بیان آنکه نور از اندرونِ شخصِ منوّر گواهی می دهد

بیان آنکه نور از اندرونِ شخصِ منوّر گواهی می دهد | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

بیان آنکه نور از اندرونِ شخصِ منوّر گواهی می دهد | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 242 تا 260

نام حکایت : حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ

بخش : 9 از 19 ( بیان آنکه نور از اندرونِ شخصِ منوّر گواهی می دهد )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ

تنی چند از کافران از راهی دور به مسجد درآمدند و به پیامبر (ص) گفتند که ما را به عنوان مهمان بپذیر . پیامبر رو به اصحابِ خود کرد و فرمود هر کدامتان یکی از این افراد را به خانۀ خود ببرد و از او پذیرایی کند . هر یک از آنان بیدرنگ یکی از کافران را انتخاب کردند و با خود بردند . امّا در آن میان یکی از کافران که بس جسیم و تنومند بود باقی ماند و کسی حاضر نشد او را به خانۀ خود ببرد . زیرا از ظاهرش پیدا بود که پُرخورست . پیامبر وقتی دید که کسی حاضر نیست میزبانِ او شود . خود ، او را به خانه بُرد تا از او پذیرایی کند . چون وقتِ شام رسید اهلِ خانۀ پیامبر پی در پی طعام می آوردند و …

متن کامل ” حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات بیان آنکه نور از اندرونِ شخصِ منوّر گواهی می دهد

ابیات 242 الی 260

242) لیک نورِ سالکی کز حد گذشت / نورِ او پُر شد بیابان ها و دشت

243) شاهدیّ اش فارغ آمد از شهود / وز تکلّف ها و جان بازیّ و جُود

244) نورِ آن گوهر چو بیرون تافته ست / زین تَسلُّس ها فراغت یافته ست

245) پس مجُو از وی گواهِ فعل و گفت / که ازو هر دو جهان چون گُل شِکُفت

246) این گواهی چیست ؟ اظهارِ نهان / خواه قول و ، خواه فعل و ، غیرِ آن

247) که غرض اظهارِ سِرِّ جوهر است / وصف ، باقی ، وین غَرَض بر مَعبَر است

248) این نشانِ زَر ، نمانَد بر مِجَک / زر بمانَد نیکنام و بی زِ شَک

249) این صَلات و این جِهاد و این صیام / هم نمانَد ، جان بمانَد نیکنام

250) جان چنین افعال و اقوالی نمود / بر مِحَکِّ امر ، جوهر را بسود

251) که اعتقادم راست است اینک گواه / لیک هست اندر گواهان اشتباه

252) تزکیه باید گواهان را ، بدان / تزکیه ش صدقی که موقوفی بد آن

253) حفظِ لفظ اندر گواهِ قولی است / حفظِ عهد اندر گواهِ فعلی است

254) گر گواهِ قول کژ گوید ، رَد است / ور گواهِ فعل کژ پوید ، رَد است

255) قول و فعلِ بی تناقض بایدت / تا قبول اندر زمان پیش آیدت

256) سَعیُکُم شَتّی ، تناقض اندرید / روز می دوزید ، شب بَر می درید

257) پس گواهی با تناقض کِه شنَوَد / یا مگر حِلمی کند از لطفِ خَود

258) فعل و قول ، اظهارِ سِرّ است و ضمیر / هر دو پیدا می کند سِرِّ سَتیر

259) چون گواهت تزکیه شد ، شد قبول / ورنه محبوس است اندر مول مول

260) تا تو بستیزی ، ستیزند ای حَرون / فَانتَظِرهُم ، اِنَّهُم مُنتَظِرُون

شرح و تفسیر بیان آنکه نور از اندرونِ شخصِ منوّر گواهی می دهد

لیک نورِ سالکی کز حد گذشت / نورِ او پُر شد بیابان ها و دشت


اما نورِ آن سالکِ روشن بین و عارفی که از حدِّ طبیعی فراتر رفته همۀ بیابان ها و دشت ها را پُر کرده است .

