شرح و تفسیر هدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر هدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 2703 تا 2719
نام حکایت : خلیفه که در کرم در زمان خود از حاتم طایی گذشته بود و نظیر نداشت
بخش : 20 از 32
در روزگاران پیشین ، خلیفه ای بود بسیار بخشنده و دادگر ، بدین معنی که نه تنها بر قبیله و عشیره خود بخشش و جوانمردی می کرد . بلکه همه اقوام و قبائل را مشمول دلجویی و دادِ خود می ساخت . شبی بنابر خوی و عادت زنان که به سبب گرفتاری خود به کارهای خانه و تیمارِ طفلان و اشتغال مردان به مشاغل دیگر . تنها شب هنگام ، فرصتی بدست می آرند که از شویِ خود شکایتی کنند . زنی اعرابی از تنگیِ معاش و تهیدستی و بینوایی گِله آغازید و فقر و نداری شویِ خود را با بازتابی تند و جان گزا بازگو کرد . و از سرِ ملامت و نکوهش ، بدو گفت : از صفات ویژه عربان ، جنگ و غارت است . ولی تو ، ای شویِ بی برگ ونوا ، چنان در چنبر فقر و فاقه اسیری که رعایت این رسم و سنت دیرین عرب نیز نتوانی کردن . در نتیجه ، مال و مُکنتی نداری تا هرگاه مهمانی نزد ما آید از او پذیرایی کنیم . و حال آنکه از سنت کهن اعرابیان است که مهمان را بس عزیز و گرامی دارند . وانگهی اگر مهمانی هم برای ما رسد . ناگزیریم که شبانه بر رخت و جامه او نیز دست یغما و …
متن کامل حکایت خلیفه کریم تر از حاتم طایی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
2703) گفت زن : صدق آن بُوَد کز بودِ خویش / پاک برخیزند از مجهودِ خویش
2704) آبِ باران است ما را در سبو / مُلکت و سرمایه و اسبابِ تو
2705) این سبویِ آب را بردار و رُو / هَدیه ساز و پیشِ آن شاهنشاه شو
2706) گو که ما را غیرِ این اَسباب نیست / در مَفازه هیچ بِه ، زین آب نیست
2707) گر خزینه اش پُر زرست و گوهر است / این چنین آبش نیابد ، نادر است
2708) چیست آن کوزه ؟ تنِ محصورِ ما / اندر او آبِ حواسِ شُور ما
2709) ای خداوند ، این خُم و کوزۀ مرا / در پذیر از فضلِ اللهُ اشتَرا
2710) کوزه ای با پنج لولۀ پنج حِس / پاک دار این آب را از هر نَجِس
2711) تا شود زین کوزه مَنفَذ سوی بحر / تا بگیرد کوزۀ من ، خویِ بحر
2712) تا چو هَدیه پیشِ سلطانش بَری / پاک بیند ، باشدش شَه مُشتری
2713) بی نهایت گردد آبش بعد از آن / پُر شود از کوزۀ من ، صد جهان
2714) لوله ها بربند و پُر دارش ز خُم / گفت : غُضّو عَن هَوا أبصارِکُم
2715) ریشِ او پُر باد کین هَدیه که راست ؟ / لایقِ چون او شَهی ، این است راست
2716) زن نمی دانست کانجا بر گذر / جوی جیحون است ، شیرین چون شِکَر
2717) در میانِ شهر ، چون دریا روان / پُر ز کشتی ها و شَستِ ماهیان
2718) رَو بَرِ سلطان و کار و بار بین / حسِ تَجری تَحتَهاالاَنهار بین
2719) این چنین حسّ ها و ادراکاتِ ما / قطره ای باشد در آن نَهرِ صفا
گفت زن : صدق آن بُوَد کز بودِ خویش / پاک برخیزند از مجهودِ خویش
زن گفت : در این راه صداقت در این است که از «بود» و هستی مجازی خویش به کلّی دست برداری و از همه علایق و وابستگی ها برهی . [ مجهود = توانایی و طاقت . صدق = در لغت به معنی راستگویی و راستکاری است . و صدیق کسی است که حرف و عمل و پیمانش راست باشد . ( کشف الاسرار ، ج 9 ، ص 495 ) . و این اصطلاح مأخوذ از قرآن کریم است . در سوره یوسف ، آیه 46 و سوره مریم ، آیه 41 و سوره حدید ، آیه 19 و سوره نساء ، آیه 69 یاد شده است و منظور از صدیقین همانهایی هستند که صدق و راستی در آنان به صورت ملکه درآمده و گفتار و کردار آنان همه از آن نشأت می گیرد . ( تفسیر المیزان ، متن عربی ، ج 11 ، ص 188 ) ]
_ تصوف این واژه را از قرآن و روایات اخذ کرده و به مدد ذوق و کشف ، تعاریفی از آن به دست داده است . از آن جمله « صدق آن بُوَد که از خویشتن آن نمایی که باشی و آن باشی که نمایی » و یا « هر که با نفس و هوای خود مداهنت کند . هرگز نسیم صدق به مشام او نرسد و کسی که جمال صدق بدید و مخالفِ هوای خود گشت . از مرگ نترسد بلکه پیوسته منتظر عزرائیل باشد . چنانکه در قرآن کریم ، سوره جمعه ، آیه 24 ، آمده است . آرزوی مرگ کنید اگر راستگو هستید . و کسی که در کاری صادق گشت . نشان او آن بُوَد که هر چه ضدِ آن کار است برخود روا ندارد و بندِ علایق ، همه از خود بردارد و پیوسته منتظر اجل باشد و انتظار بدان قوّت باشد که صدق بر سرِ او غالب باشد . داند که چون پرده از احوال او برگیرند رسوا نخواهد شد . کسی که این صفت یافت مرگ بر دلِ او آسان گردد . ( مناقب الصوفیه ، ص 75 ) . به عقیده مولانا ، صدق ، فنا و نیستی از خود و آثار خودی است . یعنی آنکه خود را نبیند و جهد و کوشش خویش را به هیچ انگارد .
