غزل شماره 84 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر

غزل شماره 84 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

غزل شماره 84 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 84 دیوان خواجه حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی

متن کامل ابیات غزل شماره 84 دیوان خواجه حافظ شیرازی

ابیات 1 الی 9

1) ساقی بیار باده که ماهِ صیام رفت / در دِه قدح که مُوسمِ ناموس و نام رفت

2) وقتِ عزیز رفت بیا تا قضا کنیم / عُمری که بی حضورِ صراحی و جام رفت

3) مستم کُن آنچنان که ندانم ز بیخودی / در عرصۀ خیال که آمد کدام رفت

4) بر بویِ آنکه جُرعۀ جامت به ما رسد / در مصطبه دُعای تو هر صبح و شام رفت

5) دل را که مُرده بود حیاتی بجان رسید / تا بویی از نسیمِ می اش در مشام رفت

6) زاهد غرور داشت سلامت نبُرد راه / رِند از رهِ نیاز به دارالسلام رفت

7) نقدِ دلی که بود مرا صرفِ باده شد / قلبِ سیاه بود از آن در حرام رفت

8) در تابِ توبه چند توان سوخت همچو عود / مِی دِه که عُمر در سرِ سودای خام رفت

9) دیگر مکن نصیحتِ حافظ که ره نیافت / گمگشته ای که بادۀ نابش بکام رفت

شرح و تفسیر غزل شماره 84 دیوان خواجه حافظ شیرازی

ساقی بیار باده که ماهِ صیام رفت / در دِه قدح که مُوسمِ ناموس و نام رفت


ای ساقی باده بیار که ماه روزه تمام شد ، جامِ باده به دستم بده که مُوسمِ وقار وعار سپری شد . یعنی ماهِ رمضان که زمانِ رعایت آبرو و حفظ ناموس است گذشت . آن ایّام رفت و حالا زمانِ عیش و نوش فرا رسیده است . [ مُوسم = کنایه از زمان / ناموس = به معنی وقار آمده ]

وقتِ عزیز رفت بیا تا قضا کنیم / عُمری که بی حضورِ صراحی و جام رفت


خطاب به ساقی می فرماید : وقتِ گرانبها تلف شد ، بیا که قضا کنیم یعنی عُمری که بدون صُراحی و جام رفت قضا کنیم . خلاصه اوقاتی را که بدون باده گذرانده ایم جبران نماییم .

مستم کُن آنچنان که ندانم ز بیخودی / در عرصۀ خیال که آمد کدام رفت


خطاب به ساقی : ای ساقی مرا آنچنان مست کن که از بیخویشی نفهمم که در میدان خیالم که آمد و به کجا رفت ، به ضرورت قافیه «کدام» گفته شده و اِلّا جایش بود «کجا» بگوید . یعنی چنان مرا مست کن که از شدّتِ مستی به کُل بی خبر از عالَم شوم . ندانم که آمد و که رفت و به کجا رفت .

بر بویِ آنکه جُرعۀ جامت به ما رسد / در مصطبه دُعای تو هر صبح و شام رفت


به امید آنکه جُرعۀ جامت به ما رسد ، هر صبح و شام در مصطبه دعاهای خیر در بارۀ تو می شود . خلاصه به امید آنکه احسانِ تو شامل حالِ ما بشود . هر صبح و شب در مصطبه ها به دعاگویی تو مشغولیم . [ بوی = در اینجا به معنای امید است / مصطبه = صفۀ میخانه ]

دل را که مُرده بود حیاتی بجان رسید / تا بویی از نسیمِ می اش در مشام رفت


دل، مُرده بود امّا همینکه از نسیمِ تو بویی به دماغش رسید جانِ تازه گرفت . [ دل را = برای دل ]

زاهد غرور داشت سلامت نبُرد راه / رِند از رهِ نیاز به دارالسلام رفت


زاهد به جهتِ زُهدِ خود مغرور شد . برای همین به مُرادش واصل نشد . امّا رِند از طریقِ عِجز و نیاز به جنت رفت . خلاصه ، زاهد به جهت غرور به جهنم رفت و رِند به به جهتِ عِجز و نیاز به بهشت رفت . [ دارالسلام = مراد جنت است ]

نقدِ دلی که بود مرا صرفِ باده شد / قلبِ سیاه بود از آن در حرام رفت


نقد دلی که داشتم صرفِ باده شد یعنی دل به باده دادم . قلب سیاه بود ، از آن جهت صرفِ حرام شد . [ قلب سیاه = سکه غیر رایج ، سکه تقلبی ]

در تابِ توبه چند توان سوخت همچو عود / مِی دِه که عُمر در سرِ سودای خام رفت


تا کی می شود که در شعله ، یعنی در آتشِ توبه چون عود سوخت . توبه اقتضا می کند که از باده نوشی دست بکشیم این کار بسیار زحمت افزاست یعنی رنج می دهد . ای ساقی فعلاََ می بده که عُمرم سرِ سودای خام تلف شد و گذشت . چون قادر به رعایتِ توبه نبوده و شکستن آن را حتمی می داند ، از آن جهت به توبه ، سودای خام گفته است . [ تاب = شعله / سر = این جا به معنی نوک و جهت / سودای خام = مراد توبه است ]

دیگر مکن نصیحتِ حافظ که ره نیافت / گمگشته ای که بادۀ نابش بکام رفت


باز حافظ را نصیحت نکن زیرا هیچ گمگشته ای به این عالَمِ ظاهر ، راه نیافت یعنی به این عالَمِ صغری نیامد که بادۀ شیرین و بادۀ محبّت به دماغش نرسیده باشد . حاصل کلام اینکه : حافظ بادۀ محبّتِ جانان را نوش کرده و در وادی محبّت گم گشته است . حالا دیگر به حافظ نصیحت نکن . زیرا گم گشته ای که بادۀ محبت به دماغش رسید ، او دیگر از وادی محبت به این عالَم ره نیافت یعنی شرابِ محبت جانان را ترک ننمود . [ بادۀ شیرین = مراد محبّت است / به حافظ نصیحت مکن خطاب عام است ]

شرح و تفسیر غزل 83                     شرح و تفسیر غزل 85

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه غزل شماره 84 دیوان خواجه حافظ شیرازی

خلاصه زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب دیوان اشعار شمس الدین محمد حافظ شیرازی

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