شاهدیّ اش فارغ آمد از شهود / وز تکلّف ها و جان بازیّ و جُود


محبوبیّت و خوبی درونِ آن عارفِ بِالله نیاز به گواهی شاهدان و تکلّفاتِ ظاهری و جان بازی در طریق الهی و بذل و بخشش ندارد . [ اگر چه این امور تماماََ گواهِ نورِ باطنی تواند بود اما نورِ درونی عارفِ حقیقی مانندِ آفتاب است . « آفتاب آمد دلیلِ آفتاب » . مراد از « جان بازی » ریاضت و جهاد با نَفس است ( شرح اسرار ، ص 334 ) . ]

نورِ آن گوهر چو بیرون تافته ست / زین تَسلُّس ها فراغت یافته ست


چون نورِ آن گوهرِ تابناک به بیرون تابیده است . دیگر از این سالوس گری ها و نیرنگ بازی ها آسوده خاطر شده است . [ تسلّس ها = مکّاری و سالوس گری ، منظور طاعات و عباداتی است که اهلِ ریا انجام می دهند تا بدین وسیله انظار را به خود جلب کنند . عارفِ حقیقی به این بازی های مکرآمیز نیازی ندارد . ]

پس مجُو از وی گواهِ فعل و گفت / که ازو هر دو جهان چون گُل شِکُفت


پس مبادا از عارفِ حقیقی گواهِ کردار و گفتار طلب کنی . زیرا هر دو جهان یعنی دنیا و آخرت به برکتِ وجودِ او مانندِ گُل شکفته است . یعنی رونق و صفا یافته است . [ مصراع دوم بر این بینش مبتنی است که جهان با وجودِ انسانِ کامل روح پیدا کرده است . رجوع شود به شرح بیت 1 دفتر اوّل . ]

این گواهی چیست ؟ اظهارِ نهان / خواه قول و ، خواه فعل و ، غیرِ آن


خواه این گواهی گفتار باشد و یا کردار و یا چیزِ دیگر ، اصلاََ بگو ببینم این گواهی چیست ؟ مسلماََ گواهی ، آشکار کردنِ یک چیز پنهان است . [ حال که گواهی عبارت است از آشکار کردن یک چیز پنهان ، پس نباید از عارفِ بِالله مقولاتی نظیر گفتار و کردار طلب کنی زیرا نورِ او ظاهر است و این طلب تو نوعی تحصیلِ حاصل . ]

که غرض اظهارِ سِرِّ جوهر است / وصف ، باقی ، وین عَرَض بر مَعبَر است


زیرا غرض از گواهی دادن ، آشکار کردنِ رازِ درونی جوهر است و البته این عَرَض ها رفتنی است . حال آنکه «وصف» باقی می ماند . [ مراد از «جوهر» در اینجا قلب و یا روحِ لطیفِ آدمی است و مراد از «سِرِّ جوهر» ماهیّت و تشخّصِ روح است . و مراد از «وصف» صفات و ملکاتِ روح است . و جملۀ « غَرَض بر معبر است » یعنی صورتِ همۀ اعمال و اقوالِ آدمی زائل می شود . ]

منظور بیت : صورتِ عملِ هر کس چه بَد و چه خوب ، ماهیّت و تشخّصِ روح را آشکار می کند . یعنی اعمال و اقوال ، آینۀ روح است . و هر چند صورتِ اعمال زائل می شود . اما تکرارِ آن سبب می گردد که در روح ، صفات و ملکاتِ پایدار و لاینفکّی پدید آید که تا قیامِ قیامت قرین و همراهِ انسان باشد ( مقتبس از شرح اسرار ، ص 335 ) .

