شرح و تفسیر غزل شماره 51 دیوان حافظ شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 51 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 51 دیوان حافظ شیرازی

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 51 دیوان حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی
متن کامل ابیات 1 الی 8

1) لعلِ سیرابِ بخون تشنه لبِ یارِ من است / وز پیِ دیدن او دادن جان کارِ من است

۲) شرم از آن چشمِ سیه بادش و مژگانِ دراز / هر که دل بُردنِ او دید و در انکار من است

۳) ساروان رخت به دروازه مبر کآن سر کُو / شاه راهیست که منزلگه دلدار من است

4) بندۀ طالعِ خویشم که درین قحطِ وفا / عشقِ آن لولی سرمست خریدارِ من است

۵) طبلۀ عطرِ گل و زلفِ عبیر افشانش / فیضِ یک شمه ز بویِ خوشِ عطارِ من است

۶) باغبان همچو نسیمم ز درِ خویش مران / کآبِ گلزارِ تو از اشکِ چو گلنارِ من است

۷) شربتِ قند و گلاب از لبِ یارم فرمود / نرگسِ او که طبیبِ دلِ بیمارِ من است

8) آنکه در طرزِ غزل نکته به حافظ آموخت / یارِ شیرین سخنِ نادره گفتارِ من است

شرح و تفسیر غزل شماره 51 دیوان حافظ شیرازی

لعلِ سیرابِ بخون تشنه لبِ یارِ من است / وز پیِ دیدن او دادن جان کارِ من است


لعل به خون تشنه و تر و تازه ، لب یار من است . و برای دیدن لب یار یا برای دیدن خودِ جانان و یا بعد از دیدن جانان و یا لب جانان ، کارِ من جان دادن است . [ لعل = اسم یک گوهر مشهور و معین / سیراب / در لغت به معنی از آب سیر گشته ولی مجازاََ به معنی طراوت و لطافت است / به خون تشنه = تشنه خون ، عبارت است از سرخی زیاد ]

شرم از آن چشمِ سیه بادش و مژگانِ دراز / هر که دل بُردنِ او دید و در انکار من است


از آن چشمان سیاه و مژگانِ دراز ، شرمش باد هر آن که دلبری و شیوۀ آن جانان را دیده و با وجودِ این در انکار من است . یعنی شرمنده باد آن کسی که سود او جنون و رسوایی مرا انکار می کند . زیرا جانان با آن چشم و مژگان به هر که توجه کند . اسیر کمند عشق می کندش و بعد از عشق دیوانگی و جنون ضروری است . [ برخی گویند : غرض از انکار من یعنی عشق مرا انکار می کند . یعنی گوید تو عاشق نیستی ]

ساروان رخت به دروازه مبر کآن سر کُو / شاه راهیست که منزلگه دلدار من است


ای ساربان رخت و اثواب مرا از دروازۀ شهر بیرون مبر ، زیرا سر کوی آن جانان شاه راهی است که هم آنجا سر منزل دلدار من است . یعنی مسیر و گردشگاهش است . زیرا آن محله و آن سر کوی ، مجمع دلبران است . پس در اینصورت آنجا را ترک می کنی کجا می روی . [ ساربان = شتربان / رخت = اثواب خانه / دروازه = درهای محله که شب ها برای ایمن ماندن از ورود دزد بسته می شود / شاهراه =یعنی بهترین راه زیرا شاه به معنای بهتر و خوب است / سر منزل = ابتدای محل نزول ]

بندۀ طالعِ خویشم که درین قحطِ وفا / عشقِ آن لولی سرمست خریدارِ من است


غلام طالع خود هستم که در این قحطی وفا ، یعنی در دورانی که کسی به کسی وفا نمی کند . این از اقبال من است که عشق و محبت آن لولی مرا بی اختیار به خود جذب نموده ، عاشق خود کرده است . [ قحط = نایاب / قحط وفا = کسی به کسی وفا نکند / لولی = نام طایفه ای از کولیان عجم است که مابین شیراز و اصفهان ییلاق قشلاق دارند / سرمست = سرخوش ]

طبلۀ عطرِ گل و زلفِ عبیر افشانش / فیضِ یک شمه ز بویِ خوشِ عطارِ من است


طبلۀ عطر گل ، مراد خود گل است و زلف عبیر افشان ، باز هم مراد خود گل است ، یک فیض جزیی است از بوی خوش عطار من . یعنی گل ، بوی خوش و معطر خود را از جانان من استقاضه کرده است . حاصل کلام : بوی خوشی که در گل وجود دارد یک شمه و یک ذره از بوی خوش جانان من است . [ طبله = تقریباََ مثل طبق است ولی گرد نیست / فیض = در اصطلاح بهره و نفعی به کسی رسیدن ]

باغبان همچو نسیمم ز درِ خویش مران / کآبِ گلزارِ تو از اشکِ چو گلنارِ من است


ای باغبان مرا چون نسیم از درِ باغ مَران . یعنی نسیم ، درِ باغ قرار نگرفته زود می گذرد . پس حالا مرا هم مانند نسیم مکن . یعنی زود از درِ باغ مرانم . بلکه بگذار وارد باغت شوم و آن را سیر و تماشا نمایم و در گوشه ای از آن قرار بگیرم . زیرا آب گلزار تو از اشک چون گلنار چشم من است . یعنی باغت از اشک چشم من سیراب می شود . [ باغبان = باغ چی یا باغچه چی ]

شربتِ قند و گلاب از لبِ یارم فرمود / نرگسِ او که طبیبِ دلِ بیمارِ من است


چشمان چون نرگس او که طبیب دلِ خستۀ من است . برای مداوا از لب یار شربت گلابدار برایم تجویز کرده است .

آنکه در طرزِ غزل نکته به حافظ آموخت / یارِ شیرین سخنِ نادره گفتارِ من است


آنکه در طرز و اسلوب غزل گفتن به حافظ نکته آموخت . یار شیرین بیان و نادره گفتار من است . [ طرز = نمط و اسلوب / نادره گفتار = مراد از کسی که سخنان او را کسی دیگر نتواند بگوید ]

دکلمه غزل شماره 51 دیوان حافظ شیرازی

دکلمه غزل شماره 51 دیوان حافظ شیرازی

زنگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی

ا

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