آبِ باران است ما را در سبو / مُلکت و سرمایه و اسبابِ تو
ما در سبو ، آبِ باران داریم و دار و ندار ما همین سبوی آب است .
این سبویِ آب را بردار و رُو / هَدیه ساز و پیشِ آن شاهنشاه شو
این سبوی آب را بردار و برو و آن را به شاه پیشکش کن .
گو که ما را غیرِ این اَسباب نیست / در مَفازه هیچ بِه ، زین آب نیست
و به پادشاه بگو که ما غیر از این سبوی آب ، دارایی دیگری نداریم و در دشت خشک و بی آب و علف ، هیچ چیز بهتر از این آب نیست . ( مفازه = بیابان بی آب و علف )
گر خزینه اش پُر زرست و گوهر است / این چنین آبش نیابد ، نادر است
اگر چه گنجخانه شاه از کالاهای گرانبها پُر است ولی نظیر و مانند این آب در آنجا پیدا نمی شود . زیرا این نوع آب ، کمیاب است . [ مولانا ، غفلت این زن را از دستگاه عریض و طویل خلیفه ، به علم و معرفت ناچیز بشر تشبیه می کند که می خواهد این معارف ناچیز را وسیله شناخت خدا و رسیدن به مقام قرب او سازد . از اینرو در ابیات ذیل به تفسیر معنوی از این ماجرا می پردازد ]
چیست آن کوزه ؟ تنِ محصورِ ما / اندر او آبِ حواسِ شُور ما
آن کوزه چیست ؟ مراد از آن کوزه ، تنِ محصور و محفوظ ماست . آبی که در داخل آن است . آبِ حواسِ شور و ناگوار ماست . [ در این بیت ، بدن و وجود انسانی به کوزه ای که دارای پنج لوله است تشبیه شده است که تنها مقدار ناچیزی از آب ، درون آن ، حا می گیرد . این پنج لوله ، همان پنج حسِ ماست . پس معارفی که از طریق این پنج لوله (حواسِ پنجگانه) به کوزه وجود آدمی در می آید بسی محدود و ناچیز است . ولی اگر آدمی ، کوزۀ وجود خود را به دریای حقیقت وصل کند . دانش و معرفتی بیکران یابد ]
ای خداوند ، این خُم و کوزۀ مرا / در پذیر از فضلِ اللهُ اشتَرا
مرد عرب گفت : خداوندا ، این آبِ احوال و اعمال مرا که در خُمِ وجودم گرد آورده ام از روی فضل و بزرگواریت بپذیر . [ در آیه 111 سوره توبه آمده است « خداوند ، جان و مالِ مومنان را به بهای بهشت خریده است » ]
کوزه ای با پنج لولۀ پنج حِس / پاک دار این آب را از هر نَجِس
این کوزۀ کالبد را که پنج لوله از حواس دارد و نیز آب درون این کوزه را که همانا قُوای مکنون در کالبد است . پاک دار و از آلودگی دور فرما . یعنی ما را از اندیشه ها و نیّات آلوده به اغراض نفسانی دور فرما .
تا شود زین کوزه مَنفَذ سوی بحر / تا بگیرد کوزۀ من ، خویِ بحر
تا اینکه از این کوزه روزنه ای به جانب دریا گشوده شود و کوزۀ کالبدمان ، خوی و طبع دریا را بگیرد . [ کوزۀ وجودِ آدمی ، هرگاه از صفات ذمیمه پاک شود و از کمند حواس برهد و به دریای معارف الهی وصل شود و در آن صورت هیچ امری از امور دنیا آن را تیره و پلید نمی سازد . ( مَنفَذ = سوراخ و روزنه ) ]
تا چو هَدیه پیشِ سلطانش بَری / پاک بیند ، باشدش شَه مُشتری
تا این کوزه را که به عنوان ارمغان به محضر پادشاه می بری . شاه آن را پاک ببیند و خریدارش شود .