این نشانِ زَر ، نمانَد بر مِجَک / زر بمانَد نیکنام و بی زِ شَک


برای مثال ، اثرِ طلا رویِ سنگِ محک باقی نمی ماند . در حالی که خودِ طلا به عنوانِ فلزی محبوب و خوش نام باقی می ماند . [ وقتی زرگر می خواهد زَرِ اصل را از تقلبی بازشناسد . آن را بر سنگِ محک می کشد و اثری ناچیز رویِ آن می گذارد که باقی نمی ماند زیرا آن اثر به منزلۀ عَرَض است و خودِ طلا به منزلۀ جوهر . ]

این صَلات و این جِهاد و این صیام / هم نمانَد ، جان بمانَد نیکنام


این نماز و جهاد و روزه نیز باقی نمی ماند . امّا روحِ محبوب و خوش نام باقی می ماند . ( صَلات = نماز / صیام = روزه ) [ مولانا در بیت 946 دفتر دوم از قولِ آن پادشاه می گوید که نماز و روزه جزوِ اَعراض است و نماندنی . و سپس از بیت 960 به بعد دفتر دوم از قولِ آن غلام ثابت می کند که گر چه اَعراض صورتاََ زائل می شوند اما آثارشان به جوهر منتقل می گردد . چنانکه ابیاتِ اخیر نیز مؤیدِ همین نکته است . ]

جان چنین افعال و اقوالی نمود / بر مِحَکِّ امر ، جوهر را بسود


روح از خود چنین اعمال و اقوالی نشان داد و جوهر خویش را بر سنگِ محکِ حکم الهی زد . ( بِسود = کوبید ، زد ، سایید ) [ حکمِ الهی دز طاعات و عبادات و اعمالِ صالحه ، نیّت خالص و قلبِ سلیم داشتن است . روح شخصِ مُخلص چون اعمال و طاعات خود را بر حسبِ حکمِ الهی بجا می آورد سربلند و فائز از این امتحان بدرمی آید . امّا آنکه با خلوص آن تکالیف را انجام نمی دهد سرشکسته و خاسر گردد . به هر حال تنها صورتِ اعمال را انجام دادن کافی نیست . و نمی تواند بر صحّتِ ایمانِ شخص دلالت کند . ]

که اعتقادم راست است اینک گواه / لیک هست اندر گواهان اشتباه


شخصی که صورتِ طاعات و عبادات و اعمالِ صالحه را بجا آورده و به خود و یا به کسانی که بر خلوصِ او شک و تردید آورده اند می گوید : ایمانِ من صحیح و بی نقص است . زیرا طاعات و عبادات و اعمالی که انجام داده ام گواه بر صحّتِ ایمانِ من است . امّا آن شخص نمی داند که این چیزهایی که به عنوان گواه بر صحّتِ ایمانِ خود آورده مورد تردید است . یعنی تنها به صورتِ اعمالِ خود نگاه کردن وافی به مقصود نیست زیرا صورتِ اعمال را خیلی ها انجام می دهند ولی آیا اخلاص هم دارند ؟ معلوم نیست . [ هست اندر گواهان اشتباه = منظور اینست که اعمالی که ما دلیل بر خلوصِ ایمان خود می دانیم از نظرِ صحّت و سُقم موردِ تردید است . ]

تزکیه باید گواهان را ، بدان / تزکیه ش صدقی که موقوفی بد آن


این را بدان که گواهانِ تو بر صحّتِ ایمانت باید پاک و بی غش باشد و پاکی و خلوصِ شاهدانِ ایمانت همانا صدقی است که تو به آن پای بندی .

حفظِ لفظ اندر گواهِ قولی است / حفظِ عهد اندر گواهِ فعلی است


در موردِ گواهِ قولی لازم است «لفظ» حفظ شود . یعنی در صورتِ گواهِ قولی صادق است که زبان از درمغ و کِذب مصون مانَد . و برای مصون ماندنِ عهد و پیمان باید گواهِ «عملی» حفظ شود . یعنی در صورتی گواهِ عملی صحیح و صادق است که آدمی در پیمان های خود با خدا و خلق وفادار باشد .

