3407) گفت اَستر ، راست گفتی ای شتر / این بگفت و چشم کرد از اشک پُر 3408) ساعتی بگریست...
3377) اُشتری را دید روزی اَستری / چونکه با او جمع شد در آخُری 3378) گفت من بسیار می افتم...
1835) دید در اَیّام ، آن شیخِ فقیر / مُصحَفی در خانۀ پیری ضَریر 1836) پیشِ او مهمان شد او...
1772) بود شیخی ، رهنمایی ، پیش از این / آسمانی شمع ، بر رویِ زمین 1773) چون پیمبر در...
1763) هین عُزَیرا درنگر اندر خَرَت / که بپوسیدست و ، ریزیده بَرَت 1764) پیشِ تو گِرد آوریم اَجزاش را...
1746) گفت اَستر با شُتر کِای خوش رفیق / در فراز و شیب و در راهِ دقیق 1747) تو نه...
1721) ساحران را نی که فرعونِ لَعین / کرد تهدیدِ سیاست بر زمین ؟ 1722) که ببرّم دست و پاتان...
1678) بیست از دزدان بُدند آنجا و بیش / بخش می کردند مسروقاتِ خویش 1679) شِحنه را غمّاز آگه کرده...
1650) بینی اندر دلق ، مهتر زاده یی / سر برهنه در بلا افتاده یی 1651) در هوایِ نابکاری سوخته...
1634) اندر آن کُه بود اشجار و ثِمار / بس مُرودِ کوهی آنجا ، بی شمار 1635) گفت آن درویش...