بی نهایت گردد آبش بعد از آن / پُر شود از کوزۀ من ، صد جهان
پس از آنکه از کوزۀ کالبد آدمی ، روزنه ای به سوی دریای حقیقت باز شد . آبِ کوزۀ تن نیز بی نهایت و بیکران می گردد .
لوله ها بربند و پُر دارش ز خُم / گفت : غُضّو عَن هَوا أبصارِکُم
لوله ها را ببند و کوزۀ وجودت را از خُمِ معرفت و حقیقت حضرت پروردگار لبریز و آکنده کن . زیرا حق تعالی گفته است : دیدگانتان را از هوی و هوس فروبندید . [ مصراع دوم اشاره است به آیه 30 از سوره نور « ای پیامبر ، مومنان را گوی که چشم های خود را از حرام فروبندند » . اکبرآبادی گوید : « بربستن لوله ها کنایه از بازداشتن حواس است از لذّات که متجاوز از حد ضرورت باشد » ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 198 ) ]
ریشِ او پُر باد کین هَدیه که راست ؟ / لایقِ چون او شَهی ، این است راست
اعرابی با غرور و خودبینی می بالد و می گوید : کیست آنکه بتواند ارمغانی بهتر از ارمغان من به نزد شاه ببرد ؟ ( پر باد بودن = کنایه از غرور و خودبینی )
زن نمی دانست کانجا بر گذر / جوی جیحون است ، شیرین چون شِکَر
زن اعرابی نمی دانست که در آنجا یعنی راهی که به بغداد منتهی می شود . رودی عظیم جاری است که آبی شیرین چون شِکَر دارد . [ در اینجا منظور همان رودِ دجله است نه جیحون . زیرا در عرفِ قدما اسم های خاص در معنی نوعی ، نیز بکار می رفته است . مثلا جیحون را بر مطلق رودخانه بزرگ اطلاق کرده اند . « بر مثال شیر غیور از رودخانه جیحون عبور کرد » که در این عبارت منظور ، رودخانه سند است . ( فرهنگ و لغات و تعبیرات مثنوی ، ج 4 ، ص 416 ) ]
در میانِ شهر ، چون دریا روان / پُر ز کشتی ها و شَستِ ماهیان
(رود دجله) در میان شهر بغداد روان است و مانند دریا از کشتی و قلّابهای ماهیگیری پُر است . [ در اینجا حالت این زن و مرد اعرابی ، نشان دهنده خودبینی و غرور انسانهای خودباخته به ویژه متکلمان و فیلسوفان و اهلِ قیل و قال است که به اندیشه های خُرد و نارس خود می بالند و گمان می دارند که با مشتی الفاظ و اصطلاح می توان به سِرّ اکبر دست یافت . در حالیکه حقایق جهان هستی ، بیکران تر از آن است که در ظروف ناچیز این الفاظ و اصطلاحات محدود شود . ( شَست = قلاب ماهیگیری ) ]
_ مولانا گوید : این علم ها نسبت به احوال فقرا ، بازی و عمر ضایع کردن است که اِنّماالدنیا لَعِب . اکنون چون آدمی بالغ شد . عاقل و کامل شد بازی نکند و اگر کند از غایت شرم ، پنهان کند . تا کسی او را نبیند . این علم قال و قیل و هوسهای دنیا با دست آدمی خاک است و چون باد با خاک آمیزد . هر جا که رسد چشم ها را خسته کند و از وجود او جز تشویش و اعتراض حاصلی نباشد . ( فیه ما فیه ، ص 145 )
رَو بَرِ سلطان و کار و بار بین / حسِ تَجری تَحتَهاالاَنهار بین
برو به محضر شاه و در آنجا ببین که نهرها و جویباران ، غلغله کنان در جریان انند . [ مصراع دوم اشاره است به آیه 266 سوره بقره « … از زیر آن نهرها روان است » ]
این چنین حسّ ها و ادراکاتِ ما / قطره ای باشد در آن انهارها
آری این حواس و ادراکات ما در برابر آن رودهای صفا و علوم الهی ، قطره ای بیش نیست . ( انهار = جمع نهر به معنی رود و جویبار . قدما عادت داشتند که اسامی جمع عربی را جمع ببندند )
دکلمه هدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات
با سلام خدمت استاد بزرگوار
بسیار عالی ومفید بود علی الخصوص برای بنده که دسترسی به منابع اهل معرفت نداشتم وبسیاری از اشعار در خور فهم اینجانب نبود