گر گواهِ قول کژ گوید ، رَد است / ور گواهِ فعل کژ پوید ، رَد است


زیرا اگر گواهِ قولیِ آدمی ، کج و نادرست باشد . آن قول و گواه مردود است و اگر گواهِ عملی راهِ کج طی کند آن نیز مردود و مطرود است .

قول و فعلِ بی تناقض بایدت / تا قبول اندر زمان پیش آیدت


پس باید گفتار و کردارت بدونِ تناقض باشد تا فوراََ مقبولِ درگاهِ الهی شوی .

سَعیُکُم شَتّی ، تناقض اندرید / روز می دوزید ، شب بَر می درید


تلاش های شما پرکنده و گوناگون است و شما در دامِ تناقض گرفتار آمده اید . چنانکه مثلاََ روز می دوزید و شب همان را پاره می کنید . ( شَتّی = پراکنده ) [ مصراع اوّل اشاره است به آیه 4 سورۀ لیل « همانا کوشش های شما گوناگون و پراکنده است » سه آیه قبل از آن همه قَسَم است و این آیه ( آیه 4 ) به عنوانِ جوابِ قَسَم آمده است . ]

منظور بیت : روزها در انظارِ دیگران صورتِ اعمالِ صالحه را بجا می آورید و در خلوتِ شب ها به فسق و فجور می پردازید . و در نتیجه همۀ آن ساخته های معنوی را ویران می کنید .

پس گواهی با تناقض کِه شنَوَد / یا مگر حِلمی کند از لطفِ خَود


پس چه کسی شهادتِ تناقض آمیز را می پذیرد ؟ مگر آنکه از رویِ لطف و جوانمردی ، بُردباری کند و آن تناقض را به رویِ طرف نیاورد .

فعل و قول ، اظهارِ سِرّ است و ضمیر / هر دو پیدا می کند سِرِّ سَتیر


کردار و گفتار آشکار کنندۀ رازِ درون و ضمیرِ مکنونِ آدمی است . زیرا آن دو رازِ پوشیده را آشکار می کنند . ( سَتیر = پوشیده ، مستور ) [ در اینجا «اِظهار» به معنی مُظهِر ( = آشکار کننده ) است . چرا که گاه برای مبالغه ، مصدر به صفت تأویل می شود . ]

چون گواهت تزکیه شد ، شد قبول / ورنه محبوس است اندر مول مول


هر گاه گواهِ قولی و عملی تو از غِشّ و ناخالصی پاک شود . مقبول می شود . والّا در درنگ و انتظار اسیر و زندانی خواهد شد . یعنی مقبول واقع نمی شود . [ مول مول = فِس فِس ، درنگ در پی درنگ ]

تا تو بستیزی ، ستیزند ای حَرون / فَانتَظِرهُم ، اِنَّهُم مُنتَظِرُون


ای سرکش اگر با حقیقت بستیزی و همچنان با ریا و نفاقت پافشاری کنی . پاکان و حقیقت طلبان با تو ستیز خواهند کرد . منتظر آنان باش که ایشان نیز منتظرن اند . ( حَرون = سرکش ، مرکوبی که از سوار اطاعت نکند . ) [ مصراعِ دوم اشاره است به آیه 30 سورۀ سجده « از ایشان رخ برتاب و منتظر باش که ایشان نیز منتظران اند » این آیه و آیات پیشین در موردِ کافران است که فتح و پیروزی مؤمنان و یا نزولِ عذابِ الهی و ظهورِ قیامت را انکار می کردند . مولانا با اقتباس از این آیه مخاطب افعال را نیز تغییر داده است . ]

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه بیان آنکه نور از اندرونِ شخصِ منوّر گواهی می دهد

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر پنجم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