بیخهاتان بَر کنَد


بهوش باشید تا مبادا حرص و طمع شما را از راه به در کند و طمعِ بستن در رونق و نوای جسمانی ، بنیادِ هستی شما را براندازد . [ طَمعِ برگ = طمع رونق و نوا در امورِ جسمانی و مادی ( شرح اسرار ، ص 191 ) ]

این بگفت و خیر بادی کرد و رفت / گشت قحط و جوعشان در راه ، زَفت


آن نصیحت کننده ، این سخنان را گفت و وداعی کرد و رفت . و تدریجاََ بینوایی و گرسنگی آنان شدّت یافت . [ گاه نیرانِ شهوت بر اثر شنودنِ پندی چند ، موقتاََ به کمون و خمودی می رود ، تا همینکه اثرِ آن نُصح محو می کشد و دوباره زبانه می کشد . ]

ناگهان دیدند سویِ جاده ای / پورِ پیلی ، فربهی ، نوزاده یی


آن جمع گرسنه ناگهان بر سرِ راهِ خود ، نوزادِ فیلی را دیدند که چاق و پُر گوشت بود .

اندر افتادند چون گرگانِ مست / پاک خوردندش ، فرو شستند دست


آن جمعِ گرسنه همچون گله های گرگ های هار بر او یورش آوردند و آن بچه فیل را شکار کردند و تماماََ خوردند و دستهای خود را نیز شستند .

آن یکی همره ، نخورد و پند داد / که حدیثِ آن فقیرش بود یاد


یکی از همراهان آن جمع که اندرز آن دانیِ ناصح را به خاطر سپرده بود ، از گوشت آن بچّه فیل چیزی نخورد و به آنها نیز نصیحت کرد که از خوردن آن صرف نظر کنند .

از کبابش مانع آمد آن سُخَن / بختِ تو بخشد تو را عقلِ کُهن


اندرز آن ناصحِ دانا او را از خوردن کبابِ فیل بچّه بازداشت ، عقلِ کامل و دوراندیش به تو اقبالی نو می دهد . [ عقل کُهُن = عقلِ پیران ، پیران عقلی نه پیران تقویمی ]

پس بیفتادند و خُفتند آن همه / و آن گرسنه چون شبان اندر رمه


همۀ آنان که کباب فیل را خورده بودند روی زمین افتادند و خوابیدند و آنکه چیزی از آن گوشت ها نخورده بود مانند چوپان بیدار ماند و از خوابیدگان محاظت می کرد . [ آنان که شکم از طعام حرام ، عاری می دارند بیداران حقیقی اند و حرامخواران ، غنودگانِ حقیقی ، و بیداران اند که همواره حفاظت و رعایت خوابیدگان جامعه را بر عهده دارند . ]

دید پیلی سهمناکی می رسید / اوّلاََ آمد ، سویِ حارس دوید


در این هنگام بود که دید فیلی هولناک از راه می رسد ، ابتدافیل به طرف محافظِ آن جمع شتافت و شروع به وارسی او کرد .

بوی می کرد آن دهانش را سه بار / هیچ بویی زو نیآمد ناگوار


فیل سه بار دهانِ آن محافظ را بو کرد ولی بوی ناگواری از آن احساس نکرد .

چند باری گِردِ او گشت و برفت / مَر وَرا نآزُرد آن شه پیلِ زَفت


فیل چند بار اطراف او دور زد و چرخید و بی آنکه آن فیلِ درشت اندام به او آسیبی بزند ، راهش را گرفت و رفت .

مر لبِ هر خفته یی را بوی کرد / بوی می آمد وَرا ز آن خُفته مَرد


آن فیل ، دهانِ هر یک از آن جمع بخواب رفته را بو می کرد . از دهانِ همۀ خفتگان بویی ناگوار می آمد .

از کبابِ پیل زاده خورده بود / بر درانید و بکشتش پیل ، زود


چون آن خفتگان از گوشتِ بچّه فیل خورده بودند . آن فیل بیدرنگ آنان را پاره پاره کرد و کُشت .

در زمان ، او یک به یک را ز آن گروه / می درانید و نبودش ز آن شکوه


فیل بیدرنگ هر یک از آنان را از هم درید و هیچ ترسی از آن جمع به دل راه نمی داد . [ شُکوه = در اینجا به معنی ترس و هیبت آمده نه عظمت و جلال ]

بر هوا انداخت هر یک را گزاف / تا همی زد بر زمین ، می شد شکاف


فیل هر یک از آن جمع را چندین بار به هوا پرتاب کرد و بر زمین کوبید و قطعه قطعه شان کرد . [ در اینجا مولانا به استنتاجِ اخلاقی و اجتماعی می پردازد و می فرماید : ]

ای خورندۀ خونِ خلق از راه بَرد / تا نه آرد خونِ ایشانت نَبَرد


ای کسی که خونِ خلق الله را می خوری ، از سرِ راه کنار برو تا خونِ آنها ، تو را گرفتار نسازد . [ بَرد = دور شو ]

مالِ ایشان ، خونِ ایشان دان یقین / ز آنکه مال از زور آید در یَمین


یقین بدان که مالِ خلق الله مانند خونِ آنان بر تو حرام است زیرا آن اموال بر اثرِ رنج و زحمت حاصل شده است . [ اشاره است به حدیث « مال مسلمانان همانند خونش حرام است » ( احادیث مثنوی ، ص 72 ) ]

مادرِ آن پیل بَچگان کین کشد / پیل بچه خواره را کیفر کشد


مادر آن نوزادهای فیل انتقام می گیرد و کسانی را که بچّۀ او را خورده اند به کیفر می رساند .

پیل بچه می خوری ای پاره خوار / هم برآرد خصمِ پیل از تو دمار


ای رشوه خوار ، تو نوزادِ فیل را می خوری ، دشمن نیرومند یعنی مادرِ آن نوزادِ فیل ، تو را به هلاکت می رساند . [ پاره خوار = رشوه گیرنده ، حرامخوار ]

بوی ، رسوا کرد مکراندیش را / پیل داند بویِ طفلِ خویش را


بُو سبب شد که حیله گران رسوا شوند . زیرا فیل ، بوی بچّه خود را می شناسد .

آنکه یابد بوی حق را از یَمَن / چون نیابد بوی باطن را زِ من ؟


آن کس که بویِ خوشِ رحمانی را از یَمَن احساس می کند . چگونه ممکن است که بوی باطل را در وجود من نشناسد . [ مصراع اوّل اشاره است به حدیث نبوی « همانا می یابم دَمِ رحمان را از جانبِ یَمَن » این کلام را حضرت پیامبر (ص) در حقِ اویسِ قرنی فرمودند . ( توضیح در شرح بیت 1203 دفتر دوم ]

مصطفی چون بُرد بوی از راهِ دور / چون نیابد از دهانِ ما بخور ؟


وقتی که حضرت محمد (ص) بوی خوش را از راهِ دور احساس می کند . چگونه از دهانِ ما بوی ناگوار را ادراک نمی کند ؟

هم بیابد ، لیک پوشانَد زِ ما / بویِ نیک و بَد برآید بر سَما


او این بوی ناگوار را از ما احساس می کند ولی آن را می پوشاند و به روی ما نمی آورد ، بوی خوب و بَد به آسمان می رود .

تو همی خُسپیّ و ، بوی آن حَرام / می زَنَد بر آسمانِ سبز فام


تو می خوابی و بوی ناگوارِ حرامخواریت به آسمان سبز رنگ می رسد .

همرهِ اَنفاسِ زشتت می شود / تا به بوگیرانِ گردون می رود


این بوی ناگوار ، همراهِ نَفَس های تو بالا می رود و به فرشتگانِ آسمانی که همه نوع بو را می شناسند می رسد . [ بو گیرانِ گردون = اشاره به فرشتگانِ آسمانی است که بوی اعمال و افعال آدمیان را در می یابند ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 10 ) . همانطور که سیر و پیاز بو دارد ، صفاتِ ذمیمه مانند حرص و طمع و کِبر نیز بویی دارد که به مشامِ فرشتگان آسمانی می رسد ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 374 ) ]

بویِ کِبر و ، بویِ حرص و ، بویِ آز / در سُخن گفتن بیاید چون پیاز


بوی تکبر و حرص و آزمندی هنگامِ سخن گفتن مانند بوی ناگوار پیاز احساس می شود .

گر خوری سوگند ، من کی خورده ام ؟ / از پیاز و سیر ، تقوی کرده ام


اگر قسم بخوری که من کی پیاز وسیر خورده ام ؟ من خوردن سیر و پیاز را ترک کرده ام . [ ادامه معنا در بیت بعد ]

آن دمِ سوگند ، غمّازی کُند / بر دماغِ همنشینان برزَنَد


ولی همان نفسِ تو به هنگامِ سوگند یاد کردن تو را رسوا  می کند و بوی سیر و پیاز را به مشامِ همنشینان می رساند . [ غمّاز = در لغت به معنی سخن چین ، اشاره کننده به چشم و طعنه زننده است ولی در اینجا به معنی آشکار کننده و نشان دهنده و رسوا کننده آمده است . چنانچه در شرح بیت 33 و 34 دفتر اوّل  نیز به همین معنی آمده است . ]

بس دعاها رَد شود از بویِ آن / آن دلِ کژ می نماید در زبان


بسیاری از دعاها است که به سبب بوی گناهان در درگاهِ حق تعالی به اجابت نمی رسد زیرا انحرافِ قلبی تو در زبانت نمایان می شود . [ اوصافِ زشت ، سبب رد شدن دعا و نیایش می گردد ]

اِخسَئُو آید جوابِ آن دُعا / چوبِ رَد باشد جزایِ هر دَغا


خطاب « دور شوید » در پاسخ آن دعایی است که از زبانِ بَددلان بر می آید . پاداش هر حیله و ترفندی چوبِ رَد است . [ دَغا = به معنی شخصِ حیله گر آمده است / اِحسَنو = شرح بیت 2006 دفتر دوم ]

گر حدیثت کژ بُوَد معنیت راست / آن کژیّ لفظ ، مقبولِ خداست


اگر سخن تو نارسا و ناآراسته باشد . ولی باطنی راست و درست داشته باشی ، آن نارسایی کلام ، در درگاه الهی پذیرفتنی است [ زیرا « ما درون را بنگریم وحال را » این مطلب یکی از تعالیم اساسی مولانا است که خداوندِ مهربان به دل های سلیم و زدوده از غبار خود بینی عنایت دارد . هر چند که از نظر قالب های کلیشه ای ، عامی و ناوارد باشد . حکایت موسی و شبان در دفتر دوم به همین مطلب اشاره دارد . ]

دکلمه باز گشتن به حکایت پیل

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